eitaa logo
شعر مذهبی شاعران الغوث
307 دنبال‌کننده
14 عکس
3 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ای دل! مگر نه خاتمه، ماه محرّم است؟ «باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟» گر ماجرای کوفه و کرببلا گذشت «باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟» گویا طلوع کرده به شام، آفتاب عشق «کآشوب در تمامی ذرّات عالم است» صبح ورود شام چنان تیره بُد کز آن «کار جهان و خلق جهان، جمله درهم است» سرهای کشتگان همه بر دوش نیزه‌ها «سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است» آن محشری که کرد به پا چوب خیزران «بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است» رشک مَلَک خرابه‌نشین شد که «محتشم» گفتا: «عزای اشرف اولاد آدم است» ▫️▫️▫️ ویرانه و دل شب و دردانه و پدر آری؛ بساط عشق به‌خوبی فراهم است فردا سپیده، چشم در آن بزم تا گشود بر گِرد شمع دید که پروانه‌ای کم است @sher_alghoth
مژده مژده که زمین باز مصفا شده است غرق در رائحه جنت الاعلی شده است موسم شادی ذریه زهرا شده است که دوباره پسر فاطمه بابا شده است باز هم فاطمه در خانه ارباب آمد گل بریزید که ریحانه ارباب آمد گل بریزید محبان اباعبدالله آمده روح و دل و جان اباعبدالله سوره کوثر قرآن اباعبدالله (عیدی ماست به دستان اباعبدالله) جشن میلاد رقیه ست بگیرید برات بفرستید به زهرای سه ساله صلوات خانه وحی شد آباد مبارک باشد به حسین این شب میلاد مبارک باشد به علی اکبر و سجاد مبارک باشد که خدا خواهرشان داد مبارک باشد عمه بر گردن او چار قل انداخته است رویش از بوسه عباس گل انداخته است این جگرگوشه طاهاست خدا می داند ناز پرورده باباست خدا می داند مظهر ام ابیهاست خدا می داند اشبه الناس به زهراست خدا می داند پسر فاطمه رویش که تماشا می کرد یاد از مادر خود حضرت زهرا می کرد ای رخت ماه دل آرام و دل آرای حسین باعث دل خوشی و خنده لبهای حسین ذکر خوابت همه شب نغمه لالای حسین جای خوابت همه جا سینه سینای حسین وه چه زیباست در آغوش پدر خفتن تو پدرت گفت به قربان پدر گفتن تو (ای شکوفایی هر گل زشکوفایی تو) قمر هاشمیون مات دل آرایی تو دختر فاطمه محو رخ زهرایی تو جان عالم به فدای دل بابایی تو پدر از دیدن تو سیر نگردد هرگز عمر صد نوح کند پیر نگردد هرگز گر خداوند دو عالم به پیمبر نازد مصطفی نیز به زهرا و به حیدر نازد به حسین و حسنش ساقی کوثر نازد پسر ساقی کوثر به تو دختر نازد چقدر انس ، سکینه به تو خواهر دارد نتواند که نگاه از رخ تو بر دارد در تو شد فاطمه تکرار رقیه خاتون دختر سیدالاحرار رقیه خاتون زینت دوش علمدار رقیه خاتون ملجا خلق گرفتار رقیه خاتون آمدی تا گره از کار همه باز کنی پدرت هی بخرد ناز و تو هم ناز کنی حیف و صد حیف که عمر تو به دنیا کم بود روز میلاد تو با گریه و غم توام بود مادرت رفت زدنیا و نصیبت غم بود بعد مادر پدرت بهر تو مادر هم بود مثل امشب تو در آغوش پدر جا داری یک شبی هم تو به دامن سر بابا داری ای پدر دست نداری بکشی بر سر من با سرت آمده ای نیمه شب در بر من پُرِ زخم است شبیه سر تو پیکر من شده یک دفعه بگو باز به من دختر من خوب شرح سفرت از سر و رویت پیداست جای سرنیزه هنوزم به گلویت پیداست @sher_alghoth
چه داستان عجیبی‌ست داستان سرت چه حرف‌ها که شنیدم من از زبان سرت سرم شکست، فدای سر شکسته‌ی تو سرم که درد ندارد پدر، به‌جان سرت به غیر زخم شمردن چه‌چاره‌ای دارم؟ مگر ستاره بچینم از آسمان سرت بهار خنده‌ی تو تا سه‌سال سهمم بود ولی چه زود رسیده به من خزان سرت قرار بود که با بوسه‌ی رسول الله ... ولی شده‌ست شکاف جبین نشان سرت به‌جای گوشه‌ی آغوش گرم من امشب تنور خانه‌ی خولی‌ست میزبان سرت گرسنه در دل صحرا هزار شب ماندیم بیا که سیر بخوابیم در امان سرت. @sher_alghoth
بگو به عشق بخواند کمی رساله‌ی ما را که احترام کند مرجع سه‌ساله‌ی ما را هزارشکر که اجداد من غلام تو بودند سپرده است خدا دست تو سلاله‌ی ما را چه افتخار بزرگی‌ست این که از دم خلقت سند زدند به عنوان تو قباله‌ی ما را یقین که اهل سعادت نمی‌شدیم، که جز تو کسی نگفت به ما فرق چاه‌وچاله‌ی ما را فقط تو از غم ما باخبر شدی و نگفتی که گوش کس نشنیده‌ست آه‌وناله‌ی ما را بریده بود دل ما از آستانه‌ی رحمت که گریه بر تو روا کرد استحاله‌ی ما را گدای هیچ‌کسی نیستیم غیر تو بی‌بی که دست لطف تو پر می‌کند پیاله‌ی ما را بهشت قسمت ما می‌شود اگر که رقیه به دست کوچکش امضا کند حواله‌ی ما را همان که لطف و بزرگیش سهم اهل‌زمین شد ولی به جور ستم‌پیشگان خرابه‌نشین شد هزارشکر که آخر، سری زدی به خرابه مسیح نیزه‌نشینم خوش‌آمدی به خرابه چه‌خوب شد که به دیدارم آمدی دم رفتن چه‌خوب داشتی ای ماه مقصدی به خرابه دوباره آیه‌ی قرآن بخوان که از نفحاتت وزیده عطر گلاب محمدی به خرابه بگو به دیدنم آخر، چگونه آمدی ای‌سر؟ چرا که از تو نمانده به‌جا ردی به خرابه مرددی سر ماندن به احترام دل من اگر هرآینه در رفت‌وآمدی به خرابه چقدر فاصله افتاده است بین من و تو که از تمامی سرها سرآمدی به خرابه سر جسارت دشمن قدی به علقمه خم شد قدی به خیمه، قدی در حرم، قدی به خرابه مرا ببر که کنار تو راحت است خیالم که ناگهان نرسد آدم بدی به خرابه خوش‌آمدی که خوش‌آمد مرا رسیدن بابا که آرزوی دل دختر است دیدن بابا همین که بر سر نی آمدی به سوی رقیه شده‌ست با تو برآورده آرزوی رقیه دلیل اصلی آن ای عمو نبودن آب است گرفته است اگر رنگ خون وضوی رقیه دوباره راه مغیره رسیده است به مادر همین که زجر می‌آید به جست‌وجوی رقیه چنان که تیر کشیده کم از سه‌شعبه ندارد که بغض مرگ علی مانده در گلوی رقیه دلم خرابه‌نشین شد، از آن زمان که شنیدم که یک‌خرابه گرفته‌ست رنگ‌وبوی رقیه برای گریه پی یک بهانه بودم و دیدم روانه کرد دلم را یکی به سوی رقیه صدای هاتفی آمد که خواند مرثیه‌ای را؛ " فلک بسوز که آتش گرفته موی رقیه سری به‌نیزه بلند است رو‌بروی رقیه خدا کند که نباشد سر عموی رقیه" دوباره در دل صحرا غزل به‌بار می‌آید به احترام تو روزی که آن سوار می‌آید @sher_alghoth
ای دل! مگر نه خاتمه، ماه محرّم است؟ «باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟» گر ماجرای کوفه و کرببلا گذشت «باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟» گویا طلوع کرده به شام، آفتاب عشق «کآشوب در تمامی ذرّات عالم است» صبح ورود شام چنان تیره بُد کز آن «کار جهان و خلق جهان، جمله درهم است» سرهای کشتگان همه بر دوش نیزه‌ها «سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است» آن محشری که کرد به پا چوب خیزران «بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است» رشک مَلَک خرابه‌نشین شد که «محتشم» گفتا: «عزای اشرف اولاد آدم است» ▫️▫️▫️ ویرانه و دل شب و دردانه و پدر آری؛ بساط عشق به‌خوبی فراهم است فردا سپیده، چشم در آن بزم تا گشود بر گِرد شمع دید که پروانه‌ای کم است @sher_alghoth