eitaa logo
شاعرانه
27.4هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
762 ویدیو
76 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر و ارسال اثر https://eitaayar.ir/anonymous/G246.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
می شناسمت چشمهای تو میزبان آفتاب صبح سبز باغ‌هاست می شناسمت واژه های تو کلید قفل های ماست ... می شناسمت آفریدگار و یار روشنی دستهای تو پلی به رویت خداست صبح پاییزی تون بخیر ☕️ خانواده قشنگ شاعرانه🍁 📜 @sheraneh_eitaa
آیینه‌ی نگاهت، پیوندِ صبح و ساحل لبخندِ گاه‌گاهت، صبحِ ستاره‌باران صبح پاییزی تون بخیر ☕️ خانواده قشنگ شاعرانه🍁 📜 @sheraneh_eitaa
محمدرضا شفیعی کدکنی در نوزدهم مهرماه ۱۳۱۸ در کدکن ( نیشابور ) در خراسان.شفیعی کدکنی سرودن شعر را از جوانی به شیوهٔ قدمایی آغاز کرد و پس از چندی به سبک نو مشهور به نیما یوشیج روی آورد. با انتشار دفتر شعر در کوچه باغ های نشابور نام آور شد. آثار شفیعی را می توان به سه گروه انتقادی و نظری و مجموعه اشعار خود وی تقسیم کرد. آثار انتقادی این نویسنده، شامل تصحیح آثار کلاسیک فارسی و نگارش مقالاتی در حوزه نظریه ادبی می شود، که بخشی از آن ها در زیر آورده شده اند. در میان آثار نظری شفیعی کدکنی کتاب موسیقی شعر جایگاهی ویژه دارد و در میان مجموعه اشعارش در کوچه باغ های نشابور آوازه بیشتری دارد. زمزمه ها، شبخوانی، از زبان برگ، بوی جوی مولیان، از بودن و سرودن، مثل درخت در شب باران، هزاره دوم آهوی کوهی، صور خیال در شعر فارسی، موسیقی شعر، با چراغ و آینه (در جستجوی ریشه های تحول شعر معاصر ایران)، تصحیح اسرارالتوحید نوشته محمدبن منور، تصحیح تاریخ نیشابور نوشته حاکم نیشابوری، تصحیح آثار عطار نیشابوری، تصحیح مختارنامه، تصحیح مصیبت نامه، تصحیح منطق الطیر، تصحیح اسرارنامه، تصحیح دیوان عطار و ترجمه آفرینش و تاریخ نیز از جمله آثار محمدرضا شفیعی کدکنی است.شفیعی کدکنی را باید در زمره شاعران اجتماعی دانست. او در اشعار خود تصویری از جامعه ایرانی در دههٔ ۴۰ و ۵۰ خورشیدی را بازتاب می دهد و با رمز و کنایه آن دوران را به خواننده نمایانده، دلبستگی و گرایش فراوان به آیین وفرهنگ ایرانی و بخصوص خراسان را نشان می دهد. 📜 @sheraneh_eitaa
ای مهربان‌تر از برگ در بوسه های باران بیداری ستاره در چشم جویباران آیینه ی نگاهت پیوند صبح و ساحل لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران بازا که در هوایت خاموشی جنونم فریاد ها برانگیخت از سنگ کوه ساران ای جویبار جاری! زین سایه برگ مگریز کاین گونه فرصت از کف دادند بی شماران گفتی: به روزگاران مهری نشسته گفتم بیرون نمی توان کرد حتی به روزگاران بیگانگی ز حد رفت ای آشنا مپرهیز زین عاشق پشیمان سرخیل شرمساران پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند دیوار زندگی را زین گونه یادگاران وین نغمه‌ی محبت بعد از من و تو ماند تا در زمانه باقی ست آواز باد و باران 📜 @sheraneh_eitaa
به نام تو امروز آواز دادم سحر را به نام تو خواندم درخت و پُل و باد و نیلوفر صبح‌دم را تو را باغ نامیدم و صبح در کوچه بالید تو را در نفس‌های خود آشیان دادم ای آذرخش مقدس میان دل خویش و دریا برای تو جایی دگر بایدم ساخت در ایجاز باران و جایی که نشنفته باشد صدای قدم‌ها و هی‌های غم را 📜 @sheraneh_eitaa
زان سوی بهار و زان سوی باران زان سوی درخت و زان سوی جویبار در دورترین فواصل هستی نزدیک ترین مخاطب من باش نه بانگ خروس هست و نه مهتاب نه دمدمه‌ی سپیده‌دم اما تو آینه‌دار روشنای صبح در خلوت خالی شب من باش... 📜 @sheraneh_eitaa
به كجا چنین شتابان؟ گَوَن از نسیم پرسید، دل من گرفته زین جا، هوس سفر نداری ز غبار این بیابان؟، همه آرزویم؛ اما چه كنم كه بسته پایم… به كجا چنین شتابان؟ به هر آن کجا كه باشد، به جز این سرا سرایم! سفرت بخیر؛ اما تو و دوستی خدا را چو از این كویر وحشت، به سلامتی گذشتی به شكوفه ها، به باران برسان سلام ما را… 📜 @sheraneh_eitaa
این همیشه‌ها و بیشه‌ها این همه بهار و این همه بهشت این همه بلوغ باغ و بذر و كشت در نگاه من پر نمی‌كنند جای خالی تو را ... 📜 @sheraneh_eitaa
هیچ می‌دانی چرا چون موج در گریز از خویشتن پیوسته می‌کاهم؟ زانکه بر این پردهٔ تاریک؛ این خاموشی نزدیک آنچه می‌خواهم نمی‌بینم، وآنچه می‌بینم نمی‌خواهم! 📜 @sheraneh_eitaa
مُردم از درد و به گوش تو فغانم نرسید جان ز کف رفت و به لب راز نهانم نرسید گرچه افروختم و سوختم و دود شدم شِکوه از دست تو هرگز به زبانم نرسید 📜 @sheraneh_eitaa
تو عصیانی ترین خشمی که می جوشد ز جام و ساغر خیام درین شب ها که گل از برگ و برگ از باد از خویش می ترسد و پنهان می کند هر چشمه ای سر و سرودش را درین آفاق ظلمانی چنین بیدار و دریاوار تویی تنها که می خوانی... 📜 @sheraneh_eitaa
آوازِ زندگی را با هر مرکّبی که نوشتیم بزدودش این پلیدکِ غدّارِ بدگمان وِمروز آموختیم از تو که با مرگی این‌چنین آوازِ زندگی را باید نوشت و رفت تا جاودان بماند در زیر آسمان... 📜 @sheraneh_eitaa
سفرت به خیر؛ اما تو و دوستی، خدا را چو از این کویر وحشت، به سلامتی گذشتی به شکوفه‌ها، به باران برسان سلام ما را... 📜 @sheraneh_eitaa
ای نگاهت خنده ی مهتاب ها بر پرندِ رنگ رنگِ خواب ها ای صفای جاودان هرچه هست: باغ ها، گل ها، سحر ها، آب ها ای نگاهت جاودان افروخته شمع ها ، خورشیدها ، مهتاب ها ای طلوع بی زوال آرزو در صفای روشن محراب ها ناز نوشینی تو و دیدار توست خنده ی مهتاب در مرداب ها در خَرام نازنینت جلوه کرد رقص ماهی ها و پیچ و تاب ها 📜 @sheraneh_eitaa
در دوردستِ باغِِ برهنه چکاوکی بر شاخه می سُراید این چند برگِ پیر وقتی گسست از شاخ آن دم ، جوانه های جوان باز می شود بیداریِ بهار آغاز می شود... 📜 @sheraneh_eitaa
در این شب ها که گل از برگ و برگ از باد و باد از ابر می ترسد در این شب ها که هر آیینه با تصویر بیگانه ست و پنهان می کند هر چشمه ای سِـر و سرودش را چنین بیدار و دریاوار تویی تنها که می خوانی تویی تنها که می خوانی... 📜 @sheraneh_eitaa
بمان تا دشت های روشن آیینه ها گل های جوباران تمام نفرت و نفرینِ این ایام غارت را از آواز تو دریابند... 📜 @sheraneh_eitaa
دست به دست مدعی، شانه به شانه می روی آه که با رقیب من ، جانب خانه می روی بی خبر از کنار من ای نفس سپیده دم گرم تر از شراره ی آه شبانه می روی من به زبان اشک خود می دهمت سلام و تو بر سر آتش دلم همچو زبانه می روی در نگه نیاز من موج امیدها تویی وه که چه مست و بی خبر سوی کرانه می روی گردش جام چشم تو هیچ به کام ما نشد تا به مراد مدعی همچو زمانه می روی حال که داستان من بهر تو شد فسانه ای باز بگو به خواب خوش با چه فسانه می روی؟ 📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم وین درد نهان سوز نهفتن نتوانم تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت من مست چنانم که شنفتن نتوانم شادم به خیال تو چو مهتاب شبانگاه گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم با پرتو ماه آیم و چون سایه ی دیوار گامی ز سر کوی تو رفتن نتوانم دور از تو، من سوخته در دامن شب ها چون شمع سحر یک مژه خفتن نتوانم فریاد ز بی مهری ات ای گل که درین باغ چون غنچه ی پاییز شکفتن نتوانم ای چشم سخن گوی تو بشنو ز نگاهم دارم سخنی با تو وگفتن نتوانم 📜 @sheraneh_eitaa
آن را که در هوای تو یک دم شکیب نیست با نامه ایش گر بنوازی غریب نیست اشکم همین صفای تو دارد ولی چه سود؟ آینه ی تمام نمای حبیب نیست فریاد ها که چون نی ام از دست روزگار صد ناله هست و از لب جانان نصیب نیست سیلاب کوه و دره و هامون یکی کند در آستان عشق فراز و نشیب نیست آن برق را که می گذرد سرخوش از افق پروای آشیانه ی این عندلیب نیست... 📜 @sheraneh_eitaa