eitaa logo
📚کانال شعر،سبک و نکات مداحی🎙
7.8هزار دنبال‌کننده
612 عکس
154 ویدیو
94 فایل
برای شرکت در کلاس های آموزش مداحی دکترحاج مجیدطاهری با این شماره ها تماس بگیرید: ۰۹۱۲۱۸۳۸۲۶۸ ۰۲۱۳۳۲۵۰۹۳۰ در ایتا به شماره ۰۹۹۰۵۲۸۶۲۰۰ پیام دهید.
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) 🌷💦🌷💦🌷💦🌷💦🌷💦🌷💦🌷💦 آزار داده اند ز بس در جوانی‌ام بیزار از جوانی و از زندگانی‌ام جانانه ام که رفت چرا جان نمی‌رود ای مرگ همتی که به جانان رسانی‌ام هر شب به یاد ماه رخت تا سحرگهان هر اختری است شاهد اختر فشانی‌ام بر تیرهای کینه سپر گشت سینه‌ام آرَم گواه، پیش تو پشت کمانی‌ام یاری ز مرگ می‌طلبم غربتم ببین! امت پس از تو کرد عجب قدردانی ام موی سپید و فصل جوانی خبر دهد کز هجر خود به روز سیه می‌نشانی‌ام دیوار می‌کند کمکم راه می‌روم دیگر مپرس از من و از ناتوانی‌ام سوزنده تر ز آتشِ غم، غربت علی است ای مرگ مانده ام که ز غمها رهانی‌ام (انسانی، ۱۳۸۲، ۱۰۴) ✍ ۱۴۰۰ ایتا👇 http://eitaa.com/sher_sabk_maddahi تلگرام👇 https://t.me/sher_sabk_maddahi
﷽ شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) زمزمه🎙 به هر طرف که رو کنم، روی تو جستجو کنم به یاد ماه روی تو، به ماه گفت و گو کنم یا فاطمه یا فاطمه شب شده روز روشنم، سیر ز سیر گلشنم بوی تو را نمی دهد، هر آن گلی که بو کنم یافاطمه یا فاطمه به خانه اشک کودکان، به کوچه طعن دشمنان با نخ اشک و دست آه، چاکِ دلم رفو کنم یافاطمه یا فاطمه نمی روی ز فکر من، نام تو گشته ذکر من رفتی و با خیال تو، همیشه گفت و گو کنم یافاطمه یا فاطمه رفته ای ای گلم به گل، زباغبان شدم خجل بعد تو بهر درد دل، به چاه سر فرو کنم یافاطمه یا فاطمه فاطمۀ جوان من، جوان قد کمان من مرغِ هم آشیان من، کجات جستجو کنم یافاطمه یا فاطمه حسن نگاه می کند، حسین آه می کشد به در نگاه زینبت گریه به حال او کنم یافاطمه یا فاطمه خیز و ببوس روی او، شانه بزن به موی او بگو که با چه دلخوشی، به سوی خانه رو کنم یافاطمه یا فاطمه «منکه مسیح عالمم عقده گشای هر غمم» زندگی آورد دمم، مرگ خود آرزو کنم یافاطمه یا فاطمه ✍️ (انسانی، 1382، 164) ۱۴۰۰ ایتا👇 http://eitaa.com/sher_sabk_maddahi تلگرام👇 https://t.me/sher_sabk_maddahi
۷.......m4a
زمان: حجم: 7.57M
﷽ حضرت زهرا(سلام الله علیها) بعدازشهادت ⚘🌷⚘🌷 چه می‌شد؟ گر مرا با غربت خود آشنا می‌کرد چه می‌شد سفره‌اش گر، گل برای غنچه وا می‌کرد چرا می‌کرد دور از چار طفلش بستر خود را گل از چه خویش را از غنچه‌های خود جدا می‌کرد اگر از گریه‌اش همسایگان را شکوه بر لب بود دل شب‌ها نمی‌زد پلک و آنان را دعا می‌کرد به چشم خویشتن دیدم که بشکستند بازویش ولی مادر مگر دامان حیدر را رها می‌کرد هم از سینه هم از بازوش خون می‌رفت در آن روز ولیکن می‌دوید و باز بابم را صدا می‌کرد نماز عشق نیّت کرد ما بین در و دیوار ولی زان پس رکوع خود میان کوچه‌ها می‌کرد مرا می‌برد و دست او به روی شانه‌ی من بود قد دختر، کنار مادرش کار عصا می‌کرد ✍ ایتا👇  http://eitaa.com/sher_sabk_maddahi تلگرام👇 https://t.me/sher_sabk_maddahi
اگر خواهی پدر بینی وفای دختر خود را نگه کن زیر پای اسب و بالا کن سر خود را نهان از چشم طفلان آمدم دارم تمنّایی که در آغوش گیری بار دیگر دختر خود را نرفتی تا به پُشتِ ابرِ سنگ و خنجر و پیکان به روی دامنت ای ماه بنشان اختر خود را فروشد ناز اگر طفلی خریدارش پدر باشد بزرگی کن، ببوس این دختر کوچک‌تر خود را لبم از تشنگی خشک است و جوهر در صدایم نیست برو در نهر علقم، کن خبر آب‌آور خود را ز دورادور، می‌دیدم گلویت عمه می‌بوسید مگر آماده کردی بهر خنجر، حنجر خود را به همراه مسافر آب می‌پاشند، ‌من ناچارم به دنبال تو ریزم اشک چشمان تر خود را کنار گاهواره رفتم و دیدم که اصغر نیست چرا با خود نیاوردی، چه کردی اصغر خود را؟ ✍
گر علی دل، قرار او زهراست ور علی گل، بهار او زهراست او که خود فخر خلقت است به حق مایۀ افتخار او زهراست جلوه‌گاه خداست خود، اما جلوۀ کردگار او زهراست ذوالفقارش اگر عدوکُش شد جوهرِ ذوالفقار او زهراست در علی می‌توان خدا را دید زآنکه آیینه‌دار او زهراست او ندارد به دار دنیا مِهر تا که دار و ندارِ او زهراست سیر، از سِیْرِ باغ و گلزارست گل و باغ و بهار او زهراست خود میان بهشت می‌بیند تا به خانه کنار او زهراست
ای پنجمین امام که معصوم هفتمی از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی» بر درد جهل خلق، ز عالم طبیب‌تر نامت غریب و قبر، ز نامت غریب‌تر وقف علوم و دانش و دین کرده، همّ خویش باشی کنار ابن و اب و اُمّ و عَمّ خویش آب و گل و سجیّت تو، جز کرم نداشت دیدم چرا مزار تو صحن و حرم نداشت گلدسته‌ای نداشت حرم، مرقدی نبود صحن و سرا نیافتم و گنبدی نبود این خاک عشق باشد و بر باد کی رود؟ غم‌های عهد کودکی از یاد کی رود آتش به خرمن جگر از آه، با تو بود یک عمر، خاطرات تو همراه با تو بود از صبح تا غروب کشیدی ز سینه آه اما چه خوب شد که نرفتی به قتلگاه تو دیده‌ای چه‌ها به اسارت به عمه شد در شهر شوم شام، جسارت به عمه شد تو طفل روی ناقه‌ی عریان نشسته‌ای بر روی رحل ناقه، چو قرآن نشسته‌ای تو طعم تازیانه و سیلی چشیده‌ای بر روی خار، همره طفلان دویده‌ای دیدی تو خیمه‌های به آتش کشیده را داغ و فرار و رنگ ز چهره پریده را
گر علی دل، قرار او زهراست ور علی گل، بهار او زهراست او که خود فخر خلقت است به حق مایۀ افتخار او زهراست جلوه‌گاه خداست خود، اما جلوۀ کردگار او زهراست ذوالفقارش اگر عدوکُش شد جوهرِ ذوالفقار او زهراست در علی می‌توان خدا را دید زآنکه آیینه‌دار او زهراست او ندارد به دار دنیا مِهر تا که دار و ندارِ او زهراست سیر، از سِیْرِ باغ و گلزارست گل و باغ و بهار او زهراست خود میان بهشت می‌بیند تا به خانه کنار او زهراست
ای پنجمین امام که معصوم هفتمی از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی» بر درد جهل خلق، ز عالم طبیب‌تر نامت غریب و قبر، ز نامت غریب‌تر وقف علوم و دانش و دین کرده، همّ خویش باشی کنار ابن و اب و اُمّ و عَمّ خویش آب و گل و سجیّت تو، جز کرم نداشت دیدم چرا مزار تو صحن و حرم نداشت گلدسته‌ای نداشت حرم، مرقدی نبود صحن و سرا نیافتم و گنبدی نبود این خاک عشق باشد و بر باد کی رود؟ غم‌های عهد کودکی از یاد کی رود آتش به خرمن جگر از آه، با تو بود یک عمر، خاطرات تو همراه با تو بود از صبح تا غروب کشیدی ز سینه آه اما چه خوب شد که نرفتی به قتلگاه تو دیده‌ای چه‌ها به اسارت به عمه شد در شهر شوم شام، جسارت به عمه شد تو طفل روی ناقه‌ی عریان نشسته‌ای بر روی رحل ناقه، چو قرآن نشسته‌ای تو طعم تازیانه و سیلی چشیده‌ای بر روی خار، همره طفلان دویده‌ای دیدی تو خیمه‌های به آتش کشیده را داغ و فرار و رنگ ز چهره پریده را
گر علی دل، قرار او زهراست ور علی گل، بهار او زهراست او که خود فخر خلقت است به حق مایۀ افتخار او زهراست جلوه‌گاه خداست خود، اما جلوۀ کردگار او زهراست ذوالفقارش اگر عدوکُش شد جوهرِ ذوالفقار او زهراست در علی می‌توان خدا را دید زآنکه آیینه‌دار او زهراست او ندارد به دار دنیا مِهر تا که دار و ندارِ او زهراست سیر، از سِیْرِ باغ و گلزارست گل و باغ و بهار او زهراست خود میان بهشت می‌بیند تا به خانه کنار او زهراست
ای پنجمین امام که معصوم هفتمی از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی» بر درد جهل خلق، ز عالم طبیب‌تر نامت غریب و قبر، ز نامت غریب‌تر وقف علوم و دانش و دین کرده، همّ خویش باشی کنار ابن و اب و اُمّ و عَمّ خویش آب و گل و سجیّت تو، جز کرم نداشت دیدم چرا مزار تو صحن و حرم نداشت گلدسته‌ای نداشت حرم، مرقدی نبود صحن و سرا نیافتم و گنبدی نبود این خاک عشق باشد و بر باد کی رود؟ غم‌های عهد کودکی از یاد کی رود آتش به خرمن جگر از آه، با تو بود یک عمر، خاطرات تو همراه با تو بود از صبح تا غروب کشیدی ز سینه آه اما چه خوب شد که نرفتی به قتلگاه تو دیده‌ای چه‌ها به اسارت به عمه شد در شهر شوم شام، جسارت به عمه شد تو طفل روی ناقه‌ی عریان نشسته‌ای بر روی رحل ناقه، چو قرآن نشسته‌ای تو طعم تازیانه و سیلی چشیده‌ای بر روی خار، همره طفلان دویده‌ای دیدی تو خیمه‌های به آتش کشیده را داغ و فرار و رنگ ز چهره پریده را