#امام_حسین_علیه_السلام
#اسارت
#شام
میبرندم بر سر بازار چشمت را ببند
نور چشم حیدر کرار چشمت را ببند
کربلا تا شام می گفتم که چشمت را نبند
یا اخا اما به شام تار چشمت را ببند*
شد نقاب صورت من آستین پاره ام
بی تو شد کار حرم دشوار چشمت را ببند
پایکوبی و کف و دشنام و سوت و هلهله
من کجا و این همه آزار چشمت را ببند
تاب سیلی خوردن دختر نداری روی نی
دخترت را دست من بسپار چشمت را ببند
کاری از دست سر ببریده می آید مگر
تو فقط یک کار کن یک کار چشمت را ببند
من که میدانم تو از زینب خجالت میکشی
در میان این همه انظار چشمت را ببند
چشم عباس تو را بستند با تیر جفا
تا نخورده سنگ این کفار چشمت را ببند
کوچه ها را یک به یک گشتم به همراه سرت
میروم در مجلس اغیار چشمت را ببند
من کجا و این همه نامحرمان بی حیا
من کجا و این همه خمار چشمت را ببند
رفت انگشت اشاره سمت دخترهای تو
ای برادر میکنم اصرار چشمت را ببند
خیزران تا رفت بالا قلب من آتش گرفت
تو بگو با خواهرت اینبار چشمت را ببند
#عبدالحسین
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
*مرحوم ذهنی در کتاب مدینه تا مدینه:
حضرت زینب فرمودند بین کوفه تا شام
سر برادرم بر نیزه چشمش باز بود و به اطفال و اهل و عیالش نگاه میکرد اما در شهر شام نگاه به سر برادرم کردم دیدم چشمهای مبارکش بسته شده یعنی دیگر طاقت ندارم این همه رقاص و شراب خوار و..... دور اهلبیتم ببینم
@sher_alghoth
#مهدوی
#اربعین
بیا از حال مهدی با خبر باش
مقیم موکبش با چشم تر باش
نجف تا کربلاپای پیاده
دعاگوی امام منتظر باش
#محمد_خرم_فر
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth
#امام_حسین_علیه_السلام
#قتلگاه
دردسرودهای خطاب به آن ده اسب.. زمانی که از کربلا بازگشتند:
دیروز پا به عرش معلّا گذاشتید
در این جهنم از چه کنون پا گذاشتید؟
گامی که شد گذاشته بر سینۀ بهشت
در دوزخیترین رهِ دنیا گذاشتید!
گویند عصر واقعه در شیب قتلگاه
پای خود از ثری به ثریا گذاشتید
هر گامتان شمیم خوشی می پراکنَد
بر شیشۀ عبیر مگر پا گذاشتید؟
جز نکهتی به دست صبا، بهر باغبان
زآن یاسِ تیشهخورده چه بر جا گذاشتید؟
گل را به سان مشک بسودید و همچو عود
آن سوده را در آتش صحرا گذاشتید
آیند قدسیان به تماشای آن چمن
چیزی اگر برای تماشا گذاشتید
صندوق سرّ غیب شکستید و تا ابد
بزم شهود را همه شیدا گذاشتید
گیرم مسیح آوردش مرهم از بهشت
یک زخم از برای مداوا گذاشتید؟
نتواندش گرفت در آغوش خود، کفن
کارش به بوریای کهن وا گذاشتید
#علی_رضا_قاسمی_رحیق
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth
#امام_زمان_عجل_الله
#اربعین
بیا از حال مهدی با خبر باش
مقیم موکبش با چشم تر باش
نجف تا کربلاپای پیاده
دعاگوی امام منتظر باش
#محمد_خرم_فر
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth
#امام_حسین_علیه_السلام
#امام_زمان_عجل_الله
#اربعین #مهدوی
من عشق و صفا و شور را می طلبم
با روی سیاه ، نور را می طلبم
چون منتظر حجت ثانی عشرم
در هر قدمم ظهور را می طلبم
#محمد_خرم_فر
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth
#محمد_بن_ابی_بکر
همیشه آنچه برای عروج ما پل شد
همین دعا و همین خلوت و توسل شد
خوشا به حال زبان کسی که در دنیا
زمان ذکر گرفتن شبیه بلبل شد
علاقه شد سبب عاقبت به خیر شدن
محبت است که آغاز هر تحول شد
هزار معرکه رخ داد بین منطق و نَفْس
ولی دل آمد و پیروز این تقابل شد
جهان پر شده از غصههای ما، تنها
بهلطف یاد خدا قابل تحمل شد
گناه کوچک ما غفلت از دل خود بود
گناه کوچک ما مانع تکامل شد
بهخویش آمد و از دست اینوآن دل کند
هرآنکه عافیتش بسته بر توکل شد
محمد بن ابیبکر یاد داد به ما
که در تبار لجنزار میتوان گل شد
#مجتبی_خرسندی
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth
#امام_حسین_علیه_السلام
#اربعین
خطبه های محکمی خواندم حسین
شام را با گریه لرزاندم حسین
باز از رویت خجالت می کشم
دخترت را برنگرداندم حسین
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
#محمد_معین_پوریلان
@sher_alghoth
#مجموعه_رباعیات_نبوی
از منزلتت فقط خدا آگاه است
راهیکه بهتو ختمنشد، بیراههست
در زاویهی عرش خدا با خط نور
مکتوب؛ «مُحَمَّداً رَسولالله» است
با این که پیمبری برازندهی توست
از اینهمه شرم، شرم شرمندهی توست
ما گرد و غبار خاک پایت هستیم
وقتی که یکی مثل علی بندهی توست
تا لحظهی آخرت از ایمان گفتی
از عترت اهلبیت و قرآن گفتی
میخواستی از فضل علی بنویسی
لعنتبهکسی کهگفت؛ هذیان گفتی
شرمنده نمیشوند فردا از تو؟
چون از همه دم زدند، الّا از تو
این قوم ستمکار مگر نشنیدند
«لااَسئَلُکُم عَلَیهِ اَجرا» از تو؟
کامل شده چون رسالت پیغمبر
واجب شده پس اجابت پیغمبر
اما همهی مصائب اهلالبیت
آغاز شد از شهادت پیغمبر...
سرچشمهی فیض ازلی را کشتند
آنروز که مفهوم «ولی» را کشتند
بعد از تو و با داغ تو، روزی صدبار
این قوم جفاکار علی را کشتند
در شعله گرفتار؛ صدا زد اَبتا
با آه شرربار صدا زد؛ اَبَتا
برخیز رسول حق که ریحانهی تو
بین در و دیوار صدا زد؛ ابتا
رفتی و کشیدیم از این داغ چهها
خشکید پس از تو باغها، باغچهها
گشتند تمام عترتت خانهنشین
قرآن تو مانده گوشهی طاقچهها
در خیبر و در بدر و در احزاب و حنین
شد ورد زبان تو حدیث ثقلین
در غربت خانه جان سپردهست؛ حسن
در گوشهی قتلگاه افتاده؛ حسین
روزی شب تیره را سحر میآید
عمر غم روزگار سر میآید
رفتی و جهان همیشه کم داشت تورا
اینبار محمدی دگر میآید
#مجتبی_خرسندی
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
آهم به گوش سر نرسیده، سری که نیست
ازدست رفته خاطره ی پیکری که نیست
آتش به جان موی من افتاد، بارها
بر باد رفت خوشه ی خاکستری که نیست
دیگر سکینهای به دلم نیست بعد تو
خشکیدهاست چشمهی چشم تری که نیست
آتش گرفت خیمه، تو از دور سوختی
از دوری تو سوخته بالوپری که نیست
خونی که روی خاتمتو ریخته گواست
بازار شام آمده انگشتری که نیست
پوشانده ایم صورت خود را به آستین
این غم کجا برم، چه کنم؟ معجری که نیست
سوغات بردهاند اهالی شهر شام
اینگونه بود قصه ی هر زیوری که نیست
تنها امیدمان به همین بود لااقل
عباس هست بعد علی اکبری که نیست
بیچاره مادرم که دم خیمه بیقرار
مانده به انتظار علیاصغری نیست
#حسین_بیدگلی
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
سرها به نیزه رفته و تنهاست بر زمین
داغی ندیده صفحهی تاریخ اینچنین
افتاده بود عرش خداوند روی خاک
وقتی «بلندمرتبه شاهی ز صدر زین...»
اما در آن میانه علم را بلند کرد
با عزت و وقار زنی از تبار دین
جانم فدای شیرزن و خطبهاش، که گفت؛
«صَبرَاً عَلی قَضائِکَ یارَبَّالعالَمین...»
آری، صدا صدای رسای سکینه بود
در اوج اقتدار و سرافرازی و یقین
آتش گرفت منبر شام و دل یزید
از آن خطاب حیدری و لحن آتشین
شانوشکوهوشوکت خود را به رخ کشید
با آن که بود لشکر کفّار در کمین
گفت؛ ای گروه ظالم! با اهلبیت حق
کاری که کردهاید، نکردند مشرکین!
اف بر شما که پاس امانت نداشتید
در حق خانوادهی پیغمبر امین
ای اهل مکر و حیله و عصیان؛ «تَبَاً لَکُم»
ای ننگ بر شما که ندارید غیر کین!
گیرم که پر شدهست جهان از یزیدیان
گیرم که سربهسر شده عالم پر از لعین
گیرم که آمدهست هزاران غم از یسار
گیرم هزار داغ رسیدهست از یمین
گیرم تبر شدند تمام درختها
گیرم که مارها زده بیرون از آستین
اما هزارشکر که نام «حسین» ما
شد بر رکاب خاتم پیغمبران نگین
این نام در دوعالم از این پس زبانزد است
وقتی به نام نامی حق است همنشین
حق با تبار ماست که هرکس به حق رسید
هم بر «حق» آفرین زد و هم بر «حقآفرین»
تا روز حشر پرچم ما بر فراز رفت
پس با شما نشانهی ننگ است بر جبین
بر کشتههای کربوبلا نوحه میکنند
در عرش حق ملائکه با نالهی حزین
صبح و مسا امام زمان گریه میکند
بر این مصیبتوغمعظمی که شد قرین
پایان این معادله اما خوش است، خوش
تا از مناره میرسد این صوت دلنشین؛
از بام کعبه، حضرت خورشید اهلبیت
آمد به انتقام شهیدان...، بیا ببین.
#مجتبی_خرسندی
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth
#امام_زمان_عجل_الله
#محسنیه
بیت وحی و شعله های نار أَینَ المُنتَقِم
سوخت در آتش گل و گلزار أَینَ المُنتَقِم
این صدای ناله زهراست می آید به گوش
از میان آن در و دیوار أَینَ المُنتَقِم
مادر و شش ماهه باهم پشت در افتاده اند
کار شد بر خادمه دشوار أَینَ المُنتَقِم
خون محسن میچکد از آن درِ آتش زده
خون زهرا ریزد از مسمار أَینَ المُنتَقِم
با چهل نامرد شد در کوچه زهرا رو به رو
وایِ من از این همه آزار أَینَ المُنتَقِم
در کنار قبر زهرا نیمه شبها تا به صبح
ناله میزد حیدر کرار أَینَ المُنتَقِم
دید تا طشت پر ازخونِ حسن را خواهرش
گفت با چشمان گوهر بار أَینَ المُنتَقِم
نیزه داران آنقدَر بر پیکر اکبر زدند
شد تنش مانند نیزه زار أَینَ المُنتَقِم
با عمود آهنین افتاد آخر بر زمین
با سر آن سر لشکر و سردار أَینَ المُنتَقِم
خون اصغر را که می پاشید سمت آسمان
گفت جدّت با دل خونبار أَینَ المُنتَقِم
کرد با خون دلش مویِ سفیدش را خضاب
بین مقتل سیدالاحرار أَینَ المُنتَقِم
در میان قتلگه که دست و پا میزد حسین
در حرم شد کار زینب زار أَینَ المُنتَقِم
از حرم تا قتلگه میزد صدا (أَینَ الحسین)
تا تنش را دید میزد زار أَینَ المُنتَقِم
زجر ملعون دختر از قافله جا مانده را
میکشد با زجر روی خار أَینَ المُنتقم
زینبی که سایه اش را چشم نامحرم ندید
شد تماشایی سرِ بازار أَینَ المُنتَقِم
#عبدالحسین
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#امام_حسین_علیه_السلام
هر چند که زهر کینه باشد جانکاه
وز سوز جگر به لب ندارد جز آه
اینجا پدر آب از پسر می خواهد
لایَوم کَیومَکَ اباعبدالله
#محمود_مربوبی
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth