eitaa logo
شاعرانه
21.7هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
87 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر و ارسال اثر https://eitaayar.ir/anonymous/G246.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
همه را گُل بدست و ما را خار همه را بهره گنج و ما را مار همه در نوش غرق و ما در نیش همه جا گُل ببار و ما را خار بار ما شیشه و گریوه بلند خر ما لنگ و راه ناهموار بار در پیش و ما قرین فراق باده در جام و ما اسیر خمار قلب ما گر شکسته است رواست که روان میرود در این بازار هم دم ماست آنکه همدم ماست همچو مزمار همدم مزمار چند خوانیم روزنامه دهر از سواد و بیاض لیل و نهار تا به کی نزد رنجهای فلک مژه پر چین کنیم چون مسمار روز آن شد که تار تار کنیم کسوت شبروانه شب تار خیز تا صبحدم بر افرازیم علم از برج این کبود حصار شاه سیاره را در اندازیم بیرق از بام گنبد دوّار تا کی از گردش شهور و سنین تا کی از جنبش خزان و بهار ترک این کعبتین شش سو کن خیز و آزاد شو ز پنج و چهار تا تو چون نقطه در میان باشی نتوانی برون شد از پرگار کام دل در کنار خود ننهی تا نگیری از این میانه کنار ملک و دینار کی خرد بجوی هر که دم زد ز مالک دینار راه راه تو و تو دور از راه کار کار تو و تو دور از کار تو همانی که باغ فطرت را ثمر سرّ تست بر اشجار سوسن و سرو اگر چه آزادند بغلامیت می کنند اقرار مالکان ممالک ملکوت خازنان حزاین اطوار بیسار تو می خورند یمین بیمین تو می دهند یسار ظاهرست این سخن که ملک وجود بوجود تو دارد استظهار گر ندانی بهای گوهر خویش برو از مشتری کن استفسار حیف نبود که چون تو سرداری طلبد کهنه کفشی از بُندار هر که از پا فتاده و سر بنهاد نبود حاجتش بپای افزار 📜 @sheraneh_eitaa
کمال الدین ابوالعطاء محمود بن علی بن محمود، معروف به خواجوی کرمانی از مشاهیر شعرا و عرفای قرن هفتم هجری است. وی در سال ۶۸۹ هجری قمری در کرمان متولد شد و در همانجا به تحصیل علوم و فنون متداول مشغول شد. سپس به سیر و سیاحت پرداخت، به زیارت کعبه رفت و بعدها نیز مدتی درتبریز و شیراز به سر برد. وی به غیر از دیوان قصاید و غزلیات، خمسهٔ نظامی گنجوی را نیز جواب داده است. او در سال ۷۵۳ هجری قمری در شهر شیراز دار فانی را وداع گفت و در بالای تنگ الله اکبر شیراز به خاک سپرده شد. 📜 @sheraneh_eitaa
تا چه دیوند که خاتم ز سلیمان طلبند یا چه گبرند که آزار مسلمان طلبند خلق دیوانه و از محنت دیوان در بند وین عجبتر که ز دیوان زر دیوان طلبند آسیائی که فتادست و ندارد آبی دخل آن جمله بچوب از بن دندان طلبند هر کجا سوخته ئی بی سر و سامان یابند وجه سیم سره زان بی سر و سامان طلبند خون رُهبان که شود کشته ز رهبان خواهند راه رهبان که بود مرده ز رُهبان طلبند بستان از سر میدان سر مردان جویند بخدنک از بن پیکان سر نیکان طلبند همچو دو نان بدو نان صاحب بیسیمانند وجه یک نان نه و ایشان بسنان نان طلبند خوک شکلند و حدیث از خر عیسی رانند دیو طبعند و همه ملک سلیمان طلبند تا در آفاق زنند آتش بیداد به تیغ آتش از چشمه ی خورشید درخشان طلبند در چنین فصل که بی برگ بود شاخ درخت از درختان چمن برگ زمستان طلبند این زمان مایه ی دریاچه بود کاین جویند پس از این حاصلی از کان چه بود کان طلبند سکه ئی زان زر امروز که دیدست درست کاین جماعت بچنین حیله و دستان طلبند قیمت دل نشناسند و زهر قصابی دل پر خون و جگر پاره ی بریان طلبند هر دکانی که بیابند دو کان پندارند وز هران خانه که بینند زر خان طلبند همچو شیطان همه در غارت ایمان کوشند لیک این مان بترست از همه کایمان طلبند دیت خون نریمان ز کریمان خواهند حاصل ملکت ساسان ز خراسان طلبند آن سیاوش که قتلش بجوانی کردند خونش از طایفه امروز ز پیران طلبند تاختن بر سر بیژن ز پی زال برند وانگه از زال زرسام نریمان طلبند خبر یوسف گمگشته ز گرگان پرسند صبر ایوب بلا دیده ز کرمان طلبند تا کلاه از سر سلطان فلک بربایند هر زمان راه برین بر شده ایوان طلبند از پی آنک نتاج بره و بز گیرند کاخ بهرام و ره خانه ی کیوان طلبند دخل هر ماهه ی انجم ز طبایع خواهند خرج هر روزه ی اجرام زارکان طلبند شهر و ایشان بمثل چون خر و ویران و بغضب هر یکی گنجی ازین منزل ویران طلبند مردم گرسنه دلتنک شد از بی نان گرده خور بزر از گنبد گردان طلبند خواجگان روی بخواجو نتوانند نمود مگر آن دم که ز لطفش در و مرجان طلبند 📜 @sheraneh_eitaa
جان پرورم گهی که تو جانان من شوی جاوید زنده مانم اگر جان من شوی رنجم شفا بود، چو تو باشی طبیب من دردم دوا شود، چو تو درمان من شوی 📜 @sheraneh_eitaa
ای آنک دل از مهر رخت جان نبرد دانی که چه بر من از غمت می گذرد من نیستم آنکه ناظر روی توام در دیده من کسیست کو می نگرد 📜 @sheraneh_eitaa
ما صیدِ حریمِ حرمِ کعبه ی قُدسیم ما راهبر بادیه ی عالم جانیم ما بلبل خوش نغمه ی باغ ملکوتیم ما سرو خرامنده ی بُستان روانیم فَرّاش عبادتکده ی راهب دِیریم سقّای سر کویِ خراباتِ مُغانیم گه ره به مُقیمان سماوات نماییم گاه از سرِ مستی رهِ کاشانه ندانیم از نام چه پرسید که بی نام و نشانیم وز کام چه گویید که بی کام و زبانیم هر شخص که دانید که اوییم؛ نه اوییم هر چیز که گویید که آنیم؛ نه آنیم آن مرغ که بر کنگره عرش نشیند ماییم که طاووسِ گلستانِ جِنانیم هر چند که تاجِ سرِ سلطانِ سپهریم خاک کف نعلین گدایان جهانیم داود صفت، کوه به صد نغمه بنالد هرگه که زبورِ غمِ سودایِ تو خوانیم خواجو چو کند شرحِ غمِ عشقِ تو املا از چشم گهربار قلم خون بچکانیم 📜 @sheraneh_eitaa
1.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نشان روی تو جستم به هر کجا که رسیدم ز مهر، در تو نشانی ندیدم و نشنیدم چه رنج‌ها که نیامد به رویم از غم رویت چه جورها که ز دست تو در جهان نکشیدم هزار نیش جفا از تو نوش کردم و رفتم هزار تیر بلا از تو خوردم و نرمیدم کدام بار جفا کز تو احتمال نکردم؟ کدام شربت خونابه کز غمت نچشیدم؟ تو را بدیدم و گفتم که مهر روزفروزی ولی چه سود که یک ذرّه مهر از تو ندیدم به جای من، تو اگر صد هزار دوست گزیدی به دوستی که بجای تو دیگری نگزیدم جهان به روی تو می دیدم ارچه همچو جهانت وفا و مهر ندیدم چو نیک در نگریدم بسی تو عهد شکستی که من رضای تو جستم بسی تو مهر بریدی که از تو من نبریدم از آن زمان که چو خواجو عنان دل به تو دادم به جان رسیدم و هرگز به کام دل نرسیدم 📜 @sheraneh_eitaa
ای لفظ ترا لؤلؤی لالالالا وی کار قد سرو خرامت بالا گفتی که نکو کنم چو عارض حالت حالم چو شکنج زلف کردی حالا 📜 @sheraneh_eitaa
دلا جان در ره جانان حجابست غم دل در جهان جان حجابست اگر داری سری بگذر ز سامان که در این ره سر و سامان حجابست ز هستی هر چه در چشم تو آید قلم در نقش آن کش کان حجابست زلال از مشرب جان نوش چون خضر که آب چشمه ی حیوان حجابست عصا بفکن که موسی را درین راه چو نیکو بنگری ثعبان حجابست بحاجب چون توان محجوب گشتن که حاجب بر در سلطان حجابست بحکمت ملک یونان کی توان یافت که حکمت در ره یونان حجابست به ایمان کفر باشد باز ماندن ز ایمان در گذر کایمان حجابست ترا ای بلبل خوش نغمه با گل گر از من بشنوی دستان حجابست میان عندلیب و برگ نسرین هوای گلبن و بستان حجابست ز درمان بگذر و با درد می ساز که صاحب درد را درمان حجابست حدیث جان مکن خواجو که در عشق ز جان اندیشهٔ جانان حجابست 📜 @sheraneh_eitaa
صبح کز چشم فلک اشک ثریا می‌‌ریخت مهر دل آب رخم ز آتش سودا می‌ریخت آن سهی‌سرو خرامان ز سر زلف سیاه دل شوریده‌دلان می‌شد و در پا می‌ریخت چین گیسوی دوتا را چو پریشان می‌کرد مشک در دامن یکتایی والا می‌ریخت شعر شیرین مرا ماه مُغَنی می‌خواند وآب شِکَّر به‌لبِ لعلِ شکرخا می‌ریخت در قدم‌های خیال تو به‌دامن هر دم چشم دریادل من لؤلؤ لالا می‌ریخت قدح از لعل تو هر لحظه حدیثی می‌راند وز لب روح‌فزا راح مصفّا می‌ریخت چون صبا شرح گلستان جمالت می‌داد از هوا دامن گل بر سر صحرا می‌ریخت اشک از آن‌روی ز ما رفت و کناری بگرفت کاب او دم‌به‌دم از رهگذر ما می‌ریخت موج خون دل فرهاد چو می‌زد بر کوه ای بسا لعل که در دامن خارا می‌ریخت عجب ار مملکت مصر نمی‌رفت برود زان همه سیل که از چشم زلیخا می‌ریخت مردم دیدهٔ خواجو چو قدح می‌پیمود خون دل بود که در ساغر صهبا می‌ریخت 📜 @sheraneh_eitaa
خیمه ی نوروز بر صحرا زدند چار طاق لعل بر خضرا زدند لاله را بنگر که گوئی عرشیان کرسی از یاقوت بر مینا زدند کارداران بهار از زرد گل آل زر بر رقعه ی خارا زدند از حرم طارم نشینان چمن خرگه گلریز بر صحرا زدند گوشه های باغ از آب چشم ابر خنده ها بر چشمهای ما زدند مطربان با مرغ همدستان شدند عندلیبان پرده ی عنقا زدند در هوای مجلس جمشید عهد غلغل اندر طارم اعلی زدند باد نوروزش همایون کاین ندا قدسیان در عالم بالا زدند طوطیان با طبع خواجو گاه نطق طعنه ها بر بلبل گویا زدند 📜 @sheraneh_eitaa
صبح کز چشم فلک اشک ثریا می‌‌ریخت مهر دل آب رخم ز آتش سودا می‌ریخت آن سهی‌سرو خرامان ز سر زلف سیاه دل شوریده‌دلان می‌شد و در پا می‌ریخت چین گیسوی دوتا را چو پریشان می‌کرد مشک در دامن یکتایی والا می‌ریخت شعر شیرین مرا ماه مُغَنی می‌خواند وآب شِکَّر به‌لبِ لعلِ شکرخا می‌ریخت در قدم‌های خیال تو به‌دامن هر دم چشم دریادل من لؤلؤ لالا می‌ریخت قدح از لعل تو هر لحظه حدیثی می‌راند وز لب روح‌فزا راح مصفّا می‌ریخت چون صبا شرح گلستان جمالت می‌داد از هوا دامن گل بر سر صحرا می‌ریخت اشک از آن‌روی ز ما رفت و کناری بگرفت کاب او دم‌به‌دم از رهگذر ما می‌ریخت موج خون دل فرهاد چو می‌زد بر کوه ای بسا لعل که در دامن خارا می‌ریخت عجب ار مملکت مصر نمی‌رفت برود زان همه سیل که از چشم زلیخا می‌ریخت مردم دیدهٔ خواجو چو قدح می‌پیمود خون دل بود که در ساغر صهبا می‌ریخت 📜 @sheraneh_eitaa