تا در دل من گل هوای تو شکفت
خشنود شدم از تو بپیدا و نهفت
ای خوی خوش تو با خداوندی جفت
شکر تو خدای خویش را دانم گفت
#ازرقی_هروی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
آن کس که ز بهر او مرا غم نیکوست
با دشمن من همی زیَد در یک پوست
گر دشمن بنده را همی دارد دوست
بدبختی بنده دان ، نه بد عهدی دوست
#ازرقی_هروی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
ز موج دریا این آبر آسمان آهنگ
کشیر رایت پروین نمای بر خرچنگ
مشعبد آمد پروین او ، که در دل کوه
چو وهم مرد مشعبد همی نماید رنگ
سپهر رنگین زو گشت کوه سیم اندود
ستاره وار روان بر سپهر رنگین رنگ
سحاب گویی در منضدست بکیل
شمال گویی عود مثلثست بتنگ
شکفته شاخ سمن گرد بوستان گویی
همی بر آرد در ثمین هزار از سنگ
دهان ابر بهاری همی فشاند در
گلوی مرغ نو آیین همی نوازد چنگ
ز شاخهای سمن مرغکان باغ پرست
بلحن باربدی بر کشیده اند آهنگ
دهان لاله تو گویی همی که نوش کند
بروی سبزۀ زنگار گون نبید چو زنگ
چو ابر فندق سیمین بر آید آن ریزد
بر آرد از دل پیروزه شکل سیمین زنگ
مشعبدیست که بر خرد مهره های رخام
بحقهای بلورین همی کند بیرنگ
زمین ز زخم صبا شد نگارخانۀ چین
چمن ز شاخ سمن شد بهار خانۀ گنگ
شکفته لاله تو گویی همی که عرضه کنند
بزیر سایۀ رایات سرخ لشکر زنگ
بزخم نازده ، برق از مسام سنگ سیاه
همی فشاند خون چون سنان شاه بجنگ
گزیده شمس دول ، شهریار کهف امم
طغانشه بن محمد طبایع فرهنگ
رکاب مرکب او بر کرانۀ خورشید
زبان نیزۀ او در دهان هفت اورنگ
سخاوت وهمم وکلک و طبع روشن او
ز چرخ و انجم و افلاک و کوه دارد ننگ
زرشک زین پلنگش ، زچرخ ، بدر منیر
سیاه وزرد نماید همی چو پشت پلنگ
هلاک دشمن او را ، ز هند و از بلغار
شکنج وافعی روید بجای رمح وخدنگ
نماید از دل شاه و بقا و همت او
زمانه کوته وافلاک خرد و دریا تنگ
بدان سبب که ورا بندگان ز چین آرند
بشبه مردم روید بحد چین سترنگ
ایا ز گوشۀ تاج تو چرخ جسته علو
ویا ز پایۀ تخت تو خاک برده درنگ
تویی که پیش تو شیر ژیان چنان باشد
که پیش شیر ژیان دست بسته رو به لنگ
خدنگ پر مکش اندر کمان ، که گاه کشاد
زمین ندارد در خورد سیر او فرسنگ
چنان رود ، که ز آسیب نصل خون آلود
کند کنارۀ گردون چو نار گون نارنگ
هزار لشکر داری ، که هر یکی زیشان
فزون ترند ز دیو پلید و از ارژنگ
زمانه سیرت و دریا نهیب و چرخ توان
سهیل رایت و مه چتر و مشتری فرهنگ
چو رستم آسا در چنگ تیغ کینه کشند
بچهر دیو سپید اندر افکنند آژنگ
بیک اشارت تو در زمان گشاده کنند
ز هند تا بلغار و ز روم تا کیرنگ
تویی که ناز مخالف کنی بنیزه نیاز
تویی که شهد معادی کنی بکینه شرنگ
سنان خصم ترا گر ستاره وصف کنم
ستاره در روش آسمان بر آرد زنگ
صدف چو بیند تیغ نهنگ وار ترا
فرو رود گهر از حلق او بکام نهنگ
بدان امید که ارواح دشمنت در رزم
شود چو گوهر تیغ تو ارغوانی رنگ
شهاب را بکمان بر نهی چو چوبۀ تیر
سپهر را بحنا در کشی چو حلقۀ تنگ
زمان زمان بفلک بر ، سهیل مرجان جرم
ز سیر و ز حرکت جمله باز دارد چنگ
مگر که شاه ز بهر نگین خاتم ملک
بدست همت عالی بدو کند آهنگ
اگر چه خاتم ملک سپهر صحن ترا
ستارۀ فلکی به بود ز پارۀ سنگ
مکن ، شها، که گر این پایه او بدست آرد
بر آفتاب کند پرده های گردون تنگ
همیشه تا نرود بر سپهر چشمۀ آب
همیشه تا نبود در ستاره چوب زرنگ
موافق تو کند در سعود ناز و طرب
مخالف تو کند در عنا غریو و غرنگ
#شعر #ازرقی_هروی
📜 @sheraneh_eitaa
آن به که جهان را به دل شاد خوری
باده ز کف حور پریزاد خوری
پیوسته ز دست نیکوان باده خوری
با دست غم جهان ،چرا باده خوری ؟
#ازرقی_هروی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
شرفالزمان ابوالمحاسن زینالدین ابوبکر جعفر بن اسمعیل وراق هِرَوی متخلص به اَزرَقی شاعر ایرانی نیمهٔ دوم قرن پنجم هجری (متوفی به حدود ۴۶۵ هجری قمری) است که در دربار سلجوقیان در زادگاه خود هرات بهسر میبرد و با شمسالدوله طغانشاه پسر البارسلان، حاکم خراسان معاصر بود و او را مدح میکرد.
پدرش اسماعیل وراق هروی در طوس پیشهٔ وراقی (کتابفروشی) داشت (و همان کس است که به گفته نظامی عروضی، فردوسی در فرار از غزنین به طوس در خانهٔ وی مخفی شد). از وی اشعاری اندک و استوار همچون مدح خواجه عبدالله انصاری باقی مانده است.
به گفته بدیعالزمان فروزانفر، ازرقی «در طریقه شعر گرد سبک عنصری میگردد و به جواب قصایدش نظر دارد ... از معانی علمی مخصوصا ریاضی شعرش خالی نیست»
گونه شعر او را طلیعه خروج از سبک خراسانی و زمینه برآمدن سبک عراقی بهشمار آوردهاند. سرودههای ازرقی پرآرایه و زبان اشعارش دشوار است. نقل است که او برخی از بهترین توصیفهای طبیعت به زبان فارسی را سروده است.
گویا کتاب سندبادنامه یا قسمتی از آن را ازرقی به نظم درآورده است.
#معرفی_شاعر #ازرقی_هروی
📜 @sheraneh_eitaa
در چشم من از آتش عشق تو نمیست
در جان من از شادی خصم تو غمیست
با خصم مَنَت ، همیشه دمسازی چیست ؟
یا رب ، مپسند ، کآشکارا سِتَمیست
#ازرقی_هروی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa