درون شیشهی یک موزه میرسند به هم
کتِ قدیمیِ من، دامنِ عتیقهی تو
#سعید_مبشر
@she_kade
خدا دمیده تو را جای روح در بدنم
مگر بدونِ تو هم میشود نفس بزنم؟
دلم که هیچ، بگردند درنمیآید
به غیرِ عکسِ تو از جیبهای پیرهنم
من از شکستنِ دندانِ خویش فهمیدم
که چند واژه بزرگ است اسمت از دهنم!
زمانِ گریهٔ سیلابها؛ منم که تویی
به وقتِ خندهٔ گلبوتهها؛ تویی که منم
چنان به جای همه دوست دارمت، گاهی
به اشتباه میافتم که در کدام تنم!
و از حریرِ لطیفی مگر بدوزندش
که پیرهن نخراشد تو را فرشتهزنم...
#سعید_مبشر
@sher_kade
خدا دمیده تو را جای روح در بدنم
مگر بدونِ تو هم میشود نفس بزنم؟
دلم که هیچ، بگردند درنمیآید
به غیرِ عکسِ تو از جیبهای پیرهنم
من از شکستنِ دندانِ خویش فهمیدم
که چند واژه بزرگ است اسمت از دهنم!
زمانِ گریهٔ سیلابها؛ منم که تویی
به وقتِ خندهٔ گلبوتهها؛ تویی که منم
چنان به جای همه دوست دارمت، گاهی
به اشتباه میافتم که در کدام تنم!
و از حریرِ لطیفی مگر بدوزندش
که پیرهن نخراشد تو را فرشتهزنم...
#سعید_مبشر
@sher_kade
درون شیشهی یک موزه میرسند به هم
کتِ قدیمیِ من، دامنِ عتیقهی تو
#سعید_مبشر
@she_kade