eitaa logo
شاعرانه
27.5هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
755 ویدیو
75 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر و ارسال اثر https://eitaayar.ir/anonymous/G246.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
‏ﻣﻦ ﺧﻨﺪﻩ ﺯﻧﻢ ﺑﺮ ﺩﻝ، ﺩﻝ ﺧﻨﺪﻩ ﺯﻧﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ ‏ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ می‌خندﺩ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ... ‏⁧ 📜 @sheraneh_eitaa
مژدهٔ وصل توام ساخته بی‌تاب امشب 📜 @sheraneh_eitaa
شهرت عشق کند زمزمه حسن بلند شد ز یوسف، سخن عشق زلیخا مشهور 📜 @sheraneh_eitaa
‌‌ خوشا صحرای عشق و وادی او خوشا ایام وصل و شادی او خوشا تاریکی شام جدایی که بخشد صبحِ وصلش روشنایی 📜 @sheraneh_eitaa
همچو من ، وصلِ تو را هیچ سزاواری هست؟ یا چو من ، هجرِ تو را هیچ گرفتاری هست؟ دیده ی دهر به دور تو، ندیده است به خواب که چو چشمت به جهان ، فتنه ی بیداری هست ای تماشای رُخَت ، داروی بیماری عشق خبرت نیست ، که در کوی تو بیماری هست گر من از عشق تو دیوانه شوم ، باکی نیست که چو من شیفته در کوی تو ، بسیاری هست هرکه روی چو گلت بیند ، داند به یقین که ز سودای تو در پای دلم ، خاری هست « گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست » قاضی شهر گواهی بدهد ، کآری هست هرکه را کار نه عشقست ، اگر سلطانست تو وَرا هیچ مپندار ، که در کاری هست گر بگویم که مرا یار تویی ، بشنو لیک مشنو ای دوست، که بعد از تو مرا یاری هست... 📜 @sheraneh_eitaa
درد من، کشته ی شمشیر بلا می‌داند سوز من، سوخته ی داغ جفا می‌داند مسکنم، ساکن صحرای فنا می‌داند همه کس حالِ من بی‌سر و پا می‌داند پاکبازم همه کس طور مرا می‌داند عاشقی همچو مَنَت نیست، خدا می‌داند 📜 @sheraneh_eitaa
تکیه کردم بر وفای او غلط کردم، غلط ‏ساختم جان را فدای او غلط کردم، غلط ‏دل به داغش مبتلا کردم خطا کردم، خطا ‏سوختم خود را برای او غلط کردم، غلط ‏اینکه دل بستم به مهر عارضش بد بود بد ‏جان که دادم در هوای او غلط کردم، غلط! 📜 @sheraneh_eitaa
مژدهٔ وصل توام ساخته بیتاب امشب نیست از شادی دیدار مرا خواب امشب | شبتون در پناه حق 🌙✨ 📜 @sheraneh_eitaa
به مجنون گفت روزی عیبجویی که پیدا کن به از لیلی نکویی که لیلی گرچه در چشم تو حوریست بهر جزوی ز حسن وی قصوریست ز حرف عیبجو مجنون براشفت در آن آشفتگی خندان شد و گفت اگر در دیده ی مجنون نشینی بغیر از خوبی لیلی نبینی 📜 @sheraneh_eitaa
آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ شده نزدیک که هجران تو، مارا بکشد گرهمان بر سرخونریزی مایی ، بازآ کرده‌ای عهد که بازآیی و ما را بکشی وقت آنست که لطفی بنمایی، بازآ رفتی و باز نمی‌آیی و من بی تو به جان جان من اینهمه بی رحم چرایی، بازآ وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی گرچه مستوجب صد گونه جفایی، بازآ 📜 @sheraneh_eitaa
مدتی شد که در آزارم و می دانی تو به کمند تو گرفتارم و می دانی تو از غم عشق تو بيمارم و می دانی تو داغ عشق تو به جان دارم و می دانی تو 📜 @sheraneh_eitaa
ما گوشه نشینان خرابات الستیم تا بوی میی هست در این میکده مستیم مطرب به نوای رهِ ما بی‌خبران زن تا جامه درانیم ، ره جامه دران زن آورد خمی ساقی و پیمانه بر آن زد تو نیز بجو ساز خود و زخمه بر آن زن زان زخمه که بی‌حوصله از شحنه هراسد خنجر کن و زخمش به دل بی‌جگران زن آن نغمه بر آور که فتد مرغ هوایی زان رشته گره بر پر بیهوده پران زن بانگی که کلاه از سر عیوق در افتد بر طنطنه ی کوکبهٔ تاجوران زن این میکده وقف است و سَبیل است شرابش بر جمله صلایی ز کران تا به کران زن بگذار که ما بی‌خود و مدهوش بیفتیم این نعمهٔ مستانه به گوش دگران زن ما گوشه نشینان خرابات الستیم تا بوی میی‌هست در این میکده مستیم ساقی بده آن می که ز جان شور برآرد بردار اناالحق سر منصور برآرد... 📜 @sheraneh_eitaa
مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست عاشق بی سر و سامانم و تدبیری نیست از غمت سر به گریبانم و تدبیری نیست خون دل رفته به دامانم و تدبیری نیست از جفای تو بدینسانم و تدبیری نیست چه توان کرد پشیمانم و تدبیری نیست شرح درماندگی خود به که تقریر کنم عاجزم چارهٔ من چیست چه تدبیر کنم نخل نوخیز گلستان جهان بسیار است گل این باغ بسی ، سرو روان بسیار است جان من ، همچو تو غارتگر جان بسیار است ترک زرین کمر موی میان بسیار است با لب همچو شکر تنگ دهان بسیار است نه که غیر از تو جوان نیست، جوان بسیار است دیگری اینهمه بیداد به عاشق نکند قصد آزردن یاران موافق نکند مدتی شد که در آزارم و می‌دانی تو به کمند تو گرفتارم و می‌دانی تو از غم عشق تو بیمارم و می‌دانی تو داغ عشق تو به جان دارم و می‌دانی تو خون دل از مژه می‌بارم و می‌دانی تو از برای تو چنین زارم و می‌دانی تو از زبان تو حدیثی نشنودم هرگز از تو شرمندهٔ یک حرف نبودم هرگز 📜 @sheraneh_eitaa
ای گل تازه که بویی ز وفا نیست تو را خبر از سرزنش خار جفا نیست تو را رحم بر بلبل بی‌برگ و نوا نیست تو را التفاتی به اسیران بلا نیست تو را ما اسیر غم و اصلا غم ما نیست تو را با اسیر غم خود رحم چرا نیست تو را فارغ از عاشق غمناک نمی‌باید بود جان من اینهمه بی باک نمی‌باید بود همچو گل چند به روی همه خندان باشی؟ همره غیر به گلگشت گلستان باشی هر زمان با دگری دست و گریبان باشی زان بیندیش که از کرده پشیمان باشی جمع با جمع نباشند و پریشان باشی یاد حیرانی ما آری و حیران باشی ما نباشیم که باشد که جفای تو کشد؟ به جفا سازد و صد جور برای تو کشد شب به کاشانهٔ اغیار نمی‌باید بود غیر را شمعِ شب تار نمی‌باید بود 📜 @sheraneh_eitaa
همه جا با همه کس ، یار نمی‌باید بود یارِ اغیارِ دل‌آزار، نمی‌باید بود تشنهٔ خون منِ زار ، نمی‌باید بود تا به این مرتبه ، خونخوار نمی‌باید بود من اگر کشته شوم باعث بدنامی تست موجب شهرت بی‌باکی و خودکامی تست دیگری جز تو مرا این همه آزار نکرد جز تو کس در نظر خلق مرا خوار نکرد آنچه کردی تو به من هیچ ستمکار نکرد هیچ سنگین‌دل بیدادگر این کار نکرد این ستم‌ها دگری با من بیمار نکرد هیچکس اینهمه آزار من زار نکرد گر ز آزردن من هست غرض مردن من مُردم ، آزار مکش از پی آزردن من جان من سنگدلی ، دل به تو دادن غلط است بر سر راه تو چون خاک فتادن غلط است چشم امید به روی تو گشادن غلط است روی پر گرد به راه تو نهادن غلط است رفتن اولاست ز کوی تو ، ستادن غلط است جان شیرین به تمنای تو دادن غلط است تو نه آنی که غم عاشق زارت باشد چون شود خاک بر آن خاک گذارت باشد 📜 @sheraneh_eitaa
مسکنم ساکن صحرای فنا می‌داند همه کس حال من بی‌سر و پا می‌داند پاکبازم همه کس طور مرا می‌داند عاشقی همچو مَنَت نیست خدا می‌داند چارهٔ من کن و مگذار که بیچاره شوم سر خود گیرم و از کوی تو آواره شوم از سر کوی تو با دیدهٔ تر خواهم رفت چهره آلوده به خوناب جگر خواهم رفت تا نظر می‌کنی از پیش نظر خواهم رفت گر نرفتم ز درت شام ، سحر خواهم رفت نه که این بار چو هر بار دگر خواهم رفت نیست بازآمدنم باز اگر خواهم رفت از جفای تو من زار چو رفتم ، رفتم لطف کن لطف که این بار چو رفتم ، رفتم چند در کوی تو با خاک برابر باشم؟ چند پا مال جفای تو ستمگر باشم؟ 📜 @sheraneh_eitaa
در دل همان محبت پیشینه باقی است آن دوستی که بود در این سینه باقی است باز آ و حسن جلوه ده و عرض ناز کن کان دل که بود صاف چو آیینه باقی است از ما فروتنی‌ست بکش تیغ انتقام بر خاطر شریفت اگر کینه باقی است نقدینه وفاست همان بر عیار خویش قفلی که بود بر در گنجینه باقی است وحشی اگر ز کسوت رندی دلت گرفت زهد و صلاح و خرقهٔ ی پشمینه باقی است 📜 @sheraneh_eitaa
چند پیش تو ، به قدر از همه کمتر باشم؟ از تو چند ای بت بدکیش مکدر باشم؟ می‌روم تا به سجود بت دیگر باشم باز اگر سجده کنم پیش تو کافر باشم خود بگو کز تو کشم ناز و تغافل تا کی؟ طاقتم نیست از این بیش تحمل تا کی؟ سبزهٔ دامن نسرین ترا بنده شوم ابتدای خط مشکین ترا بنده شوم چین بر ابرو زدن و کین ترا بنده شوم گره ابروی پرچین ترا بنده شوم حرف ناگفتن و تمکین ترا بنده شوم طرز محجوبی و آیین ترا بنده شوم الله ، الله ، ز که این قاعده اندوخته‌ای؟ کیست استاد تو اینها ز که آموخته‌ای؟ اینهمه جور که من از پی هم می‌بینم زود خود را به سر کوی عدم می‌بینم دیگران راحت و من اینهمه غم می‌بینم همه کس خرم و من درد و الم می‌بینم لطف بسیار طمع دارم و کم می‌بینم هستم آزرده و بسیار ستم می‌بینم خرده بر حرف درشت من آزرده مگیر حرف آزرده درشتانه بُوَد ، خرده مگیر آنچنان باش که من از تو شکایت نکنم از تو قطع طمع لطف و عنایت نکنم پیش مردم ز جفای تو حکایت نکنم همه جا قصهٔ درد تو روایت نکنم دیگر این قصهٔ بی‌حد و نهایت نکنم خویش را شهرهٔ هر شهر و ولایت نکنم خوش کنی خاطر وحشی به نگاهی سهل است سوی من گوشهٔ چشمی ز تو گاهی سهل است 📜 @sheraneh_eitaa
تا کی ز مصیبت غمت یاد کنم آهسته ز فُرقت تو فریاد کنم وقت است که دست از دهن بردارم از دست غمت هزار بیداد کنم 📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مدتی شد که در آزارم و می‌دانی تو به کمند تو گرفتارم و می‌دانی تو از غم عشق تو بیمارم و می‌دانی تو داغ عشق تو به جان دارم و می‌دانی تو خون دل از مژه می‌بارم و می‌دانی تو از برای تو چنین زارم و می‌دانی تو 📜 @sheraneh_eitaa
الهی سینه‌ای ده آتش افروز در آن سینه دلی وان دل همه سوز هر آن دل را که سوزی نیست، دل نیست دل افسرده غیر از آب و گل نیست دلم پر شعله گردان، سینه پردود زبانم کن به گفتن آتش آلود کرامت کن درونی درد پرورد دلی در وی درون درد و برون درد به سوزی ده کلامم را روایی کز آن گرمی کند آتش گدایی دلم را داغ عشقی بر جبین نه زبانم را بیانی آتشین ده سخن کز سوز دل تابی ندارد چکد گر آب ازو، آبی ندارد دلی افسرده دارم سخت بی نور چراغی زو به غایت روشنی دور بده گرمی دل افسرده‌ام را فروزان کن چراغ مرده‌ام را ندارد راه فکرم روشنایی ز لطفت پرتویی دارم گدایی اگر لطف تو نبود پرتو انداز کجا فکر و کجا گنجینهٔ راز ز گنج راز در هر کنج سینه نهاده خازن تو صد دفینه ولی لطف تو گر نبود، به صد رنج پشیزی کس نیابد ز آنهمه گنج چودر هر کنج، صد گنجینه داری نمی‌خواهم که نومیدم گذاری به راه این امید پیچ در پیچ مرا لطف تو می‌باید، دگر هیچ 📜 @sheraneh_eitaa
راندی ز نظر، چشم بلا دیدهٔ ما را این چشم کجا بود ز تو، دیدهٔ ما را سنگی نفتد این طرف از گوشهٔ آن بام این بخت نباشد سر شوریدهٔ ما را مردیم به آن چشمهٔ حیوان که رساند شرح عطش سینهٔ تفسیدهٔ ما را فریاد ز بد بازی دوری که برافشاند این عرصهٔ شطرنج فرو چیدهٔ ما را هجران کسی، کرد به یک سیلی غم کور چشم دل از تیغ نترسیدهٔ ما را ما شعلهٔ شوق تو به صد حیله نشاندیم دامن مزن این آتش پوشیدهٔ ما را ناگاه به باغ تو خزانی بفرستند خرسند کن از خود دل رنجیدهٔ ما را با اشک فرو ریخت ستمهای تو وحشی پاشید نمک، جان خراشیدهٔ ما را 📜 @sheraneh_eitaa
گهی از مهر یاد عاشق شیدا کند یا رب چو شیدایی ببیند هیچ یاد ما کند یا رب گرفتم کان مسافر نامه سوی من روان سازد چسان قاصد من گمنام را پیدا کند یا رب به آه و نالهٔ شبها اسیرم کرد و فارغ شد چرا با تیره روز خود کسی اینها کند یا رب به بازار جنون افتاد وحشی بی سر زلفش بد افتادست کارش، ترک این سودا کند یا رب... 📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا مقصد عشاق رهی دور و دراز است یک منزل از آن بادیهٔ عشق مجاز است در عشق اگر بادیه‌ای چند کنی طی بینی که در این ره چه نشیب و چه فراز است سد بلعجبی هست همه لازمه عشق از جمله یکی قصهٔ محمود و ایاز است عشق است که سر در قدم ناز نهاده حسن است که می‌گردد و جویای نیاز است این زاغ عجب چیست که کبک دریش را رنگینی منقار ز خون دل باز است این مهرهٔ مومی که دل ماست چه تابد با برق جنون کاتش یاقوت گداز است وحشی تو برون مانده‌ای از سعی کم خویش ورنه در مقصود به روی همه باز است 📜 @sheraneh_eitaa
در کوی توام پای تمنا نرود من سعی بسی کنم ولی پا نرود خواهم که ز کویت روم اما چه کنم کاین بیهده گرد پا دگر جا نرود 📜 @sheraneh_eitaa