نصرت رحمانی (زاده ۱۰ اسفند ۱۳۰۸ در تهران - درگذشته ۲۷ خرداد ۱۳۷۹ در رشت یکی از شاعران معاصر نوگرا اهل ایران بود.
نصرت رحمانی از سنین پایین شروع به سرودن شعر کرد. اولین شعر او در روزنامهای به نام «شهباز» منتشر شد.
رحمانی در سال ۱۳۳۰ به استخدام وزارت پست و تلگراف درآمد اما مدت زیادی در این شغل نماند و برای کسب درآمد به دنبال نوشتن رفت.
مدتی برای نشریه «امید ایران» (که در سال ۱۳۲۸ توسط علیاکبر صفیپور تأسیس شد) و نشریه «سپید و سیاه» (که در سال ۱۳۳۲ توسط علی بهزادی پایهگذاری شد) داستان کوتاه مینوشت.
مدتی مسئول بخش ادبی هفتهنامه «فردوسی» بود که در سال ۱۳۲۸ توسط نعمتالله جهانبانویی تأسیس شده بود.
همانطور که رحمانی در مقدمه «میعاد در لجن» اشاره کرده، این تجربهها نقش مهمی در آشنایی او با شعر غربی و استفاده او از درونمایهها و تصویرسازیهای غربی داشت.
اولین مجموعه شعر رحمانی به نام «کوچ» در سال ۱۳۳۳ منتشر شد و طی یک سال به چاپ دوم رسید.
بهجز برخی اشعار معدود که با مختصات نیمایی سروده شده بودند، اغلب اشعار این مجموعه قالب چهارپاره داشتند که در آن زمان چندان برای مردم آشنا نبود و تا حدودی گنگ مینمود.
نیما یوشیج نامهای تشویقآمیز خطاب به نصرت رحمانی نوشته بود که در این کتاب گنجانده شدهاست.
این مجموعه ستایش چهرههایی مانند جلال آل احمد را برانگیخت و حاجسیدجوادی نیز رحمانی را بهخاطر سبک واقعگرایانه و تصویرهای صریحش ستود.
این مقاله که در اصل در مجله «کاویان» انتشار یافت، بعدها به ویرایش دوم مجموعه «کوچ» افزوده شد.
طاهباز،رحمانی را فاتح شعر جاری دهه 30 میداند که اگر نگوییم نخستین کس، از نخستین کسانی است که در شعر به زندگی روزانه، زندگی کوچه و خیابان نزدیک شده و اشیای عادی و لغات محاورهای را بیهیچ تأمل و با رنگی تند از «شهوت» در شعرهایش بکار گرفته و توفیق یافته و گروهی عظیم را دنبال خود کشانیده است.
طی سالهای ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۱، رحمانی با همکاری حسین شاهزیدی و شبنم جهانگیری، در برنامه ادبی هفتگی رادیو ارتش شرکت میکرد.
رحمانی در مجموعه شعر «میعاد در لجن» و «حریق باد» (۱۳۵۰) پایبندی خود به سبک نیمایی را نشان داد، در حالیکه در مجموعههای بعدیاش مانند «شمشیر، معشوقه قلم» (۱۳۶۸)، «پیاله دور دگر زد» (۱۳۶۹) و «بیوه سیاه» (۱۳۸۱) اقتباسهای آزادتری از سبک نیمایی را انتخاب کرد.
مجموعه «حریق باد» در سال ۱۳۵۰ برنده جایزه شعر تلویزیون ملی ایران شد. طی این سالها، رحمانی با سرویس ادبی مجلات مختلفی از جمله کیهان و زن روز همکاری میکرد.
او در ۲۷ خرداد ۱۳۷۹ در رشت درگذشت و در قبرستان سلیمانداراب در حوالی مقبره میرزا کوچک خان جنگلی به خاک سپرده شد.
#نصرت_رحمانی #معرفی_شاعر
📜 @sheraneh_eitaa
می آیی و من می روم ای مرد دیگر
چون تیرگی از بیخ گوش صبحگاهی
می آیی و من می روم ، زیباست ، زیباست
باران نرمی بر غبار کوره راهی
دشت بلاخیزغریب تفته ای بود
هر تپه ای چون طاولی چرکین بر آن دشت
ما سوختیم و خیمه برکندیم و رفتیم
اینک ، تو می آیی برای سیر و گلگشت
حلاج ها ، بر دار ، رقصیدند و رفتند
شیطان حدایی کرد در این خاک سوزان
این قصر عاج افتخار آمیز تاریخ
بر پاستی ، از استخوان تیره روزان
تابوت خون آلود من گهواره ی توست
جنباندت دست پلید پیر تقدیر
هشدار یک دنیا فریب و رنگ و بازیست
روزی شنیدی گر کسی می گفت : تدبیر
می آیید و من می روم
بدرود
بدرود
چیزی نیاوردیم و چیزی هم نبردیم
بیهوده بودن ، تلخ دردی بود ، اما
اما… چه دردانگیز ما بیهوده مُردیم
#نصرت_رحمانی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
نه او با من نهاد عهدی، نه من با او
نه ماه از روزن ابری بروی برکه ای تابید
نه مار بازویی بر پیکری پیچید
شبی غمگین
دلی تنها
لبی خاموش
نه شعری بر لبانم بود
نه نامی بر زبانم بود
در چشم خیره بر ره سینه پر اندوه
بامیدی که نومیدیش پایان بود
سیاهی های ره را بر نگاه خویش می بستم
و از بیراهه ها راه نجات خویش می جستم
نه کس با من
نه من با کس
سر یاری
نه مهتابی
نه دلداری
و من تنهای تنها دور از هر آشنا بودم
سرودی تلخ را بر سنگ لبها سخت می سودم
نوای ناشناسی نام من را زیر دندانهای خود بشکست
و شعر ناتمامی خواند
بیا با من
از آن شب در تمام شهر می گویند
او با تو ؟
ولی من خوب می دانم
#شعر #نصرت_رحمانی
📜 @sheraneh_eitaa