eitaa logo
📚کانال شعر،سبک و نکات مداحی🎙
6.7هزار دنبال‌کننده
514 عکس
138 ویدیو
80 فایل
برای شرکت در کلاس های آموزش مداحی دکترحاج مجیدطاهری با این شماره ها تماس بگیرید: ۰۹۱۲۱۸۳۸۲۶۸ ۰۲۱۳۳۲۵۰۹۳۰ در ایتا به شماره ۰۹۹۰۵۲۸۶۲۰۰ پیام دهید.
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ حضرت محمّد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) شور🎙 گفتم که عمر ماه صفر رو به آخراست     دیدم شروع محشرکبرای دیگر است گـــرد مــلالُ بـر رخ اسلام و مسلمین     اشک عزا به دیدۀ زهرای اطهراست پـــایـان عمــر سیــد و مـــولای کائنات     آغـــاز دور غــربت زهرا و حیدر است پیغمبری که دیدُ ستم های بی شمار     ازکس نخواستُ اجر رسالت به روزگار آید صدای فاطمه از پشت در بـه گوش تا صبح روز حشرُ مباد این صدا خموش دردا کـه بعد فاطمه روز حسن رسید     روز ملال و غصــــه و رنج و محن رسید بعد از حسن به نیزه عیان شد سـر حسین بیـش از هــــزارُ زخـمِ وُرا بر بدن رسید بــر پیکری کـه بــودُ پر از بوسۀ رسول ازگردوخاک ونیزه شکسته کفن رسید "میثم"بگوبه فاطمه زآن خیمه هاکه سوخت یــک کـــربلا شرارۀ آتش به من رسید ✍حاج غلامرضاسازگار گزینش از چند بند 🍂گوشواره: آه و واویلا آه و واویلا واغربتا  ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
﷽ شهادت حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) زمینه شور (بنداول) پیغمبر من غریبی از اسمت میباره باز سینه زنت رو پرچم تو سر میزاره امشب دوباره خاک عزا روی سرمه میگم به همه شهادت پیغمبرمه فدای سینه ی پر از سوزت// فدای آه شعله افروزت فدای مظلومی امروزت۲ فدای دیده های گریونت// فدای اون دل پریشونت‌ فدای حیدر آروم جونت۲ « یا سیدنا یا رحمة للعالمين»۳ (بند دوم) یک عمری آقا برای ما محنت کشیدی از مردم شهر زخم زبون،تهمت شنیدی ای رحمت حق لعنت حق بر مردم پست کی پیشونی تو آقا با سنگ کینه شکست شنیده ام که خیلی مظلومی //تو اولین رهبر معصومی. ولی از حقت آقا محرومی۲ اونا که اهل ظلم و بیدادن//به جون منبر تو افتادن حق رسالت تو رو دادن۲ «یا سیدنا یا رحمة اللعالمین»۳ (بند سوم) پیغمبر من اسم تو توی هر نفسه ما شِکوه داریم بدون تو شیعه بی کسه پیغمبر من ببین که ما جون بر لبتیم ما تا پای جون مدافعان زینبتیم آقا ببین که روزگار شومه//یا علی هر کی میگه محکومه. هنوز برادر تو مظلومه۲ آقا اگر چه رو خاک افتادیم//ولی ببین به پاتون ایستادیم. برای اسمتون شهید دادیم۲ «یا سیدنا یا رحمة اللعالمین»۳  ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
﷽ مرثیه رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 ملکوت نگاه بارانیت  راوی یک مدینه اندوه است  سالیانی ست از غم غربت  خاطر خسته ‌ی تو مجروح است       این اهالی ظلمت دنیا       مردمان قبیله ‌ی وهمند       در سلوک هدایت و رحمت       اشتیاق تو را نمی فهمند       ماتم این شکنجه های کبود       غصه ها بی مجال پیرت کرد       سینه‌ ی غرق نور و سنگ ستم       داغ چندین بلال پیرت کرد       بی کسی خو گرفته بود آقا       با اهالی شعب دلتنگی       می شکستی چنان غریبانه       در حوالی شعب دلتنگی       دیده هر دم غروب عام الحزن       چشم بارانی و پُر ابرت را       تو چه کردی در این غریبستان       که خدا می ستود صبرت را         با عمو در دل پریشانت       حس آرامش عجیبی بود       آه دیگر پس از ابوطالب       مکه زندان بی شکیبی بود       داغها یاس بیقرارت را       در غم خود سهیم می کردند       مادری را به عرش می‌ بردند       دختری را یتیم می کردند       ماه عالم بگو چه آورده       به سر تو مُحاق خاکستر       دختر تو چقدر دلخون شد       بر سرت ریخت داغ خاکستر       خوب دیدی میان این مردم       دم به دم جوشش عواطف را       بوسه ‌ی سنگ و زخم پیشانی       غصه پُر کرده بود طائف را       قلبتان را چقدر می آزرد       داغدار غم اُحد بودن       زخمی از عهد بی بصیرت‌ ها       خسته از همرهان خود بودن       ناگهان بر تن تو گل کردند       زخمها، لاله ها، شقایقها       لب و دندان تو شده مجروح       آخر از لطف این منافقها       چه کشیدی در آن غروبی که       تن مجروح حمزه را دیدی       دلت آقا کدام سو می رفت       بر دلش زخم نیزه را دیدی       دید خیبر که گفتی آزاده       آب را بر کسی نمی بندد       گرچه از فرقه ‌ی یهودیها       به اسیران کسی نمی خندد       همه دیدند روز خندق هم       رحم و آزادگی شعارت بود       در مرام تو پیکر کشته       ایمن از غارت و جسارت بود       بر سر و سینه و گلوی حسین       بوسه هایت چقدر معروف است       روضه خوان را ببخش آقا جان       روضه از این به بعد مکشوف است       با تماشای قد و بالایش       از نگاه تو آرزو می ریخت       آه، ناگاه اگر زمین می خورد       آسمان بر سرت فرو می ریخت       پیش چشمت محاصره کردند       پیکر ماه بی پناهت را       خوب تکریم کرد امت تو       نیزه در نیزه بوسه گاهت را       زینت شانه های تو حالا       شده پامال نعل مَرکَبها       آیه آیه، ورق ورق، پرپر       ارباً اربا، مُقطّع الأعضا       سر خورشید غرق خونت را       روی نیزه ببین چهل منزل       بارش سنگها چه خواهد کرد       با لبی نازنین چهل منزل       خون او خون تازه ای جوشاند       در رگ دین و مکتبت آقا       تا ابد شور نهضتش باقی ‌ست       تا ابد کُلّ یومٍ عاشورا ✍یوسف رحیمی  ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
﷽ در ماتم حضرت محمدبن عبدالله(صلی الله علیه و آله و سلم) مرثیه🎤 ماتم گرفت حال و هوای مدینه را       پوشید کعبه رخت عزای مدینه را       خاکم به سر که دست اجل تیشه بر گرفت       وز پا فکند نخل رسای مدینه را       رُکن علی شکست ز فقدان مصطفی       در برگرفت خاک، صفای مدینه را       زین غم که در مُحاق، نهان ماه یثرب است       ابر عزا گرفت فضای مدینه را       ای دل بیا چو شاخه ی حنانه ناله کن       بنگر به ناله ارض و سمای مدینه را       آدم گریست تا که ملائک به روی دست       بردند سوی سدره هُمای مدینه را       جسم نبی سه روز زمین ماند و آسمان       سایه فکند کرب و بلای مدینه را       بر بام بیت وحی برافراشت دست کفر       از دودِ درب خانه، لَوای مدینه را       دردا که جای تسلیت از کین، عدو شکست       آئینه ی رسول نمای مدینه را       دردا که دشمنان جلوی چشم فاطمه       بستند دست عقده گشای مدینه را       تسکین شود مگر، دل زهرا در این عزا      بسرود «رستگار»، عزای مدینه را ✍سیدمحمد رستگار  ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
﷽ حضرت رسول اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) آنکه با غمزه‌‌های گفتارش درس‌آموزِ صد مدرّس بود در نفس‌های آخرِ عمرش قلم و کاغذی طلب بنمود چون که می‌خواست مردمِ دینش نشوند از مسیر حق، گمراه خواست در آخرین وصیت خویش بنویسد: "علی ولی‌الله" ناگهان از میان جمعیت محضر حضرت رسول‌الله یک نفر _آن‌که دانی و دانم_ گفت "ان الرجل لیهجر"... آه او که آیات را نمی‌فهمید گفت قرآن برای ما کافی‌ست او نفهمید که کلام رسول جز کلام خدای سبحان نیست آن رسولی که گفت: ای مردم! یک امانت زِ من کنار شماست اجر پیغمبریِ من، تنها احترامِ به دخترم زهراست چند روزی گذشت... مردی که بر نبی بست تهمتِ هذیان او که قرآن برای او بس بود حمله‌ور شد به کوثر قرآن کوچه آماده، هیزم آماده یک نفس مانده بود تا آتش داد زد: ای اهالیِ خانه یا که بیعت کنید یا آتش... همه گفتند: فاطمه آنجاست گفت: فضه، حسن، علی، یا او، هرکسی پشت درب این خانه‌ست طعمه‌ی آتش است حتی او همه گفتند: محسنش پس چه؟ گفت: فرقی نمی‌کند اصلاً باید این خانه را بسوزانم مرد باشد میانِ آن یا زن چند لحظه سکوت کرد و سپس چند گامی سوی عقب برگشت همه گفتند: منصرف شده است همه گفتند که بخیر گذشت ناگهان باز سمت خانه دوید لگدی زد به در...خدا!... مادر فاطمه بی‌سپر...خدا!... محسن در شده شعله‌ور...خدا!...مادر ✍حمید رمی  ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈