دعا کنیم دعا تا بهار برگردد
به لحظه های پریشان قرار برگردد
صدای طبل شقاوت به کوه می پیچد
شبانه بی خطر از ره سوار برگردد
بخوان به پاس شقایق پرنده آتش!
که مرد تیر و کمان از شکار برگردد
مسافری که سفر را برای خود می خواست
از ازدحام سکوت وغبار برگردد
عبور بال چکاوک و طرح آبی ها
غنیمتی است اگر آبشار برگردد
تمام باغچه ها را ستاره می کاریم
که فصل آبی دریا کنار برگردد
پرنده پر زدنش را به بال پنهان کرد
دعا کنیم دعا تا بهار برگردد
#عباس_اوجی_فرد #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
آنجا که فصل عشق را آغاز کردیم
با مکث کوتاهی که نه پرواز کردیم
خورشیدهم بر زخم هامان تکیه می زد
در بازی خورشید و زخم اعجاز کردیم
آن شب نبودی تا ببینی هر قفس را
در امتداد شب چگونه باز کردیم
آنجا خدای عشق را تکذیب کردند
در این وسط ما عشق را آواز کردیم
حتی شکستند احترام لاله ها را
وقتی سفر را با لاله آغاز کردیم
” آنای ” من فردای ما هم دیر شد،نه !
خنجر پریشان گشت و ما هی ناز کردیم
یادش به خیر آن شب میان دود و اسپند
تصنیف مرگ و زندگی را ساز کردیم
#عباس_اوجی_فرد #شعر
📜 @sheraneh_eitaa