﷽
صبح است و نوای بلبلی می آید
زان طرّه نسیمِ سنبلی می آید
همچون مژه در دیدهی ما جا دارد
خاری که ازو بوی گُلی می آید
#سلیم_تهرانی
#شعر
📜 @sheraneh_eitaa
محمدقلی بیگ طرشتی تهرانی متخلص به سلیم (وفات ۱۰۵۷ قمری) شاعر ایرانی و از شاعران فارسیزبان دربار مغولان هند در نیمهٔ اول سدهٔ یازدهم هجری قمری بود.
محمدقلی طرشتی تهرانی در سالی نامعلوم در تهران زاده شد. او تحصیلات منظمی در مدرسه نگذارند «ولی چنانکه از شعرش دریافته میشود، گذشته از استعداد فطری از دانشهای زمان خود بیاطلاع نبود». نخستین دورهٔ شاعری او در لاهیجان گذشت، آنجا همراه ملا واصبا (واصب قندهاری) و ملا حسینا (متخلص به صبوحی) ملازم میرزاعبدالله وزیر بود.
سلیم در دههٔ ۱۰۲۰ق چندسالی در اصفهان بسر برد سپس به شیراز کوچید، آنجا مدتی در خدمت امامقلیخان ، والی فارس بود. سپس به روزگار شاهجهان پیرامون سال ۱۶۳۲م به هندوستان مهاجرت کرد و نزد او و میر عبدالسلام مشهدی جایگاهی یافت. به سبک هندی سرود و سلیم تخلص گرفته. «در سرودن اقسام شعر و آوردن مضامین بکر و تازه دستی داشتهاست.» در هند، نخست نزد اسلام خان وزیر اعظم خدمت نمود، «در مدح او شعر بسیار گفته، اگرچه شهرتی در اخذ معنی مردم دارد اما معانی غریب و لطیف هم زادهٔ طبع خود دارد». در وصف کشمیر یک مثنوی تمام سرود.
سلیم تهرانی در سال ۱۰۵۷ق/۱۶۴۷م در کشمیر درگذشت.
#معرفی_شاعر
#سلیم_تهرانی
📜 @sheraneh_eitaa
الهی دور دار از ما غرور بی گناهی را
به سوی خویش خضر ما کن این گم کرده راهی را
به ما جنس دگر از نقد لطف خود کرامت کن
گدایان توایم، اما نمی خواهیم شاهی را
تمام عمر نتوان داشت پاس افسر دولت
ازان خوش کرده ام بر سر، کلاه گاه گاهی را
درین پیری به زیر دامن پاکان پناهم ده
که فانوسی ضرور است این چراغ صبحگاهی را
برافروزان چراغم را به دست لطف، آسان است
که از داغ دلم چون صبح برداری سیاهی را
گر از لطف تو گیرد موج، تعلیم سبکدستی
چو خار پیرهن از تن برآرد خار ماهی را
سلیم از رحمت عام تو چشم مغفرت دارد
الهی از سر او کم مکن لطف الهی را
#شعر
#سلیم_تهرانی
📜 @sheraneh_eitaa
در دل همه در گره گشایی ست خدا
با ما به سر لطف خدایی ست خدا
مفلس چو شدیم، رو به او می آریم
معشوقه ی روز بینوایی ست خدا
#سلیم_تهرانی
#شعر
📜 @sheraneh_eitaa
ای ابر، به گلزار تمنا بازآ
جای تو چمن بود، ز صحرا بازآ
اورنگ صدف صفا ندارد بی تو
ای گوهر شهوار به دریا بازآ
#سلیم_تهرانی
#شعر
📜 @sheraneh_eitaa
حریم بزم عشق است این، چرایی ناامید اینجا؟
بود شمع و چراغ کشته را اجر شهید اینجا
متاع مصر ارزان است در بازار حسن او
زلیخا می تواند مفت یوسف را خرید اینجا
ره آمد شد باد صبا را زین قفس بستند
خوش آن روزی که گاهی بویی از گل می رسید اینجا
به عیش آباد هندستان، غم پیری نمی باشد
که مو نتواند از شرم کمرها شد سفید اینجا
سلیم از خرمی رنگی ندارد کس درین گلشن
نداند غنچه خندیدن چو قفل بی کلید اینجا
#سلیم_تهرانی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
از شوق تو خون در دل گل می جوشد
شمع از هوست به سوختن می کوشد
از عکس گل روی تو دایم چون گل
آیینه لباس چهره ای می پوشد
#شعر #سلیم_تهرانی
📜 @sheraneh_eitaa
ماییم درین گلشن پر بیم و امید
آشفته و تیره روز چون سایه ی بید
از قصه ی عشق، صرفه در خاموشی ست
به ز آنچه بگوییم، چه خواهیم شنید
#شعر #سلیم_تهرانی
📜 @sheraneh_eitaa
ای دل چه نشسته ای که فرصت نفسی ست
بشتاب به راه تا صدای جرسی ست
در زیر فلک، پی گرفتاری ما
چون خانه ی صیاد به هر سو قفسی ست
#شعر #سلیم_تهرانی
📜 @sheraneh_eitaa
نوروز شد و زد به گلستان ز فرح
طاووس بهار، چتر از قوس قزح
در بزم ز جوش گل ز بس جای نماند
استاده چو لاله بر سر پای، قدح
#شعر #سلیم_تهرانی
📜 @sheraneh_eitaa
نوبهار است و به جدول میرود مستانه آب
دارد از یاد گلستان در دهن پیمانه آب
بس که سیراب است از ابر بهاری، دور نیست
چوب گل گر میزند بر آتش دیوانه آب
گلستان عشق را کاوش همه بر آتش است
برگ گل هرگز ندیده چون پر پروانه آب
از ضرورت آب اکنون میپرستند اهل کفر
میشود از بس بت از شرم تو در بتخانه آب
در به در افتادهٔ رزق پریشانی سلیم
از در مسجد طلب نان، از در میخانه آب
#شعر #سلیم_تهرانی
📜 @sheraneh_eitaa
کی به دل آرم خیال آشیان خویش را
کز قفس بیرون نمی خواهم فغان خویش را
همچو مجنون ناتوانی از کجا، عشق از کجا
یافت در صحرا مگر دیوانه جان خویش را؟!
در گلستان محبت، عاقبت چون فاخته
بر سر سروی نهادم خان و مان خویش را
نام آن لب بردم و شد عمرها کز ذوق آن
می مکم چون غنچه اطراف دهان خویش را
ای هما، از پهلوی خود کن قناعت همچو من
آخر از بهر که داری استخوان خویش را
آب و نان دیگر نمی خواهم سلیم از روزگار
همچو ساغر وقف می کردم دهان خویش را
#شعر #سلیم_تهرانی
📜 @sheraneh_eitaa