بندهٔ پیر خراباتم که لطفش دائم است...
ورنه لطف شیخ و زاهد ، گاه هست و گاه نیست!
#حافظ
از خوشه های نفرت و اندوه
تبعید خواهم کرد جانم را
سر می کشم با یاد تو اینبار
ته مانده های استکانم را
کر میکند گوش سکوتم را
موج صدای ضجه ی یک زن
بر شانه دیوار می ریزم
شب گریه های بی امانم را
در آرزوی خواهش پاییز
در حسرت فتح بهارم من
باران نوازش میکند گاهی
نبض پریشان جهانم را
با چتری از عشق تو می رقصم
در زیر بارانی ترین رویا
هی می فشارد دستی از اندوه
هر شب گلوی واژگانم را
باید بگویم دوستت دارم
باید بگویی عاشقم هستی
با شعرهای تازه خواهم گفت
پایان خوب داستانم را
حالا بساط شادی ام جور است
دلشوره را از عشق منها کن
حالا به جای غم بگیر از من
این بیتهای مهربانم را
#معصومه_سادات_اسدیان
من کرم کوچکی که پس از رنج بیشمار
در پیله های مهر تو پروانه می شوم .
#معصومه_سادات_اسدیان
«وَ اشْغَلْ قُلُوبَنَا بِذِكْرِكَ عَنْ كُلِّ ذِكْرٍ»
دلهای ما را از ياد هر چيز ديگر به ياد خود
مشغول دار.
#صحیفهٔ_سجادیه
هرکسی سزاوار یکنفر است که به چشمهایش نگاه کند و بگوید:
«تو کافی هستی؛ تو با تمامِ زخمهایت بینقصی.»🫅🔥
https://eitaa.com/sher_zad
شفا میخواهد از تو مادری درد جوانش را
تو را جان جوادت می دهد سوگند با گریه
#معصومه_سادات_اسدیان
#شهادت_امام_جوادع_تسلیت
خبر از شوق به افلاک سراسیمه رسید
تا که این نیمه توحید به آن نیمه رسید
عشق تا قبل همین واقعه مصداق نداشت
ساز و آواز خداگوشه ی عشاق نداشت
کوچه آذین شده در همهمه آرام آرام
تا قدم رنجه کند فاطمه آرام آرام
چه نیازی دگر این مرد به جوشن دارد
ان یکاد از نفس فاطمه بر تن دارد ....
#حمیدرصا_برقعی
گاهی برای گریه ی تو شانه میشوم
من با پرنده های تو هم لانه میشوم
اینبار هم بساز برایم قفس ولی
بی آسمان چشم تو ویرانه میشوم
در من بریز زمزمه شاد رود را
با من مرور کن غم بود و نبود را
وقتی تنیده ای به دلم تار و پود را
شوق جدید یک زن دیوانه میشوم
ابریشمی ترین غزلم را به سوی تو ...
پیوند میزنم دل خون را به موی تو
مانده ست در هوای سرم آرزوی تو
هر شب حریر موی تو را شانه میشوم
با غم بنوش مستی شعر تر مرا
در گوش باد زمزمه کن باور مرا
مرهم بنه جراحت بال و پر مرا
می سوزم و شبیه تو افسانه میشوم
گاهی برای زخم صدایم گلو بیار
یا ذره ای برای دلم آبرو بیار
این جام را بگیر و به جایش سبو بیار
من با تو در تدارک پیمانه میشوم
از من اگر چه عطر تنت را گرفته ای
با گریه ها ی من دهنت را گرفته ای
از من خیال را، وطنت را گرفته ای
من با خودم به جای تو بیگانه میشوم
خالیست بی تو زندگی این به غم دچار
پرواز آرزوی قشنگیست در بهار
من کرم کوچکی که پس از رنج بی شمار
در پیله های مهر تو پروانه میشوم .
#معصومه_سادات_اسدیان
#جشنواره_گردشگری_ادبی_ابریشم
#تربت_حیدریه
#شهر_بایگ_قطب_ابریشم_ایران
#هجدهم_خرداد
یک جشنواره متفاوت
با فضایی متفاوت
و آموخته های متفاوت😎
چند عکس ببینیم...