Jan 28, 08.59 PM_کارائوکه_شب تابستانی.mp3
1.49M
از باغ مي برند چراغاني ات کنند
تا کاج جشن هاي زمستاني ات کنند
پوشانده اند صبح تو را ” ابرهاي تار“
تنها به اين بهانه که باراني ات کنند
يوسف به اين رها شدن از چاه دل مبند
اين بار مي برند که زنداني ات کنند
اي گل گمان مکن به شب جشن مي روي
شايد به خاک مرده اي ارزاني ات کنند
يک نقطه بيش بين رحيم و رجيم نيست
از نقطه اي بترس که شيطاني ات کنند
آب طلب نکرده هميشه مراد نيست
گاهي بهانه ايست که قرباني ات کنند
#فاضل_نظری
@sher_kade
27.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زندگی آبتنی کردن در حوضچهی اکنون است ..
@sher_kade
می مانم اینجـا و بـرایـت شعـر میگویم
حـــتی اگر یک بیت هم از آن نخوانی تو
#مسیـح_مسیحـا
@sher_kade
تمامِ جمعه نفسهای بیقراری که...
تمامِ عالمِ امکان سرِ قراری که...
هوای من شده آکنده از غمِ غربت
درست مثلِ صداهای آن قناری که_
به یادِ جُفتِ جدا گشتهاش نمیخوانَد
که بُغض کرده فقط پشتِ یک حصاری که...
خودت بگو نشدی خسته از نبودنهات؟
بجای خالیِ خود بغض میگذاری که...
بساست حضرتِ امیدِ من! بیا دیگر
نفس نمانده برایم، از انتظاری که...
#الهه_سلطانی
@sher_kade
و آمدی که بریزی به هم جهانم را
به ناکجا بکشی پای ناتوانم را
مهم نبود که ویران شدم به خاطر تو
دلم خوش است که پس دادم امتحانم را
شروع کردهام از این به بعد پیر شوم
به نیش عقربهها میکشم زمانم را
به من مگیر که دیوانهات شدم، هر چند
به باد میدهد این داغ، دودمانم را
و آمدی که به پایم بپیچی و بروی
و میروم که ببندم دل و دهانم را
کسی نخواست ببیند که دوستت دارم
که تو کنار زدی بهترین کسانم را
گذاشتند فقط دشمنان خونی من
به گور خود ببرم باور جوانم را
گذاشتند وصیت کنم که بعد از من
به گرگها بسپارند استخوانم را
چه سرنوشت غریبی: کسی مرا نشنید
که بیامانِ چه داغی برید امانم را
#حسین_هدایتی
@sher_kade
وقتی خیالت از خود تو مهربان تر است
از دوری ات گلایه کنم همچنان که چه؟!
#علیرضا_کیانی
@sher_kade
8.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خودت شاید نمیدانی چهکردی با دلم امّا
دل یک آدم سرسخت را بردی ، خدا قوّت!
#سید_تقی_سیدی
@sher_kade
به عکسهایِخودم خیرهام، کدام منم؟
زمانه خاطره های مرا کجا برده است
#فاضل_نظری
@khelvatesher
445.9K
درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت
در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت
سجاده گشودم که بخوانم غزلم را
سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت
در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد
آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت
بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت
این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت !؟
من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم
من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت
با شانه شبی راهی زلفت شدم اما ...
من گم شدم و شانه پی کشف طلا رفت
در محفل شعر آمدم و رفتم و ... گفتند
ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت !؟
می خواست بکوشد به فراموشی ات این شعر
سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت!!!
#محمد_سلمانی
@sher_kade