eitaa logo
شاعرانه
21.7هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
87 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر و ارسال اثر https://eitaayar.ir/anonymous/G246.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
ای کاش چو پروانه پری داشته باشم تا گاه به کویت گذری داشته باشم 📜 @sheraneh_eitaa
سید عمادالدین حسنی برقعی(مبرقعی)، معروف به عماد خراسانی (۱۳۰۰ - ۲۸ بهمن ۱۳۸۲) شاعر غزل‌سرا و قصیده‌سرای مشهور خراسانی است و از نام‌آوران شعر و غزل معاصر ایران به‌شمار می‌آید. عماد خراسانی به روایت مهدی اخوان ثالث متولّد بهار ۱۳۰۰ خورشیدی در توس ( مشهد )روستای کاهو است اما خود در مصاحبه‌ای گفته تولدش را بدون هیچ توضیح دیگری در ۱۲۹۹ ثبت کرده‌اند. پدرش «سید محمد تقی معین دفتر»(از صاحب منصبان آستان قدس رضوی) و مادرش «بی‌بی حرمت» نام داشتند. نسب عماد به احمد بن موسی مبرقع امام محمد تقی جواد می‌رسد و نام کاملش عمادالدین حسن برقعی است. عماد در ۳ سالگی مادرش را از دست داد و در ۶ سالگی پدرش را و از آن پس تحت سرپرستی پدربزرگ و مادر بزرگ رشد کرد. عماد از ۹ سالگی با تشویق دایی خود، شعرخوانی و سرودن شعر را آغاز کرد. او در جوانی با تخلص «شاهین» یا «شاخص» شعر می‌گفت و سپس تخلص «عماد» را برگزید. تخلص عماد خراسانی را فریدون مشیری برای او انتخاب کرد. عماد یک بار ازدواج کرد اما همسرش هشت ماه بعد درگذشت. او از سال ۱۳۳۱ به تهران رفت. عماد خراسانی فرزندی نداشت و تا آخر عمر تنها زندگی کرد. وی پس از یک دورهٔ بیماری در صبح روز شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۲ در تهران در سن ۸۲ سالگی درگذشت. 📜 @sheraneh_eitaa
دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم از چه با دشمن جانم شده ام دوست،ندانم غمم این است که چون ماه نو انگشت نمایی ورنه غم نیست که در عشق تو رسوای جهانم دم به دم حلقه ی این دامن شود تنگ تر و من دست و پایی نزنم،خود ز کمندت نرهانم سر پر شور مرا نه،شبی ای دوست به دامان تا شوی فتنه ی ساز دلم و سوزِ نهانم ساز بشکسته ام و طائر پر بسته،نگارا عجبی نیست که اینگونه غم افزاست فغانم سرو بودم،سر زلف تو بپیچید سرم را یاد باد آن همه آزادگی و تاب و توانم آن لئیم است که چیزی دهد و بازستاند جان اگر نیز ستانی ز تو من دل نستانم گر ببینی تو هم آن چهره به روزم بنشینی نیم شب مستچو بر تخت خیالت بنشانم که تو را دید که در حسرت دیدار دگر نیست آری آنجا که عیان است،چه حاجت به بیانم؟ بار ده بار دگر ای شه خوبان،که بترسم تا قیامت به غم و حسرت دیدار بمانم مرغکان چمنی راست بهاری و خزانی من که در دام اسیرم،چه بهارم،چه خزانم؟ گریه از مردم هشیار،خلایق نپسندند شده ام مست که تا قطره ی اشکی بفشانم ترسم اندر بَرِ اغیار بَرم نام عزیزت چه کنم؟بی تو چه سازم؟شده ای ورد زبانم 📜 @sheraneh_eitaa
ما عاشقیم و خوش تر از این کار، کار نیست یعنی به کار های دگر اعتبار نیست دانی بهشت چیست که داریم انتظار؟ جز ماهتاب و باده و آغوش یار نیست 📜 @sheraneh_eitaa
ﺍﺯ ﺗﻮ ﺍﯼ ﻋﺸﻖ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﭼﻪ ﺷﺮﺭﻫﺎ ﺩﺍﺭﻡ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ ﺍﺯ ﺗﻮ ﭼﻪ ﺷﺒﻬﺎ، ﭼﻪ ﺳﺤﺮﻫﺎ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺍﯼ ﺭﺍﻫﺰﻥ ﺩﻝ ﭼﻪ ﺳﻔﺮﻫﺎ ﺩﺍﺭﻡ ﮔﺮﭼﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺧﺒﺮﻡ ﻧﯿﺴﺖ ﺧﺒﺮﻫﺎ ﺩﺍﺭﻡ 📜 @sheraneh_eitaa
گهی شمعم گهی پروانه، این شب‌ها نمی‌دانی چه بازی‌هاست با جان تا شبی گردد سحر ما را شبتون در پناه حق 📜 @sheraneh_eitaa
حال که تنها شده ام می‌ روی واله و رسوا شده ام می ‌روی حال که غیر از تو ندارم کسی این‌ همه تنها شده ام می‌روی حال که چون پیکر سوزان شمع شعله سراپا شده ام می‌ روی حال که در بزم خراباتیان همدم صهبا شده‌ام می ‌روی حال که در وادی عشق و جنون لاله‌ ی صحرا شده ام می ‌روی حال که نادیده خریدار آن گوهر یکتا شده‌ام می‌ روی حال که در بحر تماشای تو غرق تماشا شده‌ام می‌ روی این‌همه رسوا تو مرا خواستی حال که رسوا شده‌ام می‌ روی شبتون در پناه حق 📜 @sheraneh_eitaa
دم به دم حلقه ی اين دام شود تنگتر و من دست و پایی نزنم خود ز كمندت نرهانم سر پر شور مرا نه شبی ای دوست به دامان تو شوی فتنه ساز دلم و سوز نهانم ساز بشكسته ام و طایر پر بسته نگارا عجبی نیست كه اين گونه غم افزاست فغانم نكته ی عشق ز من پرس به یک بوسه كه دانی پیر اين دیر جهان مست كنم گر چه جوانم گر ببینی تو هم آن چهره به روزم بنشینی نیمشب مست چو بر تخت خیالت بنشانم كه تو را ديد كه در حسرت ديدار دگر نيست آری آنجا كه عيان است چه حاجت به بيانم؟ شبتون در پناه حق 📜 @sheraneh_eitaa
عمر آن بود که در صحبت دلدار گذشت حیف و صد حیف که آن دولت بیدار گذشت آفتابی زد و ویرانه ی دل روشن کرد لیک افسوس که زود از سر دیوار گذشت خیره شد چشم دل از جلوه ی مستانه ی او تا زدم چشم به هم مهلت دیدار گذشت برو ای ناصح مجنون ز پی کار دگر نقش بر آب مزن،کار من از کار گذشت هرچه غم هست خدایا به دل من بفرست که بلای دل ما از کم و بسیار گذشت یاد آن صبح درخشنده که می گفت عماد عاقبت مهر درخشید و شب تار گذشت 📜 @sheraneh_eitaa
دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم غمم این است که چون ماه نو انگشت نمایی ورنه غم نیست که در عشق تو رسوای جهانم دمبدم حلقه این دام شود تنگ تر و من دست وپایی نزنم خود ز کمندت نرهانم ساز بشکسته ام و طائر پر بسته نگارا عجبی نیست که این گونه غم افزاست فغانم سرو بودم سر زلف تو بپیچید سرم را یاد باد آن همه آزادگی و تاب و توانم آن لئیم است که چیزی دهد و بازستاند جان اگر نیز ستانی ز تو من دل نستانم که تو را دید که در حسرت دیدار دگر نیست «آری آنجا که عیانست چه حاجت به بیانم» بار ده بار دگر ای شه خوبان که مبادا تا قیامت به غم و حسرت دیدار بمانم مرغکان چمنی راست بهاری و خزانی من که در دام اسیرم چه بهارم چه خزانم گریه از مردم هشیار خلایق نپسندند شده ام مست که تا قطره اشکی بفشانم تزسم آخر بر اغیار برم نام عزیزت چکنم بی تو چه سازم شده ای ورد زبانم آید آن روز عمادا که ببینم تو گویی شادمان از دل و دلدارم و راضی ز جهانم... 📜 @sheraneh_eitaa