eitaa logo
شاعرانه
21.7هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
87 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر و ارسال اثر https://eitaayar.ir/anonymous/G246.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
هردم از چشم تو دل را نظری می‌باید صد نظر دید و هنوزش دگری می‌باید آن قدر سرکشی و ناز، که باید، داری شیوه مهر و وفا هم قدری می‌باید هرچه در عالم خوبی‌ست از آن خوب‌تری نتوان گفت کزان خوب‌تری می‌باید به امید نظری در گذرت خاک شدیم از تو بر ما نظری و گذری می‌باید گفتی: از وصل خبر یافته‌ای، خوش دل باش خبری هست ولیکن اثری می‌باید به قدم طی نشود راه بیابان فراق قطع این مرحله را بال و پری می‌باید در ره عشق، هلالی، خبر از خویش مپرس که درین راه ز خود بی‌خبری می‌باید 📜 @sheraneh_eitaa
اگر برای تو مردن، چه باک از آن مردن؟ هزار بار برای تو می توان مردن بروز وصل تو دانی که چیست حالت ما؟ نفس نفس بتودیدن، زمان زمان مردن زمان عشق و جوانیست مرگ من مطلب که مشکلست بصد آرزو جوان مردن بر آستان تو جان می دهم، چه بهتر ازین؟ سعادتست بر آن خاک آستان مردن خدای را، که دگر ناگهان برون مخرام وگرنه پیش تو خواهیم ناگهان مردن تو و گرفتن تیر و کمان بقصد شکار من و ز دیدن آن تیر و آن کمان مردن بخاک پای تو مردن حیات اهل دلست هزار جان هلالی فدای آن مردن #هلالی_جغتایی #شعر 📜 @sheraneh_eitaa
دردا که اسیر ننگ و نامیم هنوز در گفت و شنید خاص و عامیم هنوز شد عمر تمام و ناتمامیم هنوز صد بار بسوختیم و خامیم هنوز 📜 @sheraneh_eitaa
اگر از آمدنم رنجه نگردد خویت هر دم از دیده قدم سازم و آیم سویت گر بدانم که توان بر سر کویت بودن تا توانم نروم جای دگر از کویت سر من خاک رهت باد! که شاید روزی بر سرم سایه کند سرو قد دلجویت یا مرا زار بکش، یا مرو از پیش نظر که ز کشتن بترست این که نبینم رویت میکشم هر نفس از خط و ز زلفت آهی آه! بنگر که: چها میکشم از هر مویت! بعد ازین لطف کن و در دل تنگم بنشین تا نشستن نتواند دگری پهلویت ای بابروی تو مایل همه کس چون مه عید از هلالی چه عجب میل خم ابرویت؟ 📜 @sheraneh_eitaa
آیینه ی نورست ، رخِ یار امشب ای مه، بنشین در پسِ دیوار امشب ای مِهر ، بپوش روی خود را در ابر ای صبح، دمِ خویش نگه دار امشب 📜 @sheraneh_eitaa
جوانا، چند بدخویی توان کرد؟ ز خوی بد جفا جویی توان کرد؟ تو انسانی، طریق دیو و دد چیست؟ بآن روی نکو این خوی بد چیست؟ نکو رویی طریق مستقیمست محمد صاحب خلق عظیمست چو صبح از مهر خندان باش و خرم که عالم را برافروزی بیک دم نکو خوی از در راحت درآید چو گل، هر جا که باشد، خوش برآید ترش رو در پس زانو نشیند خوشست این تا: کسی رویش نبیند همه کس چشم خود بر گل نهاده که خندانست با روی گشاده چو غنچه پرده بر رخسار بسته درونش چون برون زنگار بسته کرم بی خلق جز صرف درم نیست درم از دست بد خویان کرم نیست اگر سنگین دلی بر خاکساران گهر پاشد، بود آن سنگ باران دهد گر خون دل یاری بیاری بود هر قطره لعل آبداری گلستان جمال و گلشن روی بود بی آب و رنگ از تندی خوی ندارد شاهد گل غیر ازین عیب که دارد سوزها از خار در جیب چه سود از شکل؟ اگر خویی نداری چه حاصل رنگ؟ اگر بویی نداری 📜 @sheraneh_eitaa
تا کی اندوه روزگار خوریم؟ فکر نابود و بود چندین چیست؟ گر نباشد ز غصه نتوان مرد ور بود شاد نیز نتوان زیست تا که در دست کیست روزی ما؟ و آنچه در دست ماست روزی کیست؟ 📜 @sheraneh_eitaa
شبِ غم دیده بستم، تا نبینم بی تو عالم را چه باشد، گر گشایم چشم و این شب را سحر بینم؟ شبتون در پناه خق 📜 @sheraneh_eitaa
شد ماه من آن شمع شب‌افروز امشب گو چرخ و فلک ز رشک می‌سوز امشب امشب نه شب وصل، شب قدر من‌ست بهتر ز هزار روز نوروز امشب شبتون در پناه حق🌙 📜 @sheraneh_eitaa
یار من با دگران یار شد، افسوس افسوس! رفت و هم صحبت اغیار شد، افسوس افسوس! سالها عهد وفا بست، ولی آخر کار عهد بشکست و جفاگار شد، افسوس افسوس! آنکه چون روز شب عیشم ازو روشن بود رفت و روزم چو شب تار شد، افسوس افسوس! آنکه هم راحت جان بود و هم آسایش دل قصد جان کرد و دلازار شد، افسوس افسوس! گفتم: ای دل، بکمند سر زلفش نروی عاقبت رفت و گرفتار شد، افسوس افسوس! آن همه گوهر دانش که بچنگ آوردم ناگه از دست بیکبار شد، افسوس افسوس! مدتی داشت هلالی ز بتان عزت وصل عزتی داشت، ولی خوار شد، افسوس افسوس 📜 @sheraneh_eitaa
نمی دانم که خواهی کرد باور؟ که شاهی بود در اقلیم خاور بصورت بهتر از حور و پری بود جمالش آفتاب خاوری بود بنازم قدرت آن صانع پاک که خورشید آفرید از ذره ای خاک لبش گاهی که شکر خنده کردی نبات مصر را شرمنده کردی رخش بر آفتاب افگنده تابی دهانش ذره ای بر آفتابی سر افرازان ز پا افگنده او همه شاهان عالم بنده او گدایی داشت با آن ماه خاور چنان مهری که نتوان کرد باور همه روز از پیش افتان و خیزان همه شب گرد کویش اشک ریزان شبی بر گرد قصر شاه می گشت بآه و ناله جانکاه می گشت ز درد عاشقی فریاد برداشت ز فریادی که آن شب تا سحر داشت منغص کرد عیش پاسبان را مصدع شد سگ آن آستان را ز بام قصر شاهی پاسبانی فگند از کین برو سنگ گرانی در آنحالت که آمد سنگ از آنسوی سگی را دید، عاشق، گرد آن کوی تواضع کرد و از تعظیم خم گشت ز بالای سرش آن سنگ بگذشت گر از راه تواضع خم نگشتی کی آن سنگ از سر او در گذشتی؟ خداوندا، نخواهم سر فرازی سرم، کاش! از تواضع پست سازی که باشم ساکن کوی سلامت خلاصی یابم از سنگ ملامت 📜 @sheraneh_eitaa
ما عاشقیم و بی سر و سامان و می پرست قانع بهر چه باشد و فارغ ز هر چه هست ای رند جرعه نوش، تو و محنت خمار ما و نشاط مستی عشق از می الست دی آن سوار شوخ کمر بست و جلوه کرد در صورتی که هر که بدیدش کمر ببست هر کس که دل بدست بتی داد همچو من سنگی گرفت و شیشه ناموس را شکست دلها که می بری، همه پامال می کنی کاری نمی کنی که: دلی آوری بدست چون ابر دید اشک من از شرم آب شد چون برق دید آه من از انفعال جست آخر چو ره نیافت هلالی ببزم وصل محروم از جمال تو در گوشه ای نشست 📜 @sheraneh_eitaa