🌻 صبح بخیر
چایت را بنوش …☕
نگرانِ فردا نباش!
از گندمزارِ من و تو ، کاهی می ماند!
برایِ بادها...
👤#نیما_یوشیج
📜 @sheraneh_eitaa
(۲۱ آبان ۱۲۷۶ تا ۱۳ دی ۱۳۳۸ - ایرانی)
نیما یوشیج پدر شعر نو فارسی است. او با اشعار خود، قالب نویی در شعر فارسی پدید آورد و چهارچوبهای آن را تدوین کرد. نوآوری نیما یوشیج مورد استقبال همهی ادیبان قرار نگرفت و بسیاری او را نقد میکردند. از مهمترین کتابهای نیما یوشیج میتوان به «هفت کتاب» و «مرقد آقا» اشاره کرد.
#معرفی_شاعر
#نیما_یوشیج
📜 @sheraneh_eitaa
🍁☕️
یاد بعضی نفرات
روشنم می دارد.
قوتم می بخشد،
راه می اندازد،
و اجاق ِکهن ِسردِ سرایم
گرم می آید از گرمی ِعالی دم شان.
#نیما_یوشیج
#شعر
📜 @sheraneh_eitaa
خانهام ابری است☁️
یکسره روی زمین ابریست با آن
باد میپیچد🌪
یکسره دنیا خراب از اوست
و حواس من!
آی نیزن که تو
را آوای نی بردهست دور از ره کجایی؟
خانهام ابریست اما
ابر بارانش گرفته ست🌧
در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم
من به روی آفتابم☀️
میبرم در ساحت دریا نظاره🌊
و همه دنیا خراب و خرد از باد است
و به ره نی زن که دائم مینوازد نی، در این دنیای
ابراندود راه
خود را دارد اندر پیش.
#نیما_یوشیج
#شعر
📜 @sheraneh_eitaa
دوستت دارم
با همه هستی خود،
ای همه هستی من
و هزاران بار خواهم گفت ،
دوستت دارم را...
#نیما_یوشیج
#شعر
📜 @sheraneh_eitaa
«...شب است.
اما در دلِ من شبِ دیگری است
و ستارههای آن از جنس دیگر.
در دل من سکنهیی هستند که با سکنهی این زمین قهر و آشتیها دارند.
در دل من گمشدهیی است که در این ساعتِ وحشتناک از آن یاد میکنم..»
#نیما_یوشیج #شعر
| شبتون منور به نور خدا🌙✨
📜 @sheraneh_eitaa
به تو که میرسم، مکث میکنم،
انگار در زیباییات چیزی جا گذاشتهام،
مثلا در صدایت آرامش،
یا در چشمهایت زندگی...
#نیما_یوشیج #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
خانهام ابریست اما
ابر بارانش گرفتهست
در خیالِ روزهای روشنَم کز دست رفتندم
من به روی آفتابم
میبرم در ساحتِ دریا نظاره
و همه دنیا خراب و خرد از باد است
و به ره نیزن که دایم مینوازد نی
در این دنیای ابراندود
راهِ خود را دارد اندر پیش
#نیما_یوشیج #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
به تو که میرسم، مکث میکنم...
انگار در زیباییات چیزی جا گذاشتهام...
مثلا در صدایت آرامش،
یا در چشم هایت زندگی...
#نیما_یوشیج #شعر #عاشقانه
📜 @sheraneh_eitaa
می ترواد مهتاب
می درخشد شبتاب
نیست یکدم شکند خواب به چشم کس و لیک
غم این خفته ی چند
خواب در چشم ترم می شکند.
نگران با من استاده سحر
صبح می خواهد از من
کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را بلکه خبر
در جگر لیکن خاری
از ره این سفرم می شکند.
نازک آرای تن ساق گلی
که به جانش کشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا! به برم می شکند.
دست ها می سایم
تا دری بگشایم
بر عبت می پایم
که به در کس آید
در و دیوار بهم ریخته شان
بر سرم می شکند.
می تراود مهتاب
می درخشد شبتتاب؛
مانده پای آبله از راه دراز
بر دم دهکده مردی تنها
کوله بارش بر دوش
دست او بر در، می گوید با خود:
غم این خفته ی چند
خواب در چشم ترم می شکند.
#نیما_یوشیج #شعر
📜 @sheraneh_eitaa