هر چه راز اندر دلم بود دهان فریاد زد
هر چه حاصل زین سفر بود خزان بر باد زد
هر چه من عشق و محبت پروریدم در وجود
جمله یکجا با کمان صیاد زد
تکه سنگی گوشه ای در حال خود بودم ولی
تیشه را با یاد شیرین ناگهان فرهاد زد
#حمیدرضا_آقابیگ_زاده #شعر #ارسالی_مخاطب
📜 @sheraneh_eitaa