eitaa logo
شاعرانه
24هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
984 ویدیو
84 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر و ارسال اثر https://eitaayar.ir/anonymous/G246.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
صبح است و دلم یادِ وفاداری‌ات افتاد احساسِ تو ای عشق غمم را به فنا داد هر صبح به تکرار بگویم غزل از تو... با خنده‌ی مستانه‌ی تو شادم و آزاد! |صبحتون بخیر و پر برکت 🌸🍃 📜 @sheraneh_eitaa
من باهارم تو زمین من زمینم تو درخت من درختم تو باهار ــ نازِ انگشتای بارونِ تو باغم می‌کنه میونِ جنگلا تاقم می‌کنه. تو بزرگی مثِ شب. اگه مهتاب باشه یا نه تو بزرگی مثِ شب. خودِ مهتابی تو اصلاً، خودِ مهتابی تو. تازه، وقتی بره مهتاب و هنوز شبِ تنها باید راهِ دوری‌رو بره تا دَمِ دروازه‌ی روز ــ مثِ شب گود و بزرگی مثِ شب. تازه، روزم که بیاد تو تمیزی مثِ شبنم مثِ صبح. تو مثِ مخملِ ابری مثِ بوی علفی مثِ اون ململِ مه نازکی: اون ململِ مه که رو عطرِ علفا، مثلِ بلاتکلیفی هاج و واج مونده مردد میونِ موندن و رفتن میونِ مرگ و حیات. مثِ برفایی تو. تازه آبم که بشن برفا و عُریون بشه کوه مثِ اون قله‌ی مغرورِ بلندی که به ابرای سیاهی و به بادای بدی می‌خندی… من باهارم تو زمین من زمینم تو درخت من درختم تو باهار، نازِ انگشتای بارونِ تو باغم می‌کنه میونِ جنگلا تاقم می‌کنه. 📜 @sheraneh_eitaa
شد قیام امام در خرداد آن که زد بر سر ستم فریاد او که محو خدا سراپا بود بنده خاص در همه ابعاد بهر نابودی رژیم پلید یک تنه در برابرش استاد داد فرمان ولی برای قیام بحر نابود کردن بیداد حوزه‌های علوم دینی را خواسته تا کنند استمداد گفت:‌ای عالمان بپا خیزید که به اسلام و دین کنید امداد همه از جای خود خروشیدند تا که از بند غم شوند آزاد ملتی که برای آزادی از خدا کرده بود استمداد تا کند یاری ولی فقیه شد خروشان علیه استبداد تا قیام امام برپا شد خون به پا کرد شاه بد بنیاد از جنایات آن پلید لعین کشته‌ها پشته روی هم افتاد شد سرانجامِ کار پیروزی نعمتی را که حق تعالی داد گشت تفسیر سوره والفجر آیه «ربک لبالمرصاد» از وجود امام و خون شهید زنده دین گشت و کشورم آباد یاد آرم من از شهیدانی که خدا عزّشان به عالم داد تا ابد زنده اند و جاویدان نام آن‌ها نمی‌رود از یاد ما همه رهرو شهیدانیم پیرو رهبریم و مرد جهاد کی شود مهدی از سفر آید تا که گردد حکومتش ایجاد ناطقا تا نفس تو را باقی است از شهیدان حق نما انشاد صلوات و درود بی پایان بر امام و همه شهیدان باد 📜 @sheraneh_eitaa
قطار می‌رود تو می‌روی تمام ایستگاه می‌رود و من چقدر ساده‌ام که سالهای سال کنار این قطار ایستاده‌ام و همچنان به نرده‌های ایستگاه رفته تکیه داده‌ام.. 📜 @sheraneh_eitaa
دل گم شد، ازو نشان نیابم آن گم شده در جهان نیابم زان یوسف گم شده به عالَم پیدا و نهان، نشان نیابم تا گوهر شب چراغ گم شد ره بر در دوستان نیابم تا بلبل خوشنوای گم شد بوی گل و بوستان نیابم تا آب حیات رفت از جوی عیش خوش جاودان نیابم سرمایه برفت و سود جویم زان است که جز زیان نیابم آن یوسف خویش را چه جویم؟ چوُن در چَهِ کُن فَکان نیابم؟ هم بر درِ دوست باشد آرام از خود به جز این گمان نیابم بر خاک درش چرا ننالم ؟ چاره به جز از فغان نیابم چون جانش عزیز دارم، آری دل، کز غم او امان نیابم تا بر من دلشده بگرید یک مشفق مهربان نیابم تا یک نفسی مرا بود یار یک یار درین زمان نیابم یاری دهِ خویشتن درین حال جز دیدهٔ خون‌فشان نیابم بر خوان جهان چه می‌نشینم؟ چون لقمه جز استخوان نیابم بی‌حاصل ازین دکان بخیزم نقدی چو درین دکان نیابم خواهم که شوم به بام عالم چه چاره، چو نردبان نیابم خواهم که کشم ز چه عراقی افسوس که ریسمان نیابم! 📜 @sheraneh_eitaa
آقای علی‌اصغر دلیلی‌صالح بهمن ۱۳۵۷ در سبزوار متولد شد. وی دانشجوی دکترای زبان و ادبیات فارسی است. وی سابقه تحصیل در حوزه علمیه را نیز دارد. دلیلی‌صالح در عرصه شعر، نویسندگی، ویراستاری و پژوهشگری فعالیت می‌کند. وی سابقۀ ۱۵ سال همکاری با مطبوعات کشور و همچنین ۱۰ سال همکاری با ادارۀ فرهنگی آستان قدس رضوی را در کارنامه دارد. «مجموعه شعرهای ممنوعه»، «پیمانه» و «آشیانه» از آثار او است. 📜 @sheraneh_eitaa
9.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 انتشار برای نخستین‌بار؛ لحظاتی از برخی دیدارها و گفت‌وگوهای شهید رئیسی با رهبر انقلاب
دَم که کردم دو استکان چایی صبح دَم، بهر دفع تنهایی تا نشستم کنار سینی چای آه، ناگاه، خاست از صد جای…!! یادم افتاد چای صحرایی صبح و صحرا و دختر دایی یادم افتاد زلف خَم دارش ظرف سالادِ پُرکَلم دارش یادم افتاد چای گُلپر او قوری و کتری و سماور او یادم آمد کمانِ ابرویش چای و قندِ نگار پهلویش یادم آمد که صبح ها با هم گاه با شادی و گهی با غم می نشستیم و چای می خوردیم چای چون کدخدای می خوردیم دلمان کوزه ای لبالب بود مست از خنده های دیشب بود بود، جان، مست از جوانی مان! اینچنین بود زندگانی مان…! که به ناگاه عادتش بد شد زنم از بودنش مردد شد اندکی خنده کرد بر ریشم و زد آهنگ رفتن از پیشم از همان روز، تلخ شد کامم رفت و شد تیره کلّ ایامم…! * الغرض! چای را که دم کردم یاد آن خاطرات هم کردم بُرد این چای، راه دور مرا بُرد تا جنگ «سَلم» و «تور» مرا غصه دارم نمود و زارم کرد مثل معتادها خمارم کرد! و مرا از تَبِ تلاش انداخت زار و داغان و آش و لاش انداخت… یکی از دوستان که دید مرا دید مانند گچ، سفید مرا گفت: وضعت چه نابسامان است؟! برج متروپل عَبادان است! تن تو چون دلت خراب شده کشور بعد از انقلاب شده! سِرِّ این حالت ملال بگو راز این خستگی حال بگو…! * گفتم: ای دوست! قصه ی چایی ست صحبت صبح و دختر دایی ست نکند ول مرا خیالاتش سوس سالاد و چای و حالاتش! من که در سختی از چُدن پیشم عاقبت بین و آخر اندیشم پیش احساس خود خجل شده ام شل و وا رفته مثل گِل شده ام…! * گفت با من رفیقم از سر درد حال با من بگو چه باید کرد؟! قصدت این است که رجوع کنی؟ و بدین شیوه سَدّ جوع کنی؟ یا هوای زن دگر داری؟ هوس قوم بیشتر داری؟ یا در اندیشه ی دگر هستی؟ فکر یک حالِ مختصر هستی؟! غرض اینکه نباید از یک سال بیشتر مانی اندراین احوال! * گفتم ای دوست! راه ساده بگو راه نزدیک با پیاده بگو راه پر پیچ، اسب می خواهد قدرت عزل و نصب می خواهد من که یک لاقبای درویشم پیش من نیست سایه ی خویشم صحبت این مقوله ها دور است آنچه گفتی شما، نه مقدور است آنقدرها که من توان دارم قدرتی توی بازوان دارم می توانم به خود ستم نکنم صبح ها، چای تازه، دَم نکنم! 📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | ز بس نازک مزاجم ناز گردون بر نمی‌دارم بیت شعری که رهبر انقلاب از شاعر برجسته افغانستانی در دیدار شاعران خواندند 📜 @sheraneh_eitaa
با الهام از شعر "من بخال لبت ای دوست "حضرت امام ره آنکه با خالِ لبی کرده گرفتار تو را لایقِ وصل خودش دیده چه بسیار تو را سرِسرْسلسله یِ حلقه یِ رندانِ سحر شده ایی تا که کند نقطه ی پرگار تو را جامه ی زهد به تن کردی وتا عرش کشید خرقه ی پیر خرابات پر اسرار تو را جلوه ی حسن تو و مهر نهانسوز رخت عجبا گر نبرد بر سر بازار تو را فارغ از خود شدن و کوس اناالحق زدنت همه را کرده پریشان و سرِ دار تو را تو رها از غمِ دنیا شدی و این دل ما نَکِشد بار غمی جز غمِ دیدار تو را 📜 @sheraneh_eitaa
مثل عشقی که به دادِ دلِ تنها نرسد ترسم این است که این رود به دریا نرسد این که آویخته از دامنه ی کوه به دشت می خرامد همه جا غلت زنان تا...، نرسد ترسم این است که با خاک بیامیزد و سنگ از زمین کام بگیرد... به من اما، نرسد پشت هر سنگ، درنگی، پس هر خار، خسی حتم دارم که به همصحبتی ما نرسد ماه مایوس شد و موج به دریا برگشت بی سبب نیست که حتی به تماشا نرسد من به هرصخره ازین فاصله می کوبم، سر ترسم این است که این رود به دریا نرسد 📜 @sheraneh_eitaa
حرف هایی هست که باید به تو بگویم مثلا بگویم بودنت، حواسم را پرت می کند و نبودنت ، خیالم را بگویم؛ هرچه کمتر و کمتر باشی بیشتر و بیشتر میخواهمت باید بگویم باشی دوستت دارم نباشی هم ، دوستت دارم باید بگویم باید بدانی من اما هنوز صبورم به نداشتنت به تنها دوست داشتنت...! 📜 @sheraneh_eitaa