#حضرت_عباس(علیه السلام )
#حضرت_ام_البنین(سلام الله علیها )
باز در معرکه ها نوبت جولان شده است
شير از بيشه سر آورده رجز خوان شده است
کيست اين مرد که هنگامه ي تيرش پيداست
تک سواري که فقط رد مسيرش پيداست
موج برخاسته و کوه، تلاطم کرده
سر بدزديد که يک شير تبسم کرده
آمده تا که بگيرد نفس طوفان را
آمده تا بخرد آبروي ميدان را
مشک بر دوش هواي دل دريا دارد
پسر سوم زهرا چه تماشا دارد
تند باد است که مي چرخد و جانکاه بُوَد
اشهد اَنّ عَلياً وَليُ الله بُود
چشمها مات علي باز به خيبر رفته
اين جوان کيست که اينقدر به حيدر رفته
گره اي زد به دو ابرو و نفس بند آمد
قلعه و خيبر و در را همه را کند آورد
لحظه ي سخت نبرد است گل لبخندش
نام زهرا و علي نقش به بازو بندش
رقص تيغش چه عجيب است هنر مي خواهد
ديدن حضرت عباس جگر مي خواهد
هو هویِ تيغه ي او وَه چه شتابي دارد
پسِ هر ضربه به جا ردّ شهابي دارد
بعدِ هر ضربه ي او تازه همه مي فهمند
که دو نيمند، و يا اينکه به مويي بندند
لرزه مي افکند آن دم که قدم مي کوبد
سر زينب به سلامت که علم مي کوبد
پاي او ريخته هر کس که سري داشته است
چه خياليست حرم را علم افراشته است
باز مي آيد و مَشکش پر آبست هنوز
وقت لالايیِ آرام رباب است هنوز
آه از آن روز که مي ديد که لبها خشک است
مشک هاي حرمش بين دو دريا خشک است
رفت يک بار دگر شاد کند دلها را
تا به خيمه بکشاند يقه ی دريا را
دختري گفت فرات از لب او مي آيد
دلتان قرص بخوابيد عمو مي آيد
ولي اي واي نيامد نفس گلها حيف
چقدر منتظرش بود رباب اما حيف
به کمين چند هزاري دل نخلستانند
شير مي آيد و از ترس همه پنهانند
دست را بس که کريم است همانجا بخشيد
حاجت هر چه که تير است به يکجا بخشيد
تير از چار طرف خورده ولي جان دارد
پدر مشک ببين مشک به دندان دارد
گرچه هر تير خودش را به تن او جا کرد
باز هم حرمله اينجا گره اش را وا کرد
#حضرت_ام_البنین (سلام الله علیها )
میان شعلهی غم گر چه سوخت پرهایش
جدا نشد دمی از سجدهی سحرهایش
نگفت روز نخست از بلای آخر کار
نگفت عشق نیارزد به دردسرهایش
چهار قلهی غیرت، چهار کوه ادب
چکیده از سرِ انگشتِ او هنرهایش
یکی یکی همه با دست دوست چیده شدند
رسیده بسکه در این باغِ خون ثمرهایش
برای غربت خورشید بود اگر که گذشت
یگانه مادرِ مهتاب از قمرهایش
به راه معجر زینب که تاجِ عصمت اوست
گذشت از همه حتی ز تاج سرهایش
اگر دو مرتبه کرب و بلا شود تکرار
دوباره بگذرد این مادر از پسرهایش
✍محمدرضاطالبی
#حضرت_ام_البنین(سلام الله علیها)
عطرمادر
ای که برگل های زهرا تو ارادت داشتی
بعد زهرا راه در گلزار جنّت داشتی
درمقام ومنزلت آئینۀ نور و کمال
مظهر شرم وعفافی و نجابت داشتی
از نگاه رأفتت عطر ولایت می چکید
بر امیر مؤمنان ایمان و الفت داشتی
عمرتو طی شد به طوف کعبۀ ایمان وعشق
دائماً ازاشک خود غسل زیارت داشتی
عطرمادر باز هم پیچید درگلزار وحی
بس که برگل های زهرا تو محبّت داشتی
خوانده ای خود را کنیز خانۀ زهرا ،ولی
محضر گل های او قدر وشرافت داشتی
هم ادب آموز پرچمدار عاشورا شدی
هم برای بچه هایت درس غیرت داشتی
درکنار علقمه عباس تو باخون نوشت
درقیام روز عاشورا شراکت داشتی
مادری می کرد زهرا جای تو درعلقمه
جای آن رأفت که برگل های عترت داشتی
واژۀ اُم البنین را خط زدی ازدفترت
در دل از داغ بنین خود مصیبت داشتی
تاکه مردم را کنی بیدار از خوابی عمیق
با قیام گریه های خود رسالت داشتی
هیچ گه غافل مشو از حُرمت اُم البنین
ای «وفایی» ازخدا هرگاه حاجت داشتی
#وفات_حضرت_ام_البنین-سلام_الله_علیها
#سیدهاشم_وفایی ✍️