eitaa logo
شاعرانه
21.8هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
87 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر و ارسال اثر https://eitaayar.ir/anonymous/G246.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
آشفته دلان را هوس خواب نباشد شوری که به دریاست به مرداب نباشد هرگز مژه بر هم ننهد عاشق صادق آنرا که به دل عشق بُوَد خواب نباشد شبتون در پناه حق #مهدی_سهیلی #شعر 📜 @sheraneh_eitaa
مهلت ما اندک است و عمر ما بسیار نیست در چنین فرصت مرا با زندگی پیکار نیست سهم ما چون دامنی گل نیست در گلزار عمر یار بسیار است اما مهلت دیدار نیست آب و رنگ زندگی زیبا است در قصر خیال جلوه این نقش جز بر پرده ی پندار نیست با نسیم عشق،باغ زندگی را تازه دار ورنه کار روزگار که نه جز تکرار نیست 📜 @sheraneh_eitaa
شادروان استاد مهدی سهیلی در هفتم تیر ماه سال 1303 خورشیدی در تهران چشم به عالم وجود گشود. نیای مادرش "اصفهانی" و نیای پدرش "تهرانی" بود. پس از پایان تحصیلات ابتدایی به فراگرفتن علوم قدیم و صرف و نحو عربی و منطق و معانی نزد استادان فن پرداخت و دوره‌ی متوسطه را در دبیرستان نظام آباد به پایان رساند . سپس وارد خدمات مطبوعاتی و روزنامه نگاری شد. او که امتیاز دو روزنامه‌ی فکاهی با نام‌های «متلک» و «نوشخند» را داشت، در جراید مختلف روز از جمله، اطلاعات، روشنفکر، زن روز و توفیق، شعر و مطلب می‌نوشت و از نام‌های مستعار نمکدون، بذله‌‌گو، شازده‌‌پسر، زهرخند، شیرین، بی‌خیال، بازاری و... استفاده می‌کرد. وی شاعری شوخ طبع، خوش ذوق و حاضرجواب بود و در سرودن شعر فکاهی تسلط کامل داشت. سُهیلی نه تنها نویسنده مقالات طنز بود بلکه نمایشنامه‌های انتقادی نیز می‌نگاشت و اشعار جدی نیز می‌سرود. در 1957 میلادی چند اثر از وی را در مسکو به چاپ رساندند. او سال‌ها در رادیو ایران، نویسنده و مجری برنامه‌های رادیویی از جمله مشاعره، دریچه به جهان روشنایی و بزم شاعران بود. سرانجام این شاعر گرانقدر در 18 مرداد 1366 در 63 سالگی به علت سکته‌ی مغزی، چشم از جهان فرو بست و به لقای حضرت معبود پیوست و پیکرش در حرم "شاه عبدالعظیم" ری ، به خاک سپرده شد 📜 @sheraneh_eitaa
چرا تو ای شکسته دل خدا خدا نمی‌کنی؟ خدای چاره ساز را ، چرا صدا نمی‌کنی؟ به هر لب دعای تو فرشته بوسه می‌زند برای درد بی امان چرا دعا نمی‌کنی؟ ز پرنیان بسترت شبی جدا نبوده‌ای پرند خواب را ز خود چرا جدا نمی‌کنی؟ به قطره قطره اشک تو خدا نظاره می‌کند به وقت گریه ها چرا خدا خدا نمی‌کنی؟ سحر ز باغ ناله ها ، گل مراد می‌دمد به نیمه شب چرا لبی به ناله وا نمی‌کنی؟ دل تو مانده در قفس جدا ز آشیان خود پرنده ی اسیر را ، چرا رها نمی‌کنی؟ ز اشک نقره فام خود به کیمیای نیم‌شب مس سیاه قلب را چرا طلا نمی‌کنی؟ به بند کبر و ناز خود از آن اسیر مانده‌ای که روی عجز و بندگی به کبریا نمی‌کنی؟ 📜 @sheraneh_eitaa
همه دردم ، بیا درمان من باش به یاد دیده ی گریان من باش تو که مِهر زمینی، ماه من شو تو که روح جهانی، جان من باش گلستانی که می‌دیدی، خزان شد بهارم کن ، گل خندان من باش نگه کن بی سروسامانی ام را سرانجامم شو و سامان من باش چو رفتی، ظلمت شب ها مرا کشت بیا ، باز اختر تابان من باش مکن از چشم گریانم جدایی چو اشکی بر سر مژگان من باش اگر شعر مرا ، جاوید خواهی بیا شیرازه ی دیوان من باش 📜 @sheraneh_eitaa
باز شب آمد و چشمم ز غمت دریا شد ماه روی تو در این آینه ها پیدا شد نامه ی مهر تو دزدیده چراغی افروخت که به یک لحظه جهان در نظرم زیبا شد نامه ات پیرهن یوسف من بود و از آن چشم یعقوب دل غمزده ام بینا شد گفتم آخر چه توان کرد ز اندوه فراق طاقتم نیست که این غصه توانفرسا شد ناگهان یاد تو بر جان و دلم شعله فکند دل تنها شده ام برق جهان پیما شد آمدم از پی دیدار تو با چشم خیال در همان حالت سودازدگی در وا شد باورت نیست بگویم که در آن غربت تلخ قامت سبز تو در خلوت من پیدا شد آمدی نغمه زنان خنده کنان سرخوش و مست لب خاموش تو پیش نگهم گویا شد بوسه دادی و سخن گفتی و رفتی چو شهاب ای عجب بار دگر دور جدایی ها شد ای پرستوی مهاجر چو پریدی زین بام بار دیگر دل غربت زده ام تنها شد باز من ماندم و تنهایی و خونگرمی اشک باز شب آمد و چشمم ز غمت دریا شد 📜 @sheraneh_eitaa