eitaa logo
شاعرانه
21.9هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
87 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر و ارسال اثر https://eitaayar.ir/anonymous/G246.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
بی دیدنت از دیده مرا آزار است بی وصل تو با جهان مرا پیکار است بی قد تو باغ بر دلم زندان است بی رنگ رخ تو گل به چشمم خار است 📜 @sheraneh_eitaa
خواجه مجدالدین هبه‌الله بن احمد (یا محمد) بن یوسف همگر ملک‌الشعرای دربار سلغریان و مشهور به ابن همگر و مجد همگر (زادهٔ ۶۰۷ هجری قمری در یزد یا شیراز– درگذشتهٔ ۶۸۶ هجری قمری در اصفهان) از شاعران پارسی‌گوی سدهٔ هفتم هجری است. وی در نیمه‌های سال ۶۰۷ در یزد زاده شد (مولد او را شیراز هم نوشته‌اند و احتمال داده‌اند متولد شیراز با اصالت یزدی بوده باشد) و در نزد عبیدالله خشیبی شعر و انشاء و خوش‌نویسی آموخت. «همگر» به معنی بافنده و جولاهه است و این شاید شغل خانوادگی او یا شغل نخستین خودش بوده است. پس از آن از یزد به شیراز رفت و به خدمت پادشاهان سلغری رسید. وی در فارس ابوبکر بن سعد و سعد بن ابوبکر و محمد بن سعد را مدح کرد و در نزد این پادشاهان رتبهٔ ملک‌الشعرایی یافت. اتابک ابوبکر او را به زندان انداخت و پس از مدتی اسارت به شفاعت فخرالدین ابوبکر وزیر اتابک رهایی یافت. پس از زوال حکومت سلغریان در سال ۶۳۳ هجری، مجد همگر از شیراز به کرمان رفت تا در پناه قراختاییان کرمان درآید. پس از مدتی، ابن همگر دوباره به شیراز بازگشت و شمس‌الدین محمد و بهاءالدین محمد و همچنین عطاملک جوینی از او پشتیبانی کردند. مجد همگر را در ادبیات فارسی غالباً از روی حکمی که در مقایسهٔ امامی هروی و سعدی کرده است می شناسند. نوشته‌اند که بعضی از معاصران عقیدهٔ او را درباره ٔ امامی هروی و سعدی و رجحان یکی بر دیگری پرسیده‌اند و او گفته است: در شیوهٔ شاعری به اجماع هرگز من و سعدی به امامی نرسیم می‌گویند سعدی این شعر را شنیده و رنجیده و به طنز گفته است: همگر که به عمر خود نکرده‌ست نماز آری چه عجب گر به امامی نرسد عبید زاکانی نیز یکی دو حکایت مزاح آمیز دربارهٔ او و بهاءالدین جوینی صاحبدیوان آورده است. پس از حملهٔ قوم مغول و تاتار، مجد همگر به اصفهان رفت و در سال ۶۸۶ هجری قمری در اصفهان وفات کرد. قبر منسوب به او در اصفهان واقع است و به وزیرنشان معروف است. 📜 @sheraneh_eitaa
جهان به کام شود عشق کامران ترا فلک غلام شود حسن جاودان ترا مدار فخر بود بهر او که مهر فلک ستاید این دل با مهر تو امان ترا سپهر پیر کند همچو سرو سرسبزی چو حسن جلوه دهد سرو نوجوان ترا خرد سجود کند صورت جمالت را روان نماز برد قامت روان ترا کمال و علم تو بحریست بیکران و عمیق چگونه وصف کنم بحر بیکران ترا زلال چشمه حیوان که کیمیای بقاست رهی ست از بن دندان لب و دهان ترا میان ندیده ترا نیشکر چرا در تست میان پرستیش آن شکًرین میان ترا اگر ز دیده نهان است صورت دهنت به آشکار چرا عاشقم نهان ترا به شکل سرو ببالد قد تو تا چشمم گلاب تازه دهد شاخ خیزران ترا به رنگ لاله برآید رخ تو با دل من زخون دیده دهد آب گلستان ترا چنین که بر هدف دل گشاده ای زه و شست زمانه حکم قضا می نهد کمان ترا چو آفتاب عمیم است و رایگان لطفت زمانه ارج نهد لطف رایگان ترا چنین که تاخته ای بر زمانه اسب وفا قدر نیارد بر تافتن عنان ترا گداخت پیکر سیمین تیز تاز فلک در آن هوس که ببوسد رکاب و ران ترا ازان دری ... کانس و جان ازدل فدا کنند تن و جان خویش جان ترا به باز دادن دل بر من امتحان چه کنی آن متاع نیرزد خود امتحان ترا مباد خوشدلی آن سفله را که دل دهدش که دل ز جان ندهد زلف دلستان ترا ترا نشانه ز من دل بسی ست در سر زلف مرا ز زلف تو یک موی بس نشان ترا مکن فسوس بر این خسته دل اگر بگریست چو دیده خنده آن نیم ناردان ترا ز شام تا به سحر خاکبوس و لابه کنم که جان و دل بدهم رشوه پاسبان ترا بدان امید که دستور باشدم که شبی ز دیده آب زنم خاک آستان ترا به خوان لطف تو دل گشته میهمان و سنرد که اهل دل بنوازند میهمان ترا که کوه با عظمت را جگر ز غم خون شد چو دید نازکی لعل درفشان ترا حقیقتی ست بسی آشکار گر که زنند رقم به دفتر عین الیقین گمان ترا مرا بگو به زبان یک رهی که زان توام که این حدیث ندارد زیان زبان ترا و گر زیان رسدت زین سخن بگوی که من نخواهم از قبل سود خود زیان ترا نصیحتی دل نا مهربانت را فرمای که تا به کین نکشد یار مهربان ترا تو میهمانی و ذات قدیم مهماندار عقول پی نبرد ذات میزبان ترا مکن، ز دستان کم کن و گرنه مجد به نظم به دفتر آرد دستان و داستان ترا 📜 @sheraneh_eitaa
در عشق هیچ درد چو درد فراق نیست بر دل غمی بتر ز غم اشتیاق نیست از من مخواه صبر و مفرمای دوریم کم طاقت صبوری و برگ فراق نیست در عشق طاق ابروی آن جفت نرگست یک دل به من نمای که از صبر طاق نیست گفتی که وصل ما و ترا اتفاق هست ما متفق شدیم و ترا اتفاق نیست عمری چو حلقه بر در وصل تو سر زدیم عشقت جواب داد که کس در وثاق نیست 📜 @sheraneh_eitaa
با عشق تو چون خوش سروکار است مرا با وصل و فراقت چه شمار است مرا گرچه ز کنار من کناری جستی عشق تو به نقد در کنار است مرا 📜 @sheraneh_eitaa
تا عشق تو همنشین دل ماست داغ غم عشق بر جبین دل ماست از ابر دو دیده هر دمش آب دهم تا کشت غم تو بر زمین دل ماست 📜 @sheraneh_eitaa
بی روی توام ز لاله زار آزار است بی چشم تو نرگس بر چشمم خوار است بی قد تو سرو نیست بر کارم راست بی رنگ رخ تو گل به چشمم خار است 📜 @sheraneh_eitaa