دست برداشت قلم را و تو را ماه کشید
قامتت را به دل آینه دلخواه کشید
هیچ کس پشت سرت وقت سفر آب نریخت
پیش چشم تو حسین ناله جانکاه کشید
آب در حسرت لبهای تو میسوخت ولی
رود راهی به تو با شیوه اکراه کشید
نیزه ها بی رمق افتاده به پایت بودند
تیرها را همه شرمنده و گمراه کشید
زخم ها بر تنت انگار نمک گیر شدند
تیغ را با گلوی سرخ تو همراه کشید
تا که جاوید بماند غزلت در دلها
شعله سرخ تنت را به تن آه کشید
آه ،خورشید تورا غرق به خون وقتی دید
دست از دامن امید تو ناگاه کشید .
#معصومه_سادات_اسدیان
#علمدار
https://eitaa.com/sher_zad