تمام روز نشسته خیال می بافم
که گیسوان تو را ای محال می بافم
به پای خستگی ام می نشینی از آغاز
روند زندگی ام را به حال می بافم
سیاه...مثل همین گیسوان یلدایی
پر از عبور و شکست و جدال می بافم
کلافه کرده مرا هر چه هست جای تو هم
کسی به شکل علامت سوال می بافم
نه...می شکافمت از کودکی و نقش تو را
دو چشم روشن دور از زوال می بافم
دو پنجره به افقهای باز تا پرواز
به یاد روح وسیعت دو بال می بافم
شنیده ام که در آن اوجها هوا سرد است
نشسته ام و برای تو شال می بافم
#علیرضا_پناهی_وفا
@sher_kade