eitaa logo
📚کانال شعر،سبک و نکات مداحی🎙
7.8هزار دنبال‌کننده
611 عکس
154 ویدیو
94 فایل
برای شرکت در کلاس های آموزش مداحی دکترحاج مجیدطاهری با این شماره ها تماس بگیرید: ۰۹۱۲۱۸۳۸۲۶۸ ۰۲۱۳۳۲۵۰۹۳۰ در ایتا به شماره ۰۹۹۰۵۲۸۶۲۰۰ پیام دهید.
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 مبارک🌱 با هر دم و بازدم علی می‌گوییم بی حسرت و بیش و کم علی می‌گوییم یک عمر علی گفته و إن‌شاءالله در سال جدید هم علی می‌گوییم ✍
علی و جلوه‌ی پروردگاری ندارد هیچ غیر از ذوالفقاری به کوریِ فلانی و فلانی خدا می‌رفت با او خواستگاری #حسن_لطفی
نینوا را سوزاند ناله‌ام عاقبت این بیتِ عزا را سوزاند به عبا پیچیدم میکشم آه ، همین آه عبا را سوزاند بازهم سوخت لبم کفِ آبی ، عطشم کربُبلا را سوزاند کربلا گفتم باز جگرم را نَفَسم را ، سر و پا را سوزاند شد غروب و گودال دیدم آتش همه‌جا را ، همه‌جا را سوزاند خیمه‌ای اُفتاد و بدنِ غرقِ به خونِ شهدا را سوزاند مشعلی روشن شد دامنِ دخترکی غرقِ دعا را سوزاند شعله تا بالا رفت گیسوانِ زِ سرِ نیزه رها را سوزاند وای از نامحرم حرمله باز دلِ عمه‌ی ما را سوزاند... نینوا را سوزاند
کیست زینب آسمان در مَحضَرَش اُفتاده است پیشِ او خورشید با خاکسترش اُفتاده است شام چیزی نیست تا ویران کُنَد با خطبه‌اش بالِ عزرائیل پایِ شَهپَرَش اُفتاده است چادرش را می‌تکاند می‌تکاند کوفه را کیست زینب کوفه یادِ حیدرش اُفتاده است می‌کَنَد از جا زمینِ شام را با کاخ‌ها راهِ مولا باز هم بر خیبَرَش اُفتاده است کیست زینب لحظه‌هایی که علی در رزم بود ذوالفقار اینَک به دستِ دخترش اُفتاده است قبل از آنیکه یزید از پیشِ خانم پا شود دید یِکجا سقفِ ظلمش بر سرش اُفتاده است مرتضیٰ بر دستمالِ زردِ خود میزد گِره یا که زینب دو گره بر معجرش اُفتاده است هرکجا می رفت چشمی سویِ او جرات نکرد بر سرِ او سایه‌یِ آب آورش اُفتاده است کارِ او پیغمبریِ کربلا تا شام بود بیرقِ عباس دوشِ خواهرش اُفتاده است یادِ ایامی که شد سایه برادر با سرش ظهر در گرمایِ سوزان بسترش اُفتاده است داشت بر سینه لباسی را که مادر داده بود یادِ مادر یادِ روزِ آخرش اُفتاده است رو به قبله بستر است و رو به دَر چشمانِ او باز اشکی سرخ از چشمِ تَرَش اُفتاده است بادِ گرمی می‌وزید و بویِ سیبی می‌رسید دید از تَل آنطرف‌تَر پیکرش اُفتاده است وای دستِ حرمله گهواره‌ای پاشیده بود آه دستِ ساربان انگشترش اُفتاده است محملش را دید وقتی می‌رود از کربلا می‌رود با دختری که زیوَرَش اُفتاده است می‌شنید از مَحمِلی لالاییِ گرمِ رُباب حق بده چشمانِ او بر اصغرش اُفتاده است خُطبه‌اش را گیسویِ از نِی رهایی قطع کرد ردِ خونی رویِ چوبِ منبرش اُفتاده است چشم را بالا گرفت اما برادر را ندید تاب خورده نیزه و حتماً سرش اُفتاده است زیر دست و پا نگاهی کرد دنبالِ حسین دید سَر این سو و آن سو مادرش اُفتاده است
علی و جلوه‌ی پروردگاری ندارد هیچ غیر از ذوالفقاری به کوریِ فلانی و فلانی خدا می‌رفت با او خواستگاری #حسن_لطفی
نینوا را سوزاند ناله‌ام عاقبت این بیتِ عزا را سوزاند به عبا پیچیدم میکشم آه ، همین آه عبا را سوزاند بازهم سوخت لبم کفِ آبی ، عطشم کربُبلا را سوزاند کربلا گفتم باز جگرم را نَفَسم را ، سر و پا را سوزاند شد غروب و گودال دیدم آتش همه‌جا را ، همه‌جا را سوزاند خیمه‌ای اُفتاد و بدنِ غرقِ به خونِ شهدا را سوزاند مشعلی روشن شد دامنِ دخترکی غرقِ دعا را سوزاند شعله تا بالا رفت گیسوانِ زِ سرِ نیزه رها را سوزاند وای از نامحرم حرمله باز دلِ عمه‌ی ما را سوزاند... نینوا را سوزاند
نینوا را سوزاند ناله‌ام عاقبت این بیتِ عزا را سوزاند به عبا پیچیدم میکشم آه ، همین آه عبا را سوزاند بازهم سوخت لبم کفِ آبی ، عطشم کربُبلا را سوزاند کربلا گفتم باز جگرم را نَفَسم را ، سر و پا را سوزاند شد غروب و گودال دیدم آتش همه‌جا را ، همه‌جا را سوزاند خیمه‌ای اُفتاد و بدنِ غرقِ به خونِ شهدا را سوزاند مشعلی روشن شد دامنِ دخترکی غرقِ دعا را سوزاند شعله تا بالا رفت گیسوانِ زِ سرِ نیزه رها را سوزاند وای از نامحرم حرمله باز دلِ عمه‌ی ما را سوزاند... نینوا را سوزاند