#حدیث_کساء
#روضۀ_پنج_تن
دیده ها می بارد از این داغها بر پنج تن
اشک ها می ریزد از گلهای پرپر پنج تن
مصطفی با دخترش زهرا چقدر آزرده شد
می کُشد آن شعله ها، آن میخ، آن در، پنج تن
مرتضی شد رستگار از ضربتی در موج خون
زینبش تا کربلا می زد به سر در پنج تن
طشت خون گردیده مأوا با حسن یا با حسین
باغشان پژمرده بوده یا که بی سر پنج تن
کربلا میدانِ میدان داریِ آنان شده
از پیمبر تا پدر، مادر، برادر، پنج تن
✍️مجیدطاهری