eitaa logo
شیخ محمد آمیخته
198 دنبال‌کننده
278 عکس
438 ویدیو
34 فایل
اطلاعاتی پیرامون کلاس ها و سخنرانی های حقیر جهت ارائه‌ی انتقادات و پیشنهادات👇 @emam_hasan118 لینک دعوت به کانال👇
مشاهده در ایتا
دانلود
حضرت علیه السلام فرمود: دروغ می‌گویی. و به خاطر همین دروغ تمام اموالت را به زودی از دست می‌دهی. با این حال، کیسه ای به من عطا کرد که مقداری پول در آن بود و فرمود: این را هزینه راهت کن! وقتی به بغداد رسیدی، به خانه کسی مرو! و آنچه را دیده ای به کسی بازگو مکن! از خدمت حضرت مرخص شدم. چیزی نگذشت که آنچه از اموال با خود داشتم همه ضایع شد، و تنها آنچه حضرت علیه السلام عطا فرموده بود، باقی ماند. به خراسان رفتم. سال بعد به قصد حجّ، بدون این که به قم بروم حرکت کردم. وقتی دوباره به همان خانه رفتم، کسی را آن جا نیافتم! [۱] ـ............‌‌‌‌............ [۱]: کمال الدین، ج ۲، ص ۴۳۷ - ۴۴۰، من شاهد القائم؛ بحارالانوار، ج ۵۲، ص۲۷ - ۲۹
7.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در زندان! بیش از ده بار این رو دیده‌ام و هنوز از دیدنش سیر نمیشم نشر_حداکثری_با_شما لینک دعوت به کانال👇 https://eitaa.com/shekhmohammadamikhteh
6.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قضاوت کار سختی ست...😔 خیلی مراقب باشیم👌 لینک دعوت به کانال👇 https://eitaa.com/shekhmohammadamikhteh
4.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حتی اگر محل ندهی صاحب منی...🥺😔
 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 ❤️ ←روزی حدوداً یک صفحه مطالعهٔ مهدوی ←کتاب داستانهایی از امام زمان عج_ص218 ←تاامروز،7جلدکتاب(حدود1239ص)ازمعارف مهدوی را مطالعه کردیم_الحمدلله🙏 ←لینک گروه در ایتا: https://eitaa.com/joinchat/754581712Cb26259c366 👇👇 ۱۰۹- من قائم آل محمّد هستم! احمد بن فارس ادیب می‌گوید: در همدان طایفه ای زندگی می‌کردند که معروف به «بنی راشد» بودند، و همه آنها شیعه بوده و پیرو مذهب امامیه بودند. کنجکاو شدم و پرسیدم: چطور بین همه اهل همدان فقط شما شیعه هستید؟ پیرمردی که ظاهر الصلاح و متشخّص به نظر می‌رسید، گفت: جدّ ما راشد که - طایفه ما به او منسوب است - سالی به حجّ مشرّف شد، وی پس از بازگشت از سفر، قصه خود را چنین نقل کرد: هنگام بازگشت، چند منزل در بیابان پیموده بودیم که از شتر فرود آمدم تا کمی پیاده روی کنم. مدّت زیادی پیاده حرکت کردم تا این که خسته شدم. پیش خود گفتم: بهتر است برای استراحت و خواب، کمی توقّف کنم، آنگاه که انتهای قافله به نزد من رسید، برمی خیزم. به همین جهت، خوابیدم، وقتی بیدار شدم دیدم هنگام ظهر است و خورشید به شدّت می‌تابد و هیچ کس دیده نمی شود. ترسیدم؛ نه جاده دیده می‌شد و نه ردّ پایی مانده بود. ناچار به خدا توکّل کردم و گفتم: به هر طرف که او بخواهد می‌روم! هنوز چند قدمی راه نرفته بودم که به منطقه ای سبز و خرّم رسیدم، گویا آن جا به تازگی باران باریده خاکش معطر و پاک بود. در میان آن باغ، قصری بود که چون شمشیر می‌درخشید. با خود گفتم: خوب است که این قصر را که قبلاً ندیده و وصف آن را از کسی نشنیده ام، بهتر بشناسم. به طرف آن رفتم. وقتی مقابل در قصر رسیدم، دیدم دو نفر خادم که سفید پوست هستند آن جا ایستاده اند. سلام کردم، آن‌ها با لحن زیبایی پاسخ دادند و گفتند: بنشین که خداوند خیری به تو عنایت فرموده است. یکی از آن‌ها وارد قصر شد. بعد از اندک زمانی، بازگشت و گفت: برخیز و داخل شو! وقتی وارد قصر شدم، ساختمانی را دیدم که تا آن زمان عمارتی بدان زیبایی و نورانیت ندیده بودم. خادم پیشتر رفت و پرده اتاقی را کنار زد و گفت: وارد شو! وارد اتاق شدم. جوانی را دیدم که چهره اش همچون ماه در شب تاریک می‌درخشید، بالای سرش شمشیر بلندی از سقف آویزان بود که فاصله کمی با سر مبارک او داشت. سلام کردم و او با مهربانی و زیباترین لحن پاسخ داد و پرسید: آیا مرا می‌شناسی؟ - نه واللَّه. - من قائم آل محمّدعلیهم السلام هستم که در آخر الزمان با همین شمشیر - اشاره به آن شمشیر کرد - قیام می‌کنم، و زمین را بعد از آن که انباشته از ظلم و جور شده باشد، پر از عدل و داد می‌کنم. با شنیدن این کلمات نورانی، به پای حضرت علیه السلام افتادم و صورت به خاک پای مبارکش می‌ساییدم. - فرمود: این کار را مکن! سرت را بلند کن! تو فلانی از ارتفاعات همدان نیستی؟ - آری! ای آقا و مولایم! - دوست داری که به نزد خانواده ات بازگردی؟ - آری! مولایم، می‌خواهم مژده آنچه را که خداوند به من ارزانی داشته، به آنها برسانم. آن گاه حضرت به آن خادم اشاره کرد. او دست مرا گرفت و کیسه پولی به من داد و با هم از خدمت امام علیه السلام مرخص شدیم. چند قدم که رفتیم. سایه‌ها و درختان و مناره مسجدی را دیدم. او گفت: آیا این جا را می‌شناسی؟ گفتم: نزدیک همدان شهری است که «اسد آباد» نام دارد. این جا شبیه آن جا است. او گفت: این جا «اسد آباد» است. برو! که هدایت یافتی و واقعاً راشد شدی! من که به منظره پیش روی خود خیره شده بودم، وقتی بازگشتم، او را ندیدم. وارد «اسد آباد» شدم. به کیسه نگاه کردم، پنجاه و چهار سکّه طلا در آن بود و تا زمانی که آن‌ها را داشتیم خیر به ما روی می‌آورد. [۱] ـ......................... [۱]: کمال الدین، ج ۲، ص ۴۵۳ و ۴۵۴، من شاهد القائم علیه السلام؛ بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۴۰ - ۴۲.
چند روایت زیبا پیرامون ثواب تشییع جنازه و نمازمیت👌 👈می خوای گناهات(حق الله) بخشیده بشه!؟ منبع: کتابِ درس های جبرانی در مسیر بندگی مؤلف: حجت الاسلام آشیخ مصطفی دامن پاک جامی (فرصت غنیمت است،غنیمت رها مکن// بشنو نصیحتی و نصیحت رها مکن) لینک دعوت به کانال👇 https://eitaa.com/shekhmohammadamikhteh
8.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴👈صدای ولی مطهر خدا علامه طباطبایی رضوان الله علیه را درباره تفسیر المیزان بشنوید و تواضع ستودنی او را ببینید.
1.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چه کنم چه کنم شده کار علی....🥺 🖤 یا زهرا سلام الله علیها🖤
12.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 | سخنرانی مراسم‌فاطمیه‌به‌روایت ٧۵روز 📅 جمعه ٢۵ آبان ١۴٠٣ 🔰 هیئت زمینه سازان ظهور_تربت جام 🆔 @heyatezaminesazan لینک دعوت به کانال👇 https://eitaa.com/shekhmohammadamikhteh
3.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 خاطره جالب رهبر انقلاب از مجلسی که علامه طباطبائی، امام خمینی(ره) را استاد خود خطاب کرد.
768.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹ببينيد| آیت الله مرعشی نجفی: علامه می‌گفت: المیزان نتیجه توسل به امام حسین علیه السلام بوده است. ____ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇