eitaa logo
شاعرانه
21.8هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
87 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر و ارسال اثر https://eitaayar.ir/anonymous/G246.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
منوچهر آتشی در سال 1312 خورشیدی در روستای دهرود بخش بوشکان در ناحیه جنوب کشور در بوشهر چشم به جهان گشود تحصیلات ابتدایی و دوره متوسط را در بوشهر گذراند و لرای گذراندن دوره دانشسرای مقدماتی به شیراز رفت در سال 1336 به دانشسرای عالی تهران وارد شد و در رشته زبان انگلیسی لیسانس گرفت در پایان سالهای خدمت دبیری به عنوان ویراستار در انتشارات سازمان رادیو و تلویزیون به کار پرداخت در پایان سال 1359 بازنشسته شد و به بوشهر بازگشت آتشی از آخرین بازمانده گان گروهی بود که شاگردان بلاواسطه‌ی نیمای بزرگ محسوب می‌شدند. در کنار زنده یادانی چون مهدی اخوان ثالث و احمد شاملو، آتشی با نیما حشرو نشر بسیار داشت و در گسترش اوزان نیمایی وافزودن ابزارهای شعرنو نقش بزرگی ایفاکرد. زندگی شاعرانه‌ی او را شاید بتوان به دو دوره تقسیم کرد. در دوره شش ساله اول که ازچاپ نخستین اشعار او در نشریات(۱۳۳۳) تا چاپ اولین دفتر شعر او(آهنگدیگر-۱۳۳۹) به درازا کشید، آتشی بواسطه دلبستگی شدیدش به زنده گی ایلیاتی و غیر شهری، از استعاره ها، تمثیل‌ها و مضامین ویژه‌ای استفاده می‌کند که عمدتا با دریا، خلیج، کوه، دشت و بیابان، بیشه و علف، درخت و کلبه، پرچین واسب، درندگان و پرندگان و نظایر آن‌ها سروکار دارند و زندگی شهری را سرزنش و تحقیر می‌کنند. وی در ۲۹ آبان ۱۳۸۴ بر اثر ایست قلبی در سن ۷۴ سالگی در بیمارستان سینا تهران درگذشت و در بندر بوشهر به خاک سپرده شد. وی چند روز قبل از مرگش در مراسم چهره های ماندگار به عنوان چهره ماندگار ادبیات معرفی شده بود #معرفی_شاعر #منوچهر_آتشی 📜 @sheraneh_eitaa
سلام به پوست سبز آب ، به پوست سبزه ي تو که زير پوست سفيد روز مي گردد به دست تو ، که از ميان آن همه سبزي مانند ساقه ي تر در مي ايد و ساقه ي گل سرخي در شعر مي گذارد بالاي شعر خسته ي من نازنين غمگين منشين در زير اين کتيبه ي فرسوده من خفته ام محتاج دست سبز تو محتاج سبزه ي روح تو بنشين دامن کنار دماغم بگستر طنين خنده بيفکن در سنگ طنين خنده بيفکن در واژه بخوان بخوان چنان کند که خون سبز رقص فواره از سنگ استخوان سلام به پوست سبزه ي تو که زير پوست قهوه اي پاييز مانند آب مي وزد از هفت بند ني استخوان من به هفت حلقه ي گيسوي تو سلام 📜 @sheraneh_eitaa
وقتی نسیم نیمه‌شب از باغ سیب برمی‌گردد راز از کنار زلف تو آغاز می‌شود ... ‌راز از خلال طُرّه‌ی رقصانت روی انار سرخت سُر می‌خورد و می‌رود به شانه و شانه‌ی برهنه‌ی مهتابیت جغرافیای حسرت و حیرت را ترسیم می‌کند ... ‌راز از خلال زلفت می‌تابد وقتی زلال گردنت از تیغ‌زار بوسه پرآشوب گشته است. ‌ ‌ 📜 @sheraneh_eitaa