toghra.gif
حجم:
8.9K
طغرای مشهدی (درگذشته در سال ۱۰۷۸ ق) شاعر، نویسنده، سخنسرا و از مترسلان برجستهٔ سبک هندی است که در سدهٔ یازدهم هجری میزیسته است. طغرا در مشهد زاده شد و در همانجا به تحصیل ادب پرداخت.
در اواخر دوران جهانگیر گورکانی (حکومت: ۱۰۱۴–۱۰۳۷ قمری) به هند رفت. پس از مدتی، بهعنوان منشی شاهزاده مرادبخش پسر شاه جهان (متوفی ۱۰۷۰ قمری) برگزیده شد و در کنار او به سیاحت در دکن و بخشهای جنوبی هند پرداخت. مرادبخش در سال ۱۰۵۵ قمری به بلخ لشکر کشید و در سنهٔ ۱۰۵۷ قمری آن شهر را گشود. طغرا در این جنگ مرادبخش را همراهی میکرد و رسالهٔ مرآت الفتوح را دربارهٔ این واقعه نوشت. طغرا بیشتر وقت خود را صرف نویسندگی میکرد و شرکت در جنگ او را از نویسندگی باز میداشت خود دربارهٔ این سالها میگوید:
«در حالتی که تیغ جانخراش را قلمتراش شمردی و بهجای قلم واسطی، دست به نیزهٔ خطی بردی، دوات را از مقولهٔ کلاهخود پنداشتی و مداد را از جملهٔ سیاهیلشکر انگاشتی.»
طغرا مدتی از عمر خود را در پنجاب هند گذارند و رسالهٔ الهامیه را در آن شهر نوشت. احتمال میرود در آگره و گجرات نیز بوده است. برای مدتی هم به ایران آمد و ازدواج کرد، اما پس از فوت همسرش، دوباره به هند بازگشت. در سالهای پایانی عمر به تشویق میرزا ابوالقاسم قاضیزاده، حاکم کشمیر، به کشمیر رفت و در آنجا عزلت اختیار کرد. وی در همان شهر درگذشت و در کنار قبر کلیم کاشانی به خاک سپرده شد.
#طغرای_مشهدی #معرفی_شاعر
📜 @sheraneh_eitaa
ای چرخ چه غم ز اختر تو
در گردن کهکشان سر تو
زاری نکنم اگر بمیرم
از بهر مراد بر در تو
خرد است به چشم همت من
آن کس که بود کلان تر تو
بی طالعی ام نموده چون جغد
ویرانه نشین کشور تو
برخیز ز رهگذار اشکم
تا نم نرسد به دفتر تو
یارب ز چه رو نصیب من نیست
جز خون جگر ز ساغر تو
بر آینه خیال بختم
عکسی نفتاده از زرتو
بی برگی ام انتها ندارد
در مزرع سفله پرور تو
#طغرای_مشهدی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
چو پنج گنج برآرم، خدیو هفت اقلیم
ز من خزانه دارای گنجه می خواهد
شود به هند چو خراط چرخ بر سر کار
ز چوب خشک تنم، ساق منجه می خواهد
ز بهر آنکه به رویم کشد سیاهی غم
مداد ساز فلک، زور پنجه می خواهد
تن ضعیف مرا سختیان تراش سپهر
به کهزن ستم خویش، رنجه می خواهد
چه سان به تنگ نیایم ز جلدساز وجود؟
که چون کتاب، مرا در شکنجه می خواهد
#طغرای_مشهدی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
به پای شوق گشتم هرطرف بسیار در صحرا
کشیدم شکل حیرانی بدین پرگار در صحرا
ندارد شهر، میدان غبارانگیزی آهم
به سان گردباد استاده ام ناچار در صحرا
نسیم نرگس مستت کند چون شهرپیمایی
به جای لاله، روید ساغر سرشار در صحرا
طریق اختلاط شهریانم یاد می آید
چو می بینم به هر سو راه ناهموار در صحرا
#شعر #طغرای_مشهدی
📜 @sheraneh_eitaa
طغرا، به تیغ نطق، جهان را گرفته ای
کم نیستی تو هم ز جهانگیر آفتاب
تیرافکنان رای تو صد ره فکنده اند
پشت کمان به ترکش پر تیر آفتاب
در کشوری که تیغ خیالت علم شود
روید غلاف شرم ز شمشیر آفتاب
با آنکه می شود ز ره پرتوافکنی
نظم تو دستمایه تسخیر آفتاب
در حیرتم که بهر چه بی قدر مانده است
بر صفحه وجود، چو تصویر آفتاب
#شعر #طغرای_مشهدی
📜 @sheraneh_eitaa
در فصل چنین که شد گلستان آباد
سرزد گل عیش بلبل از شاخ مراد
دستی که تهی ز ساغر می باشد
چون دست چنار، بایدش داد به باد!
#شعر #طغرای_مشهدی
📜 @sheraneh_eitaa
گویند جفا نصیب بی سامان است
سرگشته بود کسی که او بی نان است
از گردش آفتاب، معلومم شد
کان هم که به نان رسیده سرگردان است
#شعر #طغرای_مشهدی
📜 @sheraneh_eitaa
1.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
می برد گل رویت، رنگ صد گلستان را
می زند لب لعلت، راه صد بدخشان را
شانه ای نمی باید، سرمه ای نمی شاید
آن دو زلف پیچان را، آن دو چشم فتان را
در بساط خود طغرا، داشت دین و ایمانی
نرد عشق پیش آمد، باخت دین و ایمان را
#شعر #طغرای_مشهدی
📜 @sheraneh_eitaa