eitaa logo
شاعرانه
27.6هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
750 ویدیو
73 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر و ارسال اثر https://eitaayar.ir/anonymous/G246.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
سحرگاهان که از باد صبا بوی بهاران زد به گلگشت چمن بلبل صلای میگساران زد نباشد جز برای میگساران عرصه بستان که جاروبش نسیم صبح و آبش رشح باران زد 🍁صبــــحتون عـالـــی و پراز مهربانی خدا ❤️ 📜 @sheraneh_eitaa
من و خیال تو شب‌ها و کنج خانه خویش سرود بی‌خودی و آه عاشقانه خویش خیال خال تو بردم من ضعیف به خاک چنان که دانه کشد مور به لانه خویش سخن به قاعده همت آید ای واعظ من و فسون محبت تو و فسانه خویش خوشم به شعله این آه آتشین همه شب مرا چو شمع سری هست با زبانه خویش بر آستانه تو خاک شد سر جامی چه میکشی قدم از خاک آستانه خویش شبتون منور به نور خدا 📜 @sheraneh_eitaa
باز رست از پنجه پنجه گریبان حیات جامی اما نامدت دامان بهبودی به دست سال عمرت شصت شد در لجه هستی بکوش تا ازین دریا برآری صید مقصودی به شست 📜 @sheraneh_eitaa
به کعبه رفتم و زآن‌جا هوای کوی تو کردم جمال کعبه تماشا به یاد روی تو کردم... نهاده خلق حرم سوی کعبه روی عبادت من از میان همه، روی دل به سوی تو کردم مرا به هیچ مقامی نبود غیر تو نامی طواف و سعی که کردم به جستجوی تو کردم به موقفِ عَرفات ایستاده خلق، دعاخوان من از دعا لب خود بسته، گفتگوی تو کردم فتاده اهل مِنا در پی مُنا و مقاصد چو «جامی» از همه فارغ من آرزوی تو کردم 📜 @sheraneh_eitaa
ریزم ز مژه کوکب بی‌ماه‌رخت شب‌ها تاریک شبی دارم با این همه کوکب‌ها چون از دل گرم من بگذشت خدنگ تو از بوسه پیکانش شد آبله‌ام لب‌ها از بس که گرفتاران مردند به کوی تو بادش همه جان باشد خاکش همه قالب‌ها از تاب و تف هجران گفتم سخن وصلت بود این هَذَیان آری خاصیت آن تب‌ها تا دست برآوردی زان غمزه به خونریزی بر چرخ رود هر دم از دست تو یارب‌ها شد نسخ خط یاقوت اکنون همه رعنایان تعلیم خط از لعلت گیرند به مکتب‌ها جامی که پی مذهب اطراف جهان گشتی با مذهب عشق تو گشت از همه مذهب‌ها 📜 @sheraneh_eitaa
دل فارغ ز درد عشق دل نیست تن بی درد دل جز آب و گل نیست ز عالم رویت آور در غم عشق که باشد عالمی خوش عالم عشق غم عشق از دل کس کم مبادا دلی بی عشق در عالم مبادا فلک سرگشته از سودای عشق است جهان پر فتنه از غوغای عشق است اسیر عشق شو کازاد باشی غمش بر سینه نه تا شاد باشی می عشقت دهد گرمی و مستی دگر افسردگی و خود پرستی ز یاد عشق ، عاشق تازگی یافت ز ذکر او بلند آوازگی یافت اگر مجنون نه می زین جام خوردی که او را در دو عالم نام بردی هزاران عاقل و فرزانه رفتند ولی از عاشقی بیگانه رفتند نه نامی ماند زیشان نی نشانی نه در دست زمانه داستانی بسا مرغان خوش پیکر که هستند که خلق از ذکر ایشان لب ببستند چو اهل دل ز عشق افسانه گویند حدیث بلبل و پروانه گویند به گیتی گرچه صد کار آزمایی همین عشقت دهد از خود رهایی متاب از عشق رو گر خود مجازیست که آن بهر حقیقی کارسازیست به لوح اول «الفبا » تا نخوانی ز قرآن درس خواندن کی توانی شنیدم شد مریدی پیش پیری که باشد در سلوکش دستگیری بگفت ار پا نشد در عشقت از جای برو عاشق شو آنگه پیش ما آی که بی جام می صورت کشیدن نیاری جرعه معنی چشیدن ولی باید که در صورت نمانی وز این پل زود خود را بگذرانی چو خواهی رخت در منزل نهادن نباید بر سر پل ایستادن بحمدالله که تا بودم درین دیر به راه عاشقی بودم سبک سیر چو دایه مشک من بی نافه دیده به تیغ عاشقی نافم بریده چو مادر بر لبم پستان نهاده ست ز خونخواری عشقم شیر داده ست اگرچه موی من اکنون چو شیر است هنوز آن ذوق شیرم در ضمیر است به پیری و جوانی نیست چون عشق دمد بر من دمادم این فسون عشق که جامی چون شدی در عاشقی پیر سبکروحی کن و در عاشقی میر بنه در عشقبازی داستانی که باشد از تو در عالم نشانی بکش نقشی ز کلک نکته زایت که چون از جا روی ماند به جایت چو از عشق این صدا آمد به گوشم به استقبال بیرون رفت هوشم به جان گشتم گرو فرمانبری را نهادم رسم نو سحرآوری را بر آنم گر خدا توفیق بخشد که نخلم میوه تحقیق بخشد کنم از سوز عشق آن نکته رانی که سوزد عقل رخت نکته دانی درین فیروزه گنبد افکنم دود کنم چشم کواکب گریه آلود سخن را پایه بر جایی رسانم که بنوازد به احسنت آسمانم 📜 @sheraneh_eitaa
بر گوشه چشم تو که چشمش مرساد دانی ز چه خاست آن کبودی که فتاد مشاطه حسن دید چشم سیهت شرمنده شد و سرمه به یک گوشه نهاد 📜 @sheraneh_eitaa
نورالدین عبدالرحمن ابن نظام الدین احمد ابن محمد متخلص به جامی در سال ۸۱۷ هجری قمری در خرجرد جام از توابع خراسان متولد شد. .وی بعدها همراه پدرش به سمرقند و هرات رفت و در آن دیار به کسب علم و ادب پرداخت. سپس به سیر و سلوک مشغول و از بزرگان طریقت شد. او نزد سلطان حسین میرزا بایقرا و وزیر فاضل او امیر علیشیر نوایی تقربی خاص داشت. او در محرم ۸۹۸ هجری قمری وفات کرد و در هرات با احترام فراوان به خاک سپرده شد. از جامی بیش از چهل اثر و تألیف سودمند و گرانبها به جای مانده است. معروفترین آثار او عبارت از هفت مثنوی به نام «هفت اورنگ» است. 📜 @sheraneh_eitaa
قَد بَدا مَشهَدُ مولای اَنیخوا جَمَلی که مُشاهَد شد ازان مَشهدم انوار جلی رویش آن مظهر صافی ست که بر صورت اصل آشکار است در او عکس جمال ازلی چشم از پرتو رویش به خدا بینا شد جای آن دارد اگر کور شود معتزلی زنده عشق نمرده ست و نمیرد هرگز لایزالی بود این زندگی و لم یزلی در جهان نیست متاعی که ندارد بدلی خاصه ی عشق بود منقبت بی بدلی دعوی عشق و تولا مکن ای سیرت تو نقص ارباب دل از بی خردی و دغلی مشک بر جامه زدن سود ندارد چندان چون تو در جامه گرفتار به گند بغلی چون تو را چاشنی شهد محبت نرسید از شهی نحل چه حاصل ز لباس عسلی جامی از قافله سالار ره عشق تو را گر بپرسند که آن کیست علی گوی علی 📜 @sheraneh_eitaa