#شهادت_پیامبر_صلی_الله_علیه_و_آله_و_سلم
#مستفعلن_مستفعلن_مستفعلن_فع
#قصیده_مرثیه
چشمان خود را باز کن ای باب رحمت
این بار هم اعجاز کن هنگام دعوت
دریای اشکم از تلاطم می خروشد
با دختر خود راز کن قبل از عزیمت
یعقوب، مبهوت است از این گریه هایم
برخیز و بنگر اشکهایم را ز غربت
بر در زند اینک اجل ای وای ای وای
مهلا" حبیبی! فاطمه را نیست طاقت
رجعت نکن ای که رسول الله هستی
ای که فرستاده خدایت سوی امت
بابا بمان ما را ز بی یاری مدد کن
انذار کن این ناکسانِ بی مروت
این ریسمان° دستانِ سر تا پا جفاکار
این ملحدان این غاصبانِ بی شرافت
امروز بینم خانه ام آتش گرفته
تنها نمایم مقتدای خود حمایت
آماده کردم صورتم را بهر سیلی
پهلوشکسته می شوم بهر امامت
محسن شود کشته بدون جُرم، بابا
انسان رسیده تا به سرحدَِ رذالت
راحت گذشتی از تمام رنجهایت
گفتی نخواهی ذره ای مزد رسالت
زهرت خوراندند و دلت آلاله کردند
بایست بنویسند پروازت شهادت
اسلام آوردی و ترسیمی الهی
شد مفتخر انسان و شد زیور عبادت
قرآن، سخن های خدا را طرح کردی
دادی به انسان نقشه بر گنج هدایت
سنگت زدند افروختند آن مشعل از کین
شد باز راهی بر ستم ها تا قیامت
این عشق گردیده حُدوثش جان احمد
اما بقا با کربلا باد از رشادت
ای باغبان این باغ را پرورده بودی
دیدند سر زد هر گلی با رنج و زحمت
بی رحم کفاری که با پا لِه نمایند
هرچه ثمر را در سقیفه از شرارت
دیدارمان نزدیک خواهد بود جانا
بینی چه ها کردند آنها با امانت
امروز باید منتقِم دیگر بیاید
دیگر بیاید سر شود دوران غیبت
۲۴مهر۱۳۹۹
مجیدطاهری