eitaa logo
شاعرانه
21.9هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
87 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر و ارسال اثر https://eitaayar.ir/anonymous/G246.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
این دل که به شهر عشق، سرگشتهٔ تست بیمار و غریب و دربدر گشتهٔ تست برگشتگیِ بخت و سیه‌روزیِ او از مژگانِ سیاهِ برگشتهٔ تست #قاآنی #شعر 📜 @sheraneh_eitaa
چه شیرین گفت خسرو این عبارت که نبوَد وصلِ شیرین بی‌مرارت سرم را در ره وصل تو دادم که بی‌سرمایه، صَعب افتد تجارت سزد گر زندهٔ جاوید مانم که مرگ آمد ندیدم از حقارت مرا تهدیدِ کشتن چون کند دوست به عمر جاودان بخشد بشارت برون نِه از دلِ سوزانِ من پای که می‌ترسم بسوزی از حرارت که دارد فرصت خونخواری تو که صدتن می کشی از یک اشارت به زلف و خال و خط بردی دلم را سپه را حکم فرمودی به غارت مجو در گریه قاآنی صبوری که نتوان کرد در دریا عمارت 📜 @sheraneh_eitaa
میرزا حبیب الله شیرازی متخلص به قاآنی فرزند محمدعلی گلشن از شعرای نامدار عهد قاجار است. وی در سال ۱۲۲۳ هجری قمری در شیراز متولد شد، تحصیلات مقدماتی را در همان شیراز گذراند. او در اوان جوانی عازم مشهد شد تا در آنجا به ادامهٔ تحصیل بپردازد. در سفر به تهران شعری در مدح فتحعلی شاه سرود و از وی لقب مجتهد الشعرا گرفت. قاآنی در ادبیات عرب و فارسی مهارت کافی یافت و به حکمت نیز علاقهٔ سرشاری داشت. او با زبانهای فرانسه و انگلیسی نیز تا حد زیادی آشنایی داشت. همچنین در ریاضیات، کلام و منطق نیز استادی مسلم به شمار می‌رفت. دیوان اشعار وی بالغ بر بیست هزار بیت است. او کتابی به نام پریشان به سبک گلستان در نثر نگاشت. قاآنی در سال ۱۲۷۰ هجری قمری در تهران وفات یافت و درحرم حضرت عبدالعظیم مدفون شد. 📜 @sheraneh_eitaa
ابروی کجت که دل برو مشتاقست محراب شهان و قبلهٔ آفاقست طاقست ولی به دلنشینی جفتست جفتست ولی ز بیقرینی طاقست 📜 @sheraneh_eitaa
ماه من از زلف چون گره بگشاید بر دل پرعقده عقدها بفزاید فکر دگر کن دلا که طرهٔ محمود با همه بندد گره گره نگشابد لعل شکربار او شبی که ببوسم از دهنم صبح طعم نیشکر آید دل به چه خو گیرد ار غمش نستاند جان به چه کار آید ار لبش نرباید هرکه لب لعل او نمود به انگشت تا به لب گور پشت دست بخاید صبح وصالش چو روزگار جوانیست نیک عزیزش شمار اگرچه نپاید ای که بط باده داری و بت ساده دیگرت از هست و نیست هیچ نباید زنگ زدایی ز روی آینه تاکی آیینه رویین که زنگ غم بزداید ای بت عبدالعظیمی از ستم تو ترسم عبدالعظیم شرم نماید مادر دوران عقیم شدکه پس از تو زشت بودگرچه آفتاب بزاید گر همه خوبان به زلف غالیه سایند غالیه خود را همی به زلف تو ساید تا دل قاآنی از زمانه ترا خواست حورگر آید برش بدو نگراید ورد زبانش ثنای تست و زمانش گر به سر آید جز این سخن نسراید گیتی شیرین لبی ندیده چو محمود خاصه در آن دم که میر را بستاید 📜 @sheraneh_eitaa
صبح چون خورشید رخشان رخ نمود از كوهسار ماہ من از در درآمد با رخى خورشیدوار... |صبحتون بخیر و پر برکت 🌸🍃 📜 @sheraneh_eitaa
زلفین سیه که بر بناگوش تواند سر بر سر هم نهاده همدوش تواند ساید سر از ادب به پایت شب و روز آری دو سیاه حلقه در گوش تواند شبتون در پناه حق 📜 @sheraneh_eitaa
الا که مژده می‌برد به یار غمگسار من که باغ چون نگار شد چه خسبی ای نگار من توان من روان من شکیب من قرار من سرور من نشاط من بهشت من بهار من غزال من مرال من گوزن من شکار من حیات من ممات من تذرو من هزار من دهند مژده نوگلان که نوبهار می‌رسد به شیر او ز بلبلان نه یک‌، هزار می‌رسد نسیم چون قراولان ز هر کنار می‌رسد به‌ گوش من ز صلصلان خروش تار می‌رسد به مغز من ز سنبلان نسیم یار می‌رسد ولی ز نوبهارها به است نوبهار من بهار را چه می کنم بتا بهار من‌ تویی ز خط و زلف عنبرین بنفشه‌زار من تویی هزار و گل چه بایدم گل و هزار من تویی به روزگار ازین خوشم که روزگار من تویی همین بس ‌است فخر من که ‌افتخار من ‌تویی الا به زیر آسمان کراست افتخار من مرا نگار نیک‌پی شراب ملک ری دهد شرابهای ملک ری مرا کفاف کی دهد بلی کفاف کی دهد شرابها که وی دهد مگر دو چشم مست وی کفایتم ز می دهد که‌ شور صد قرابه‌ می به‌ هر نظاره هی دهد همین ‌بس ‌است چشم وی نبید من عقار من نگر کران راغ‌ها چه سبزها چه کشتها ز لاله‌ها به باغ‌ها فراز خاک و خشت‌ها عیان نگر چراغ‌ها شکفته بین بهشت‌ها نموده تر دماغ‌ها چه خوب‌ها چه زشتها نموده پر ایاغ‌ها ز می نکو سرشت‌ها چه می که شادی آورد چو وصل روی یار من دمن شد ای پسر یمن شقیق‌ها عقیق‌ها نشسته مست در دمن شفیق‌ها رفیق‌ها چمیده جانب چمن رفیق‌ها شفیق‌ها گسارده به رطل و من عتیق‌ها رحیق‌ها چو عقل ورای میر من رحیق‌ها عتیق‌ها کدام میر داوری که هست مستجار من ملاذ و ملجاء مهان خدیو زادهٔ مهین عطیه بخش راستان خدایگان راستین سپهرش اندر آستان محیطش اندر آستین به‌ صد قرون ز صد قران فلک نیاردش قرین مهین سپهر هر زمان چنان ‌ببوسدش‌ زمین که آبش از دهان چکد چو شعر آبدار من سلیل خسرو عجم فرشته فر علیقلی چراغ دودمان جم به بخردی و عاقلی همال ابر در کرم مثال ببر در یلی هلاک جان گستهم ز پهلوی و پر دلی به عزم پورزادشم به حزم پیر زابلی همین بس است مدحتش‌ به روز‌گار کار من به ‌روز کین که‌ جایگه به ‌پشت رخش می‌کند چو سنگریزه کوه را ز گرز پخش می کند به خنجری که خندها به آذرخش می کند سر و تن حسود را هزار بخش می کند زمین رزمگاه را ز خون بدخش می کند چنانکه چهرهٔ مرا ز خون دل نگار من اگر فتد ز قهر او به نه فلک شراره‌ای به یک سپهر ننگری نسوخته ستاره‌ای ز روی خشم اگر کند به لشکری نظاره‌ای گمان مبر که جان برد پیاده‌ای سواره‌ای مگر که بردباریش‌ کند به عفو چاره‌ای چنانکه دفع‌ رنج و غم روان برد بار من اگر به گاه کودکی خرد نبود مهد او به‌‌ کسب دانش این‌ قدر ز چیست جد و جهد او به خاک اگر دمی دمد عقیق پر ز شهد او تمام نیشکر شود نبات‌ها به عهد او به روز صید شیر نر شود شکار فهد او چنانکه‌ در سخنوری سخنوران شکار من اگر چه بهره‌ای مرا ز مال روزگار نی چو والیان مملکت شکوه و اقتدار نی حمال نی خیول نی بغال نی حمار نی جلال نی جیوش نی پیاده نی سوار نی فروش نی ظروف نی ضیاع نی عقار نی بس است مهر و چهر او ضیاع من عقار من همیشه تا بود مکان به بحر آبخوست را هماره تا در آسمان نحوستست بست را تقابل است تا به هم شکسته و درست را چنانکه تند و کند را چنانکه سخت و سست را تقدمست تا همی بر انتها نخست را هماره باد مدح او شعار من دثار من همیشه تا که نقطه‌ای بود میان دایره که هرخطی که برکشی از آن به سوی چنبره مرآن خطوط مختلف برابرند یکسره حسود باد صید او چو صید باز قبره عنود را ز خنجرش‌ بریده باد حنجره اجابت دعای من‌‌ کناد کردگار من 📜 @sheraneh_eitaa
صبح چون خورشید رخشان رخ نمود از کوهسار ماه من از در درآمد با رخی خورشیدوار |صبحتون بخیر و پر برکت 🌸🍃 📜 @sheraneh_eitaa
گلوی بلبله و راح ارغوانی گیر بدل گل سحر و بلبل خوش الحان را چو آفتاب می و صبح روی ساقی هست چراغ و شمع چه حاجت بود شبستان را |صبحتون بخیر و شادی🌸🌿 📜 @sheraneh_eitaa
بر روز ستاره تا کی افشانی بس در روز ستاره بالله ار بیند کس دهرت ز مراد خویش دارد محروم یا دست جهان ببند یا پای هوس 📜 @sheraneh_eitaa
واجب نبود دل به بتی بیهده بستن کاو را نبود شیوه به جز عهد شکستن هر دوست که با دوست ندارد سر پیمان میباید از او رشتهٔ پیوند گسستن چون یار ندارد خبر از یار چه حاصل نالیدن و خون خوردن و بر خاک نشستن یاری که وفا بیند و با غیر شود یار شرطست برو از سر عبرت نگرستن چون باد خزان آمد و گل رفت به تاراج ای ابر بهاری چه برآید ز گرستن هر بنده که بگریخت ز احسان خداوند آزاد کنش کاو نشود رام به بستن بر زشت نکویی نتوان بست به زنجیر از مشک سیاهی نتوان برد به شستن با یار بگویید که از تیر ملامت انصاف نباشد دل ما این همه خستن زین پیش همه کام تو می‌جستم و اکنون امید ندارم به جز از دام تو جستن جان دادم و افسوس که جان نیست گیاهی کاو زنده شود سال دگر باز برستن قاآنی ازین پس ز خیال تو صبورست با آنکه محالست صبوری ز تو جستن 📜 @sheraneh_eitaa