هدایت شده از 📚کانال شعر،سبک و نکات مداحی🎙
#نوحه
#زمینه
مسموم زهر جفا معین الضعفا
سلطان جان و جهان مولا غریب الغربا(2)
حبیبم یا رضا
طبیبم یا رضا
مجیبم یا رضا...امام رضا
یارضا یا رضا...امام رضا
شهید ماه صفر ای پاره پاره جگر
زهرا به حجره به صد افغان می زد به سینه و سر
جانان زهرایی
ریحان زهرایی
رضوان زهرایی...امام رضا
یارضا یا رضا...امام رضا
ازمجلس مأمون چون آمدی بیرون
کرببلا آمد یادم چون پیکر در خون
یادگارحسین
جان نثار حسین
بی قرارحسین...امام رضا
یارضا یا رضا...امام رضا
✍️#مجیدطاهری
هدایت شده از 📚کانال شعر،سبک و نکات مداحی🎙
﷽
◾️شهادت امام رضا (علیه السلام)
مرثیه🍃
امام رضا (علیه السلام) به اباصلت فرمود: فردا من بر این فاجر (فاسق یعنی مامون) وارد می شوم، اگر با سر برهنه بیرون آمدم با من سخن بگو که جواب سخنت را می دهم و اگر با سر پوشیده بیرون آمدم با من سخن مگو.
اباصلت می گوید: فردای آن روز شد، امام لباس بیرونی خود را پوشید و در محراب عبادتش نشست و در انتظار بود که ناگهان غلام مامون آمد و به امام گفت: «امیرمؤمنان شما را خواسته هم اکنون خواسته او را اجابت کن»
امام عبا و کفش خود را پوشید و برخاست و به خانه مأمون روانه گردید و من پشت سرش رفتم، تا اینکه امام نزد مامون رسید، دیدم مقداری انگور و میوه های دیگر در جلو مامون است و در دست مامون خوشه انگوری بود که قسمتی از آن خورده بود و قسمتی از آن باقی مانده بود، وقتی که مأمون حضرت رضا (علیه السلام) را دید، برخاست و با احترام خاصی با حضرت معانقه کرد و بین دو چشم آن حضرت را بوسید و کنارش نشانید و سپس همان خوشه را که در دستش بود به آن حضرت داد و گفت: «ای پسر رسول خدا! انگوری بهتر از این انگور ندیده ام بفرمائید بخورید».
امام: چه بسا انگوری که در بهشت است بهتر از این است.
مأمون: از این انگور بخور.
امام: مرا از خوردن آن معاف دار.
مأمون: حتماً باید بخوری، مبادا از اینکه نمی خوری می خواهی ما را به چیزی متهم کنی، با آن همه اخلاصی که از من می بینی! مأمون آن خوشه را از حضرت گرفت، چند دانه آن (که می شناخت مسموم نشده) خورد و بار دیگر آن خوشه را به امام داد و مبالغه کرد که بخور.
امام (علیه السلام) سه دانه از آن انگور را خورد، پس از چند لحظه حالش دگرگون گردید، و بقیه آن خوشه را به زمین افکنده و همان دم برخاست که برود، مأمون گفت: کجا می روی؟
امام فرمود:
اِلی حَیْثُ وَجَّهْتَنِی: «به همانجا که مرا فرستادی»
امام در حالی که سرش را پوشانده بود (عبا بر سر افکنده بود) بیرون آمد، من طبق سفارش قبل امام، با او سخن نگفتم تا وارد خانه اش شد و فرمود: در را ببند، در بسته شد، سپس به بستر خود خوابید و من در حیاط خانه، غمگین و ناراحت ایستاده بودم، ناگهان جوان خوش سیما و پیچیده مویی را دیدم که بسیار به امام رضا (علیه السلام) شباهت داشت، به طرف او شتافتم و گفتم: در بسته بود از کجا وارد شدی؟
فرمود: همان خدایی که در این وقت از مدینه مرا به اینجا آورد، او مرا از در بسته وارد این خانه کرد.
گفتم: تو کیستی؟
فرمود:
اَنَا حُجَّهُ اللهِ عَلَیْکَ یا اَباصَلْتٍ...
«ای اباصلت من حجت خدا بر تو هستم، من محمدبن علی هستم»
سپس به طرف پدرش رهسپار شد و داخل حجره گردید و به من فرمود: تو نیز وارد خانه شو.
وقتی که امام رضا (علیه السلام) او را دید، از جای جست و دست بر گردن جوانش انداخت و او را در آغوش خود چسبانید و بین دو چشمش را بوسید و او را در بستر خود وارد کرد. امام جواد (علیه السلام) خود را به روی پدر افکند و پدر را می بوسید، در این حال امام رضا (علیه السلام) راز و اسراری با او گفت که من نفهمیدم... و در این حال امام هشتم (علیه السلام) در آغوش پسر از دنیا رفت.
📚منبع:
عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۴۴
#شهادت_امام_رضا_علیه_السلام
#امام_رئوف
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
#شعر_سبک_مرثیه_مداحی
هدایت شده از 📚کانال شعر،سبک و نکات مداحی🎙
﷽
امام رضا(علیه السلام)
روضه🎤
مرثیه🎙
باز دارم به سر هوای ضریح
دلمان تنگ شد برای ضریح
دوست دارم رها شوم از خود
در میان سر و صدای ضریح
چقدر دل شکستگی خوب است
در حریم پر از دعای ضریح
دست هایِ پر از تمنایی
می خورد رویِ حلقه های ضریح
می شود خوبتر خدا را دید
در همان یا رضا رضای ضریح
واجب واجب است به هر عاشق
سجده ی شکر پیش پای ضریح
حرم ثامن الحجج رفتم
واقعاً واقعاً به حج رفتم
اشک با من، سرودِ غم، با تو
نوحه ی گریه دار و دَم با تو
گفتن شعرِ روضه ها با من
جلوه دادن به محتشم با تو
ناله از دل زدن فقط با من
کربلا کردنِ دلم با تو
گُذری کن دمی به روضه ی ما
چشم با این گدا، قدم با تو
دست با من، به سر زدن با من
شور این خیمه و علم با تو
روضه خواندن برای تو با من
اشک های دمادمم با تو
روضه خواندی شبی امام غریب
جَدِّ ما تشنه بود یَابنَ شبیب
▪▪▪▪
جَدِّ ما را سوارها کشتند
بین گودال بارها کشتند
جَدِّ ما یک نفر ولی او را
لشگری از هزارها کشتند
اعتبار تمام عالم را
جمع بی اعتبارها کشتند
چکمه را روی عشق می کوبند
جد ما را شرارها کشتند
خواهرش را پس از بریدن سر
خنده ی نیزه دارها کشتند
وای از عصر روز دهم
وای از ضربه ی دوازدهم
▪▪▪▪▪
لب خنجر به روی حنجرش بود
به سویش چشم های دخترش بود
تمام لحظه های سر بریدن
سرش بر روی پای مادرش بود
▪▪▪▪▪
زنهای نوغان (یکی از مناطق قدیمی و تاریخی مشهد است) مهریه هاشون را حلال کردند، گفتند: مهریه مون حلال، ما هم می خواهیم بریم تشیع پیکر پسر فاطمه، زن ها همه اومدن اینقدر گریه کردن و صورت خراشیدن، اومدن گل ها رو کنار زدن بتونن جنازه رو پیدا کنن، اما... یه جای دیگه گفتن: سر پسر پیغمبر داره میاد زن ها رفتن روی پشت بام سنگ برداشتن، اینقدر سنگ زدن سر عزیز دل فاطمه روی زمین افتاد، پیشانی زینب شکست، ای وای حسین…..
حسین آرام جانم
حسین روح روانم
🎤 #محمود_کریمی
#امام_رضا_علیه_السلام
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
هدایت شده از 📚کانال شعر،سبک و نکات مداحی🎙
باز-دارم-به-سر-هوای-ضریح-محمود-کریمی.mp3
3.88M
باز-دارم-به-سر-هوای-ضریح
حاج محمودکریمی
هدایت شده از محمد قولی میاب (کوثر)
تقدیم به پیشگاه مقدس امام رئوف
حضرت امام رضا علیه السلام
❤️ بهشت موعود! ❤️
ببوی آن که زند دست دل به دامانش
سلام می کند از گوشه ی شبستانش
چه شعرهاکه به درگاه دوست آورده ست
اگر امان بدهد چشم های گریانش
هزار نه ، که هزاران هزار ارادتمند
تنیده اند به هم در طواف ایوانش
به بی کرانه ی دریای عشق می ریزد
که دست و پا بزند در یم خروشانش
برآن ضریح که حبل المتین باور اوست
خدا کند برسد دست های لرز ا نش
هزار مثل سلیمان غلام حشمت اوست
هزار حاتم طایی گدای احسا نش
خدای من مگرآنجا بهشت موعود است
که هرکه راه درآن یافت تازه شد جانش
پی تسلی دل های بی قرار از عشق
خوشا سفر به شفا خانه ی خراسانش
تو در حریم رضا (ع) هستی و نمیدانی
که من چه میکشم از روزگار هجرانش
خد ا کند که به زودی دوباره با یاران
شویم درحرم قدس او غزل خوانش
مباش از کرمش نا امید ای «کوثر»
که نیستیم کم از آهوی هرا سا نش!
محمد قولی میاب «کوثر»
برای مداحان اهل بیت(علیهم السلام)
خدا به سورۀ یاسین ستود طاهایش
که مدح اوست سزاوار ذات ذوالمِنَنی
ولیک خوشدلیِ «خوشدل» این بُوَد در حشر
بگویدش که تو مداح اهل بیت منی
✍️خوشدل تهرانی