بیا، مرو ز کنارم، بیا که میمیرم
نکن مرا به غریبی رها که میمیرم
توان کشمکشم نیست بی تو با ایام
برونم آور از این ماجرا که میمیرم
نه قول هم سفری تا همیشهام دادی؟
قرار خویش منه زیر پا که میمیرم
به خاک پای تو سر مینهم ، دریغ مکن
ز چشمهای من این توتیا که میمیرم
مگر نه جفت توام قوی من؟ مکن بی من،
به سوی برکه آخر شنا، که میمیرم
اگر هنوز من آواز آخرین توام
بخوان مرا و مخوان جز مرا که میمیرم
برای من که چنینم تو جان متصلی
مرا ز خود مکن ای جان جدا، که میمیرم
ز چشمهایت اگر ناگزیر دل بکنم
به مهربانی آن چشمها که میمیرم
#حسین_منزوی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
بیا و وحشتی از شب مکن،که چون دو چراغ
دلم به راهِ تو آویخت دیدگانم را...
شبتون در پناه حق
#حسین_منزوی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
چنان گرفته تو را بازوان پیچکیام
که گویی از تو جدا نه، که با تو من یکیام
نه آشناییام امروزی است با تو همین
کـــه میشناسمت از خوابهای کودکیام
عروسوار خیال منی که آمدهای
دوباره باز به مهمانی عروسکیام
همین نه بانوی شعر منی که مدحت تو
به گوش میرسد از بانگ چنگ رودکیام
نسیم و نخ بده از خاک تا رها بشود
به یک اشارهی تو روح بادباکیام
چه برکهای تو که تا آب، آبی است در آن
شناور است همه تار و پود جلبکیام
به خون خود شوم آبروی عشق آری
اگر مدد برساند سرشت بابکیام
کنار تو نفسی با فراغ دل بکشم
اگر امان بدهد سرنوشت بختکیام
#حسین_منزوی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
نام من عشق است آیا میشناسیدم؟
زخمیام -زخمی سراپا- میشناسیدم؟
با شما طی کردهام راه درازی را
خسته هستم خسته آیا میشناسیدم؟
راه ششصد سالهای از دفتر حافظ
تا غزلهای شما، ها، میشناسیدم؟
این زمانم گرچه ابر تیره پوشیدهاست
من همان خورشیدم اما، میشناسیدم
پای رهوارش شکسته سنگلاخ دهر
اینک این افتاده از پا، میشناسیدم؟
میشناسد چشمهایم چهرههاتان را
همچنانی که شماها میشناسیدم
اینچنین بیگانه از من رو مگردانید
در مبندیدم به حاشا، میشناسیدم!
من همان دریایتان ای رهروان عشق
رودهای رو به دریا! میشناسیدم
اصل من بودم, بهانه بود و فرعی بود
عشق قیس و حسن لیلا میشناسیدم؟
در کف فرهاد تیشه من نهادم، من!
من بریدم بیستون را میشناسیدم
مسخ کرده چهرهام را گرچه این ایام
با همین دیوار حتی میشناسیدم
من همانم، مهربان سالهای دور
رفتهام از یادتان؟ یا میشناسیدم؟
#حسین_منزوی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
جای صبح بخیر بهش بگید:
«چراغ از خندهات گيرم
كه راهِ صبح بگشايم.»
| صبحتون بخیر و امید🌸🍃
#حسین_منزوی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
اگر بايد زخمي داشته باشم
که نوازشم کني
بگو تا تمام دلم را
شرحه شرحه کنم
زخم ها زيبايند
و زيباتر آن که
تيغ را هم تو فرود آورده باشي
تيغت سـِحر است و
نوازشت معجزه
و لبخندت
تنظيفي از فواره ي نور
و تيمار داري ات
کرشمه اي ميان زخم و مرهم
عشق و زخم
از يک تبارند
اگر خويشاونديم يا نه
من سراپا همه زخمم
تو سراپا
همه انگشت نوازش باش ...
#شعر #حسین_منزوی
📜 @sheraneh_eitaa
شب است و خاطرهای میخزد به بستر من
تو نیستی و خیال تو را به بر دارم
شبتون در پناه حق
#حسین_منزوی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
سجاد! ای به گوشِ ملائک، دعای تو
شب، خوشهچینِ خلوت تو با خدای تو
ای چشم آسمان و زمین مانده خیرهوار
بر شور و جذبههای تو در سجدههای تو
ای دیدن قتال غمانگیز کربلا
حُزنِ همیشه ساخته از ماجرای تو
یک روز بود واقعۀ کربلا، بلی
یک عمر وقفه داشت ولی کربلای تو
ای وارثِ پیمبر و حیدر که اَختران
بر آفتاب فخر کنند از ولای تو
محراب را به وقت مناجات تو، همه
افتاده لرزهها به تن از هایهای تو
ای یک نیای تو به نَسَب، مفخر عرب
وی محور عجم به حَسَب یک نیای تو
ای زینت تمامی پرهیزیان به زهد
وی زیور تمام دعاها، دعای تو
در مدح تو، ترانۀ توحید سر دهد
هرچند نیست زمزمۀ من، سزای تو
#حسین_منزوی #شعر #امام_سجاد #میلاد_امام_سجاد
📜 @sheraneh_eitaa
چگونه بال زنم تا به ناکجا که تویی؟
بلندمی پرم اما، نه آن هوا که تویی
تمام طول خط از نقطهی که پر شده است
از ابتدا که تویی تا به انتها که تویی
ضمیر ها بدل اسم اعظماند همه
از او و ما که منم تا من و شما که تویی
تویی جواب سوال قدیم بود و نبود
چنانچه پاسخ هر چون و هر چرا که تویی
به عشق معنی پیچیده دادهای و به زن
قدیم تازه و بیمرز بسته تا که تویی
به رغم خار مغیلان نه مرد نیمرهم
از این سفر همه پایان آن خوشا که تویی
جدا از این من و ما و رها ز چون و چرا
کسی نشسته در آن سوی ماجرا که تویی
نهادم آینهای پیش روی آینهات
جهان پر از تو و من شد، پر از خدا که تویی
تمام شعر مرا هم ز عشق دم زدهای
نوشتهها که تویی نانوشتهها که تویی
#شعر #حسین_منزوی
📜 @sheraneh_eitaa
نامت بلند و
اوج نگاهت همیشه سبز
آبیترین بهانه ی دنیای من سلام♡
|صبحتون بخیر و پر برکت 🌸🍃
#شعر #حسین_منزوی
📜 @sheraneh_eitaa
دریای شور انگیز چشمانت چه زیباست
آنجا که باید دل به دریا زد، همین جاست
در من طلوع آبی آن چشم روشن
یاد آور صبح خیال انگیز دریاست
گل کرده باغی از ستاره در نگاهت
آن یک چراغانی که در چشم تو برپاست
بیهوده می کوشی که راز عاشقی را
از من بپوشانی، که در چشم تو پیداست
ما هر دومان خاموش خاموشیم ؛اما
چشمان ما را در خموشی، گفتگوهاست
بگذار دستت ،راز دستم را بداند
بی هیچ پروایی که دست عشق با ماست
#حسین_منزوی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
ليلا دوباره قسمت ابن السلام شد
عشق بزرگم، آه چه آسان حرام شد
مي شد بدانم اين که خط سرنوشت من
از دفتر کدام شب بسته وام شد؟
اول دلم فراغ تو را سرسري گرفت
وآن زخم کوچک دلم آخر جزام شد
گلچين رسيد و نوبت با من وزيدنت
ديگر تمام شد گل سرخم، تمام شد
شعر من از قبيله ی خون است خون من
فواره از دلم زد و آمد کلام شد
ما خون تازه در تن عشقيم و عشق را
شعر من و شکوه تو،رمز دوام شد
بعد از تو باز عاشقی و باز، آه نه
اين داستان به نام "تو" اينجا تمام شد
#حسین_منزوی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa