سلام
به پوست سبز آب ، به پوست سبزه ي تو
که زير پوست سفيد روز مي گردد
به دست تو ، که از ميان آن همه سبزي
مانند ساقه ي تر در مي ايد
و ساقه ي گل سرخي در شعر مي گذارد
بالاي شعر خسته ي من نازنين
غمگين منشين
در زير اين کتيبه ي فرسوده
من خفته ام
محتاج دست سبز تو
محتاج سبزه ي روح تو
بنشين
دامن کنار دماغم بگستر
طنين خنده بيفکن در سنگ
طنين خنده بيفکن در واژه
بخوان
بخوان چنان
کند که خون سبز رقص فواره
از سنگ استخوان
سلام
به پوست سبزه ي تو
که زير پوست قهوه اي پاييز
مانند آب مي وزد
از هفت بند ني استخوان من
به هفت حلقه ي گيسوي تو
سلام
#شعر #منوچهر_آتشی
📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | شعرخوانی آقای منوچهر آتشی
📜 @sheraneh_eitaa
تصویر نگاهت به دلم قاب شدای عشق
چشمان تویک منظرهی ناب شد ای عشـق
جان در شبِ گيسوی بلنــدت به لب آمد
شبهای من ازماهِ تومهتاب شدای عشـق
شبتون در پناه حق
#حسن_عباسی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
اگر برای تو مردن، چه باک از آن مردن؟
هزار بار برای تو می توان مردن
بروز وصل تو دانی که چیست حالت ما؟
نفس نفس بتودیدن، زمان زمان مردن
زمان عشق و جوانیست مرگ من مطلب
که مشکلست بصد آرزو جوان مردن
بر آستان تو جان می دهم، چه بهتر ازین؟
سعادتست بر آن خاک آستان مردن
خدای را، که دگر ناگهان برون مخرام
وگرنه پیش تو خواهیم ناگهان مردن
تو و گرفتن تیر و کمان بقصد شکار
من و ز دیدن آن تیر و آن کمان مردن
بخاک پای تو مردن حیات اهل دلست
هزار جان هلالی فدای آن مردن
#هلالی_جغتایی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
تو را قسم به حريم شکيب و حرمت صبر
که با شتاب خود اين عشق را حرام مکن
سرِ ستاره مبر زير پاي ظلمت شب
چراغ صاعقه را برخیِ ظلام مکن
به کينه مي گسلد از اميدمان ، رگ و پي
تو را کِه گفت اين تيغ در نيام مکن ؟
تو را کِه گفت که مگشا دريچه بر رخ گل ؟
تو را کِه گفت به رنگين کمان سلام مکن ؟
به غيرِ مهر مخواه از سرشتِ ويژه ی خويش
از آفتاب به جز آفتاب، وام مکن
مجال عيش به قدر دمي و بازدمي است
به غيرِ عشق از اين فرصت، اغتنام مکن
هنوز مانده که ياس من و تو غنچه کند
تو را که گفت که اين باغ را تمام مکن ؟
#حسین_منزوی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
بهار آمد بهار من نیامد
گل آمد گل عذار من نیامد
برآوردند سر از شاخ، گل ها
گلی بر شاخسار من نیامد
چراغ لاله روشن شد به صحرا
چراغ شام تار من نیامد
جهان را انتظار آمد به پایان
به پایان ، انتظار من نیامد
همه یاران کنار از غم گرفتند
چرا شادی کنار من نیامد
چه پیش آمد درین صحرا که عمری
گذشت و شهسوار من نیامد
سر از خواب گران برداشت عالم
سبک رفتار ، یار من نیامد
به کار دوست طی شد روزگارم
دریغ از من ، به کار من نیامد
#مشفق_کاشانی #شعر #امام_زمان #سه_شنبه_های_مهدوی
📜 @sheraneh_eitaa
دستم که دراز می شود رو به به شما
دل غرق نیاز می شود رو به شما
تسبیح که ختم یاعلی می گیرد
صد پنجره باز می شود رو به شما
#آسیه_رئوفی #شعر #ارسالی_مخاطب
📜 @sheraneh_eitaa
محمد عزیزی متولد سال 1335 در خراسان و دانش آموخته زبان و ادبیات فارسی و مدرک دکتری خود را از دانشگاه تهران دریافت کرد. عزیزی سالها به روزنامهنگاری و مدیریت نشریه تخصصی رودکی مشغول بود و به موازات آن به کار تدریس نیز میپرداخت. این شاعر توانا و خوشذوق در سبکهای گوناگون شعری از جمله قصیده، غزل، شعر نیمایی و شعر سپید، طبع آزمایی کرده است.
نوشتن را از نوجوانی شروع کرد و چون نوشتههایش از همان ابتدا رنگ و بوی اجتماعی و سیاسی و طعم عدالت طلبی داشت، در سال 1351 او را به بازداشتگاه ساواک و زیر شکنجه و شلاق برد. نخستین مجموعه داستانش "گوشت و زنگوله" در بهار 1354 منتشر شد و بازتاب آن در مطبوعات برایش خوشایند بود.
به گزارش بولتن نیوز، "می روم زنگوله بخرم" داستان بلندی بود که از او برای نوجوانان منتشر شد و باعث شهرتش گردید.
از محمد عزیزی تاکنون قریب چهل کتاب در حوزه های مختلف به چاپ رسیده است. از آن جمله اند: "همراه آفتاب"، "سفر صبح"، "همت"، " از ما جز این ترانه نمی ماند"، "خون کبوتران"، "این روزها"، "سفیدخوانی"، "سراغ هم نمی گیریم دیگر"، "فرخ لقا و سیمرغ" و ... اشاره کرد.
#معرفی_شاعر #محمد_عزیزی
📜 @sheraneh_eitaa