باز در قبله آغاز کفن می روید
ضربه بر کیست که خون از تن من می روید
دشت در دشت ز آیات خدا سرشارست
یعنی از پیکر پاک شهدا سرشار است
خفته و - در نظر باز- زبیدارانند
بی سرانند و سراسر همه سردارانند
بشکند دست پلیدی که شکست آن سر و دست
ما ید واحده هستیم و، نداریم شکست
ما نمردیم و نمیریم که نامیراییم
گسترش یافته آتش عاشورائیم
هرکجا عشق بتابد وطن ما آنجاست
هرکجا کشته عشقی است تن ما آنجاست
سنگ بردار فلسطین همه سنگ اندازند
بانگ بردار برادر! همه بی آوازند
چه کسی گفت که فریاد تو بی تأثیرست؟
که ازل تا به ابد جلوه یک تکبیرست
قلم خلق که با جوهر دین می سازد
هر چه باطل به جهان، نقش زمین می سازد
گربخواهند و نخواهند ترا می خواهیم
گر بیایند و نیایند ترا همراهیم
ما که بی پا و سرانیم جهانی دستیم
ماز خود بیخبرانیم خدایی هستیم
آتش اینست که ماییم که سر تا پاییم
زنده ماییم که تابنده عاشوراییم
جامه ها تیره ولی مهر در آن تابان ست
آستین پاره ولی دست خدا در آن ست
بس کن ای یهوه! ز فرزند پیمبر کشتن
دست بردار زنوباوه حیدر کشتن
بوی خیبر ز پس کوه احد می آید
رفته رفته است که اسلام به خود می آید
سر من زخم تو از خیبر و خندق دارد
تیغ خون ریز تو بر گردن ما حق دارد
چند قرن ست به ما ضربه زنی ای ناپاک!
گرچه برخاک بیفتیم نیفتیم به خاک
نی ستانی می و ز آواز «بلی» سرشاریم
ما و سازش؟ نه! که آهنگ خدا را داریم
یا علی! قوت اخلاص درین بازونه
یاعلی! زور یداللهی خود در او نه
از کران تا به کران لشکر حزب اللهی
تیغهایی زشهادت¤ همه در خون خواهی
سبزپوشان شگفتی ز شهادت زنده
حالشان گشته دگرگون و شده آینده
تیغ عشاق بلندست و نیاید کوتاه
راه ما همراه زخم ست و ببریم این راه
تا سلاح علوی در کف من می روید
خود به خود برکفن دشت بدن می روید
این زره نیست که کردید به تن این کفن ست
باز هم «مرحب» تان زیر سم اسب من ست
آب خورده ست زخونهای شما شمشیریم
به علی! قبله خود را ز شما می گیرم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
¤ برترین سلاح مسلمان شهادت است
این تیغ را ز خون شهید آب داده اند
شاعر : زنده یاد احمد زارعی
#شعر
#احمد_زارعی
📜 @sheraneh_eitaa
شاعرانه
در روستای سیج از توابع قائن به دنیا آمد و در سه سالگی به همراه خانوادهاش به شهر مشهد مهاجرت کرد. قبل از ۶ سالگی به مدرسه رفت. دوره دبیرستان را در دبیرستان فیوضات مشهد به پایان رساند.
در محیط دانشگاه با توجه به شرایط محیطی، شروع به فعالیت های مذهبی و سیاسی کرد. در کردستان تا زمان انقلاب به طور پراکنده مبارزه داشت. او جزو بنیانگذاران سازمان پیشمرگان کرد هم بوده است. علیرضا قزوه در کتاب «وه چه عطر شگفتی …» مینویسد که؛ «در روزگاری که دلار هفت تومان ارزش داشت، کوموله ها برای سر احمد یک میلیون تومان جایزه گذاشته بودند.» در هشت سال دفاع مقدس هم در شورای فرماندهی کردستان به همراه شهید همت، سردار رحیم صفوی و شهید صیاد شیرازی حضور داشت. در راهاندازی کنگره های شعر دفاع مقدس، تلاش برای چاپ مجلاتی مانند نهال انقلاب، امید انقلاب و…، پیگیری برای راهاندازی تبلیغات اسلامی در دانشگاه امام حسین (ع)، قلم زدن در نشریات آن دوران و مهمتر از آن تربیت نسل بزرگی از شاعران کشور از ثمرات فعالیت هایی است که در طول سال های حیات خود به یادگار گذاشت. بسیاری از شاعران اثربخش امروز، ثمره سالها تلاش معلمی دلسوز بود که تمام همّ و غم خود را برای بالندگی فرهنگ انقلاب اسلامی قرار داده بود. بسیاری از فعالان فرهنگی انقلاب او را حلقه وصل میان شاعران انقلاب میدانند. در ۱۹ دی سال ۷۲ در بیمارستان خاتم الانبیا صلی الله علیه و آله و سلم تهران بر اثر عوارض شیمیایی باقیمانده از بمباران حلبچه دار فانی را وداع گفت و در زادگاهش به خاک سپرده شد. در سال ۱۳۷۳ کتاب «وه چه عطر شگفتی… » توسط دوستانش که دربرگیرنده اشعار و خاطرات و سوگ سرودههای دوستان وی بود منتشر شد. در سال ۱۳۸۹ هم محمدحسین جعفریان و محمدکاظم کاظمی دو تن از شاگردان احمد زارعی مجموعه ای از اشعار وی را که سالها به محاق فراموشی سپرده شده بود را با عنوان «شیری در قفس ۹۰۲» از سوی انتشارات سوره مهر حوزه هنری منتشر کردند. مصطفی محدثی خراسانی نیز که از ارادتمندان به اوست یادنامهای با عنوان «ستاره احمد» را به دست چاپ سپرد.
#معرفی_شاعر
#احمد_زارعی
📜 @sheraneh_eitaa
باز امشب هوس گریه پنهان دارم
میل شبگردی در کوچه باران دارم
کسی از دور به آواز مرا میخواند
از دل این شب پر راز مرا میخواند
راهی میکده گمشده رندانم
من که چون رازِ دلِ میزدگان عریانم
باید از خود بروم تا که به او باز آیم
مست تا بر سر آن راز مگو باز آیم
ابر پوشانده در مخفی آن میخانه
پشت در باغ و بهار است و میو افسانه
خِرَد خُرد همان به که مسخّر باشد
عقل کوچکتر از آن است که رهبر باشد
... باز امشب هوس گریه پنهان دارم
میل شبگردی در کوچه باران دارم
حال من حال نماز است و دو دستم خالی
راه من راه دراز است و دو دستم خالی
#شعر
#احمد_زارعی
📜 @sheraneh_eitaa