مگذار که دور از رخت ای یار بمیرم
یک سر بگذر بر من و بگذار بمیرم
مردن به قفس بهتر از آن است که در باغ
از طعنه ی مرغان گرفتار بمیرم
هر مشکلی آسان شود از مستی و ترسم
خالی شَوَدَم ساغر و هشیار بمیرم !
گفتی :به تو گر بگذرم از شوق بمیری !
قربان سرت , بگذر و بگذار بمیرم !
بوسه ز هما سایهام افتاد صباحی
باشد که در آن سایه ی دیوار بمیرم
#صباحی_بیگدلی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
اگر زآغاز کار اندیشهی انجام میکردم
چرا خود را چنین رسوای خاص و عام میکردم؟
بوَد یک جان چه؟ گر صد جان دیگر وام میکردم
نثار قاصد جانان به یک پیغام میکردم
اگر صیّاد را روزی دو با خود رام میکردم
قفس را باغ و زندان را گلستان نام میکردم
ندارد یک نفس آرام جان ای کاش میدیدم
دلآرامی و تَرک جان بی آرام میکردم
نمیدانم (صباحی) صبح و شام از هم، خوشا روزی
که با دلدار، شامی صبح و، صبحی شام میکردم
#صباحی_بیگدلی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa