4271.mp3
3.94M
🎙 | خوانش: محسن لیله کوهی
افسوس بر آن دیده که روی تو ندیدهست
یا دیده و بعد از تو به رویی نگریدهست
...
📜 @sheraneh_eitaa
من خسته ام از جان و دلم محو کسانی ست
که در خلوت خود هم یادِ منِ دلخسته ندارند...
#شعر #ارسالی_مخاطب
📜 @sheraneh_eitaa
به یاد شهید آرمان علی وردی
🌹🌹🌹
کیست آن یار و یاور جانان
قهرمان بزرگ دین داران
آنکه جان را فکنده در معرض
پایمرد و دلیر و با ایمان
با خدا و دلاور و محبوب
ناخدای شجاع مظلومان
غیرت و همتش بجوش آمد
آرمانش به ما شده رخشان
آنکه با عشق حضرت سلطان
یا علی گفت و رفت از این ویران
عاقبت بین ناکسان افتاد
شد شکنجه بدست نامردان
مرد و مردانه سوی داور رفت
در دل فتنه های بی سامان
جان پاکش بسوی داور رفت
جسم پاکش فتاده در تهران
شیر مرد دلیر این خط ها
شاهد شاخص همه دوران
مدفنش در بهشت زهرا شد
پایگاه عزیزمان ایران
امتی سوگوار جانش شد
خسته و دلشکسته و نالان
یاد او زنده مانده در دلها
نام او شد هماره جاویدان
تا ابد بین عاشقانش ماند
اسوه ی پاک مردم ایران
#محمدصادق_ربانی #شعر #شهید_آرمان_علی_وردی
📜 @sheraneh_eitaa
دل بریدم تا نبینم دوست با من دشمن است
دلبریدن گاه تنها راه عاشقماندن است
خود به چاه انداختم خود را مگر باور کنی
آنچه باقی مانده از یوسف همین پیراهن است
گریهها کردم ز شوق آن شب که سوزاندی مرا
سرنوشت شمع جانسوز است اما روشن است
هر کسی از عشق با خود یادگاری میبرد
آنچه من بردم تنی بیروح و روحی بیتن است
من غمم! جای مرا با شادمانی پر مکن
هر کجا چشمی بگردانی نشانی از من است
#فاضل_نظری #شعر
شبتون در پناه حق
📜 @sheraneh_eitaa
در قانون عشق
صبحی که از محبوبت صبح بخیر نشنوی
تا اطلاع ثانوی شب باقیست...
| صبحتون بخیر و پر عشق 🌸🍃
#محمود_رویش #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
پریچهره بتی عیار و دلبر
نگاری سرو قدّ و ماه منظر
سیه چشمی که تا رویش بدیدم
سرشکم خون شدست و بر مشجر
اگر نه دل همیخواهی سپردن
بدان مژگان زهر آلود منگر
وگر نه بر بلا خواهی گذشتن
بر آتش بگذر و بر درش مگذر
بسان آتش تیزست عشقش
چنانچون دو رخش همرنگ آذر
بسان سرو سیمین است قدّش
ولیکن بر سرش ماه منوّر
فریش آن روی دیبا رنگ چینی
که رشک آرد بر او گلبرگ تر بر
فریش آن لب که تا ایدر نیامد
ز خلد آیین بوسه نامد ایدر
از آن شکر لبانست اینکه دایم
گدازانم چو اندر آب شکر
از آن لاغر میانست آنکه عشقم
چنین فربه شدست و صبر لاغر
به چهره یوسف دیگر ولیکن
به هجرانش منم یعقوب دیگر
اگر بتگر چنان پیکر نگارد
مریزاد آن خجسته دست بتگر
و گر آزر چنو دانست کردن
درود از جان من بر جان آزر
صنوبر دیدم و هرگز ندیدم
درخت سیم کش بر سر صنوبر
چنان کز چشم او ترمس نترسید
جهود خیبری از تیغ حیدر
چنان کان چشم او کردست با من
نکرد آن نامور حیدر به خیبر
چنان بر من کند او جور و بیداد
نکردند آل بوسفیان به شبر
چنانچون من برو گریم نگریید
ابر شبیر زهرا روز محشر
مرا گوید ز چندین شعر شاهان
ز چندین عاشقانه شعر دلبر
به من ده تا بدارم یادگاری
به پردهی چشم بنویسم به عنبر
به حلقهی زلفک خویشش ببندم
چو تعویذی فرو آویزم از بر
کم از شعری که سوی ما فرستی
نهام اندر خور گفتار وز در
مگر خود شعر بر من برنزیبد
مگر خود نیستم ای دوست درخوَر
ایا ناپاک دار این خواریم بس
بدین اندر نیارم سر به چنبر
چرا بنویسیم باری مدیحی
امیر نامداران شاه مهتر
کدامست آنکه گویی روی گیتی
بیفروزد به بوسعد مظفر
چو نام آن نگار آمد به گوشم
فرو باریدم از چشم آب احمر
فراقش صورتی شد پیشم اندر
خیالی دیدمش مکروه و منکر
بترسیدم که ناگاهان کنارم
تهی گرداند از بستان عبهر
چو از من بگسلد کی بینمش باز
کی آید این گذشته رنج را بر
فرو بارید ابر از دیدگانم
بر آن خورشید کش بالا صنوبر
همی بگریستم تا ز آب چشمم
چو روی یار من شد روی کشور
چو روی یار من شد دهر گویی
همی عارض بشوید به آب کوثر
به کردار درفش کاویانی
به نقش وَشیْ و کوفی سراسر
بپوشیده لباس فرودینی
بیفکنده لباس ماه آذر
گل اندر بوستانان بشکفیده
بسان گلبنان باغ پر بر
تو گویی هر یکی حور بهشتی است
بدست هر یک از یاقوت مجمر
به صد گونه نگار آراسته باغ
به نقش وَشیْ و نقش مِسطَر
به کاخ میر ما ماند به خوبی
گشاده بر همه آزادگان در
سحرگاهان که باد نرم جنبد
بجنباند درخت سرخ و اصفر
تو پنداری که از گردون ستاره
همی باریده بر دریای اخضر
نگار اندر نگار و لون در لون
هزاران در شده پیکر به پیکر
بزیر دیبه سبز اندر آنک
ترنج سبز و زرد از بار بنگر
یکی چون حقهی از زرّ خفچه است
یکی چون بیضهی بینی ز عنبر
بنفشه زیر و زیر شاخ سوسن
چو بر دیبای زنگاری مزّبر
به شادروان شهر آزاد ماند
که اسکندر برو پاشید گوهر
درخت سبز تازه شام و شبگیر
که ماه از برهمی تابد بر او بر
درفش میر بوسعدست گویی
فروزان از سرش بر تاج گوهر
به گیتی ز آب و آتش تیزتر نیست
دو جانند و دو سلطان ستمگر
ترا سیمرغ و تیر گز نباید
نه رخش جادو و زال فسونگر
گر او رفتی به جای حیدر گرد
برزم شاه گردان عمرو و عنتر
نه ز آهن درع بایستی نه دلدل
نه سر پایانش بایستی نه مغفر
عدو را بهره از تو غل و پاوند
ولی را بهره از تو تاج و پر گر
یکی زردشت وارم آرزویست
که پیشت زند را بر خوانم از بر
در آب گرم در ماندست پایم
چو در زرفین در انگشت ازهر
#دقیقی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
سر زلف مشکین جانان من
مرا کشت و پیچید بر جان من
ایا ترک سیمین تن سنگدل
هویدا بتو راز پنهان من
دو ابرند زلف تو و چشم من
بعشق اندرون هر دو برهان من
ز مشکست بر سیم باران تو
ز خونست بر زرّ باران من
به فرمان من باش تا برخوری
ترا بد نیاید ز فرمان من
نگردم ز پیمان تو من بدل
مگردان تو دل را ز پیمان من
#شعر #عنصری
📜 @sheraneh_eitaa
خاکم به سر، ز غصه به سر، خاک اگر کنم
خاک وطن که رفت، چه خاکی به سر کنم؟
آوخ کلاه نیست وطن تا که از سرم
برداشتند، فکر کلاهی دگر کنم
مرد آن بود که این کلهش بر سر است و، من:
نامردم ار که بی کله، آنی بسر کنم
من آن نیم که یکسره تدبیر مملکت
تسلیم هرزه گرد قضا و قدر کنم
زیر و زبر اگر نکنی خاک خصم ما
ای چرخ! زیر و روی تو، زیر و زبر کنم
جائیست آرزوی من، ار من به آن رسم
از روی نعش لشکر دشمن گذر کنم
هر آنچه می کنی؟ بکن ای دشمن قوی!
من نیز اگر قوی شدم از تو بتر کنم!!
من آن نیم به مرگ طبیعی شوم هلاک
وین کاسه خون به بستر راحت هدر کنم
معشوق «عشقی » ای وطن، ای مهد عشق پاک!
ای آن که ذکر عشق تو شام و سحر کنم:
«عشقت نه سرسری است که از سر به در شود»
«مهرت نه عارضیست که جای دگر کنم »
«عشق تو در وجودم و مهر تو در دلم »
«با شیر اندرون شد و با جان به در کنم »
#شعر #میرزاده_عشقی
📜 @sheraneh_eitaa
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای دل شوریده او را یاد کن
عشق را با هر نفس فریاد کن
سجده کن چون عاشقان سینه چاک
باش بر درگاه جانان همچو خاک
گر به توفانی توکل پیشه کن
بر شگفتی ها دمی اندیشه کن
بیخود از خود باش و او را یاد کن
خویش را از بند نفس آزاد کن
سر ببری گر تو دیو نفس را
حکم خواهی راند ماه و شمس را
نقش اگر خواهی ز چشم و خط و خال
گلشن رازش بود بال خیال
دارد آن گلشن نشان زان بی نشان
باز کن در آن گلستان چشم جان
باش دائم سوی معنا در سفر
تا ز جانان تازه تر یابی خبر
وارهان خود را ز چنگال هوس
تا همه انوار او بینی و بس
خرقه ی ایثار و خدمت کن به تن
جز کلام عشق کوته کن سخن
گر دلی باشد ز تو رنجیده حال
میشوی همچون پرنده بسته بال
کن نگه بر بوم نقاش وجود
آن که بود و هیچ غیر از او نبود
با همه کثرت در این نقش نگین
وحدت پنهان هستی را ببین
گرگ شک هر سو نشسته در کمین
تا نچینی خوشه از باغ یقین
ابر آن گاهی که باران می شود
قطره ها خندان نمایان میشود
قطره هایی که به وحدت ابر بود
که به صورتهای کثرت رخ نمود
هر کجا دریا و ابری شد نهان
وحدتی از کثرت است آنجا عیان
وحدتی زیبا و بی همتاست او
در میان کثرتش یکتاست او
#سعید_سعادتی
#شعر #ارسالی_مخاطب
📜 @sheraneh_eitaa
محبوبه بزمآرا از شعرای اهل خراسان است. وی با مدرک کارشناسیارشد رشته زبان و ادبیات فارسی، مسئولیت روابط عمومی ادارهكل كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان خراسان رضوی را بر عهده دارد. فعالیت تخصصی بزمآرا، در عرصه شعر و نثر کودک و نوجوان است. «آواز در باران» و «در مسیر باد پرسه میزنم» دربردارنده اشعار او است.
#محبوبه_بزم_آرا #معرفی_شاعر
📜 @sheraneh_eitaa
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمیکند
جز با ضریح پاک تو صحبت نمیکند
شاید هنوز بندۀ خاکم که گنبدت
من را به آستان تو دعوت نمیکند
مولا نگو که این پر و بال شکسته را
باران مرهم تو شفاعت نمیکند
دیگر کبوتر دل من آب و دانه را
جز با کبوتران تو قسمت نمیکند
آخر بدون مرحمت چشمهای تو
این خسته را خدا هم اجابت نمیکند
خواندی مرا، وگرنه بدون اشارهات
قلبم چنین هوای زیارت نمیکند
#شعر #محبوبه_بزم_آرا #امام_رضا
📜 @sheraneh_eitaa
28.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #ببینید | چرا شاعران مشارق را انتخاب میکنند؟
#گزارش_موبایلی هفتاد و ششمین محفل هفتگی شعر حوزه《مشارق》
#جلسات_شعر
💡#اشراق_نیوز | اطلاعرسانی اخبار و رویدادهای فضای مجازی، هنر و رسانه دفتر تبلیغات اسلامی:
🆔 @eshragh_news