مرحوم حسین پناهی در ۶ شهریور (۱۳۳۵) در روستای دژکوه واقع در حوالی شهر سوق از توابع شهرستان کهگیلویه در استان کهگیلویه و بویراحمد زاده شد.
شعر معاصر به وسیله نیما یوشیج پایهگذاری شد و پس از او نیز به وسیله دیگر شاعران گسترش یافت. یکی از این شاعران حسین پناهی است. پناهی از شاعرانی محسوب میشود که بیشتر اشعار خود را به شیوه شعر سپید و موج نو سرودهاست و در سرودههایش مانند بیشتر اشعار دهه ۷۰ خورشیدی چندان درگیر ادبی بودن شعر نبودهاست.
شعر پناهی از نظر صورت به سبک شعر سپید است. پناهی شاعری است که سعی دارد بیشتر به درونمایه شعر توجه داشته باشد تا اینکه خود را درگیر ظواهر شعر کند.
پناهی بازیگری را نخست از مجموعه تلویزیونی محله بهداشت آغاز کرد. سپس چند نمایش تلویزیونی با استفاده از نمایشنامههای خودش ساخت که مدتها توجهی به آنها نشد.
با پخش نمایش دو مرغابی در مه از تلویزیون که علاوه بر نوشتن و کارگردانی خودش نیز در آن بازی میکرد، خوش درخشید و با پخش نمایشهای تلویزیونی دیگرش طرف توجه مخاطبان خاص قرار گرفت.
نمایشهای دو مرغابی در مه و یک گل و بهار که پناهی آنها را نوشته و کارگردانی کرده بود، بنا به درخواست مردم به دفعات از تلویزیون پخش شد. در دهه شصت و اوایل دهه هفتاد، او یکی از نوآورترین نویسندگان و کارگردانان تلویزیون بود.
در اواخر دهه ۷۰ بازنویسی فیلمنامه سریال تلویزیونی مریم مقدس را در کنار کارگردان مجموعه و حسین نوری بر عهده گرفت که این مجموعه به یکی از سريالهای پرمخاطب تاریخی ایران بدل شد.
به دلیل فیزیک کودکانه و شکننده، نحوه خاص سخن گفتن، سادگی و خلوصی که از رفتارش میبارید و طنز تلخش بازیگر نقشهای خاص بود. اما حسین پناهی بیشتر شاعر بود؛ و این شاعرانگی در ذرهذره جانش نفوذ داشت. نخستین مجموعه شعر او با نام من و نازی در ۱۳۷۶ منتشرشد. این مجموعهٔ شعر تاکنون بیش از شانزده بار تجدید چاپ و به شش زبان زندهٔ دنیا ترجمه شدهاست.
سرانجام وی در ۱۴ مرداد ۱۳۸۳ در سن ۴۸ سالگی بر اثر سکته قلبی درگذشت و در قبرستان شهر سوق (واقع در استان کهگیلویه و بویر احمد) به وصیت خود وی و به دلیل اینکه مادرش در آنجا دفن شده بود به خاک سپرده شد. علت مرگ وی بنا به گواهی فوت ایست قلبی بودهاست
#معرفی_شاعر #حسین_پناهی
📜 @sheraneh_eitaa
درختان می گویند بهار
پرندگان می گویند ، لانه
سنگ ها می گویند صبر
و خاک ها می گویند مصاحب
و انسان ها می گویند «خوشبختی»
امّا همه ی ما در یک چیز شبیهیم ،
در طلب نور !
ما نه درختیم
و نه خاک .
پس خوشبختی را با علم به همه ی ضعف هامان در تشخیص ،
باید در حریم خودمان جستجو کنیم ...
#حسین_پناهی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برمی گردم
با چشمانم
که تنها یادگار کودکی من اند
آیا مادرم
مرا باز خواهد شناخت؟!
#حسین_پناهی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
مادربزرگ
گم کرده ام در هیاهوی شهر
آن نظر بند ِ سبز را
که در کودکی بسته بودی به بازوی ِ من
در اولین حمله ناگهانی ِ تاتار عشق
خمرۀ دلم
بر ایوان سنگ و سنگ شکست
دستم به دست دوست ماند
پایم به پای ِ راه رفت
من چشم خورده ام
من چشم خورده ام
من تکه تکه از دست رفته ام
در روز روز زندگانیم
#حسین_پناهی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
پشت این پنجره
جز هیچِِ بزرگ، هیچی نیست!
قصه اینجاست؛
که باید بود، باید خواند
پشت این پنجره ها
باز هم باید ماند
و نباید که گریست،
باید زیست..!
#حسین_پناهی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
این
این سرگذشت کودکی است
که به سر انگشت پا
هرگز دستش به شاخه ی هیچ آرزویی نرسیده است
هر شب گرسنه می خوابید
چند و چرا نمی شناخت دلش
گر سنگی شرط بقا بود به آیین قبیله ی مهربانش
پس گریه کن مرا به طراوت
به دلی که می گریست
بر اسب واژگون کتاب دروغ تاریخش
و آواز می خواند ریاضیات را
در سمفونی باشکوه جدول ضرب با همکلاسی ها
دو دو تا … چارتا
…چا چارتا
…پپنج تا
…ششش تا
در یازده سالگی پا به دنیای شگفت کفش نهاد
با سر تراشیده و کت بلندی
که از سر زانوانش می گذشت
با بوی کنده ی بد سوز و نفت و عرق های کهنه ی …
آری …
دلم،گلم
این اشک ها،خون بهای عمر رفته ی من است
دلم ،گلم
این اشک ها،خون بهای عمر رفته ی من است...
#حسین_پناهی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa