eitaa logo
اشعار ناب آئینے
22هزار دنبال‌کننده
632 عکس
14 ویدیو
3 فایل
کـانـال🔹اشعـــــار نابــــــ آئیـــــنے🔹 محبوبتریــن ، بزرگتریــن ، بروزتریــن کانــال شعــر مذهبـی در تلگرام و ایتا زیر نظــر شاعــــــران بنام کشــــــوری ادمین ارسال شعر و تبلیغات: @ad_shereaeini کانال اشعارناب با همین آیدی در تلگرام فعال است
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 اشعار =========================== @shere_aeini خون از لبان چاک‌چاکش پاک می‌کردم با دست خود شش‌ماهه‌ام را خاک می‌کردم شرمنده‌ی شش‌ماهه‌ام هستم خبر دارید؟ چشمان بازش را خودم بستم خبر دارید؟ هرگز نکرده هیچ کس کاری که من کردم با تکه‌ای قنداقه طفلم را کفن کردم بالای سر مشغول تلقین دادنش بودم خیره به رگ‌های ظریف گردنش بودم در گوشش استرجاع را با لحن غم خواندم آن‌جا به تنهایی نمازش را خودم خواندم من هم وجودم رنگ و بوی محتضر دارد بابایِ بچه‌مرده از حالم خبر دارد چشم انتظار لحن باباگفتنش بودم از روز میلادش به فکر جوشنش بودم حالا تمام هستی‌ام در گور خوابیده داغش به روی خیمه، خاکِ مرده پاشیده یادم نرفته آن ترک‌هایی که بر لب داشت یادم نرفته روزهای آخری تب داشت لرز سرش، ضعف تنش، آتش به جانم زد با هر تلظی کردنش آتش به جانم زد از مادرش هم نیز کاری بر نمی‌آمد از فرط بی حالی صدایش در نمی‌آمد از وصله‌ی جان دل‌بریدن گریه هم دارد از این و آن منت کشیدن گریه هم دارد بیش از بقیه حرمله خیلی عذابم کرد تیر سه شعبه عاقبت خانه‌خرابم کرد از کشتن ما حرمله هرگز نشد خسته آمد برای کشتن طفل زبان بسته ای کاش مثل اکبرم من را صدا می‌زد طفل عزیزم روی دستم دست و پا می‌زد دیگر رباب از فکر او بیرون نمی‌آمد راحت سه شعبه از گلو بیرون نمی‌آمد در راه دین، شش‌ماهه مثل مادرم دادم در راه خیمه بود یاد محسن افتادم با حسرت دیدار او عمری برادر سوخت محسن، همان که پشت در همراه مادر سوخت 🔸شاعر: ========================== 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ========================== @shere_aeini  چیزی نمونده دیگه از خوش قد و بالای بابا سیاهه دیگه بعده ازین تموم دنیای بابا قد بابا تا میشه تا گل پسرش قد بکشه داغ جوون شک نکنین یه روز بابارو میکشه عمود چطور دلش اومد به روی فرق سر نشست ؟ بشکنه دست اونی که عصای دستمو شکست نمیتونم کاری کنم برای جسم درهمش الهی من کور میشدم تا اینجوری نبینمش دلم میخواد بالاسرش بلندبلند گریه کنم به پاره پاره پیکرش بلند بلند گریه کنم به یوسفم چنگ میزدن ریز و درشت پیر و جوون خودم دیدم کاکلشو میون دست این و اون فقط نه من که مادرش تو خیمه ها رنگش پرید وقتی شنید بالاسرش لشگر جراحه رسید هر طرفو نگاه کنی پر از علی اکبره علی اکبرم دیگه چندتا علی اصغره جوونای اهل حرم همه باهم بیان کمک نمیتونم که تنهایی جمعش کنم بیان کمک  چه ذره ذره کم شده کمک کنید جمعش کنم چه ریخت و پاشی هم شده کمک کنید جمعش کنم کمک کنید جمعش کنم میون صحرا نمونه برید بگردید توی دشت چیزی ازش جا نمونه مگه میشه یادم بره وداعشو دم حرم جوون رعناشو چه طور برای لیلا ببرم یکی که نه صدتا دارم نبی اکرم میارم برای تشییع تنش عبا دارم کم میارم 🔸شاعر: ========================== 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ======================== @shere_aeini سرش آمد بلایی از همه نوع دید چشمش جفایی از همه نوع  از لبش نذر دستگیری ما رفت بالا دعایی از همه نوع ته گودال قتلگاهش خواند زیر لب ربنایی از همه نوع درد زخمش نه بلکه او را کشت درد بی اعتنایی از همه نوع قاتل حجت خدا شده بود لشگر بی حیایی ازهمه نوع روی مرکب از این و ان میخورد ضربه هایی نهایی از همه نوع داشت خولی بی حیا مثل حرمله اشتهایی از همه نوع نیزه داری حریص می انداخت نیزه ی بی هوایی ازهمه نوع زیر هر نعل تجربه بکنند دنده ها جابجایی از همه نوع جهت قتل صبرش اوردند دشمنان حربه هایی از همه نوع میشمارم یکی یکی همه را میکِشم بین روضه فاطمه را همه جا بود صحبت شمشیر صحبت از فرط کثرت شمشیر همه بالاتفاق می گفتند بعد نیزه است نوبت شمشیر دوستان را همه خبر کردند دشنه امد به دعوت شمشیر جه بگوییم از چکاچک ان ؟ گریه دارد حکایت شمشیر کار دست تن ضعیفش داد کینه ی بی نهایت شمشیر وسط دشت ریخت برگ و برش گل زهرا به ضربت شمشیر در تنی تکه تکه پیدا بود شدت هر اصابت شمشیر وقت تقطیع ؛ استخوان هایش شده اسباب زحمت شمشیر زخم هایش همه دهن وا کرد بعد کلی لجاجت شمشیر نیت استلام رویش داشت آه از قصد قربت شمشیر می کشیدند روی صورت او شبث و شمر با خط شمشیر به همین ضربه ها بسنده نشد کم به اشک حسین خنده نشد هرکسی داشت بین دامان سنگ این چنین جمع شد هزاران سنگ همه را کرده بود در خیمه سخت دلواپس و پریشان سنگ  بغض حیدر بهانه ای شده بود تا بگیرد دوباره تاوان سنگ چقدر مثل نیزه جولان داد دم مغرب میان میدان سنگ به بزرگ قبیله رحم نکرد ذره ای هم نداشت وجدان سنگ وسط کشمکش چه می بارید بر سر او شبیه باران سنگ دردش از تیر تیز کمتر نیست مثل تیری سه شعبه سوزان سنگ دهنش را هدف گرفتند آه تا اصابت کند به دندان سنگ لحظات گرسنگی میخورد عوض چند لقمه ی نان سنگ تا همان لحظه های اخر زد بوسه ها بر لبان عطشان سنگ ذره ای هم خطا اگر رفته میکند شهر شام جبران سنگ طلب سکه ی دوچندان کرد ان که انداخته دوچندان سنگ وای از ضربت به پیشانی سر او را شکست یک آن سنگ بهتر ان است تا بگویم که خورده بر ایه های قران سنگ سنگباران او تمام نشد سوره ی فجر احترام نشد وقت گشت و گذار تیر و کمان سخت باشد مهار تیر و کمان چه بگویم که بی خبر باشید ؟ ازقرار و مدار تیر و کمان عصر روز دهم به چشم امد جرات بی شمار تیر و کمان هرکه طوری خودی نشان می داد حرمله پای کار تیر و کمان باز آمد به قصد ازار پدر شیرخواره تیر و کمان رفت بالا همین که دشداشه  شد "سپیدی" شکار تیر و کمان مثل مسمار داغ اینجاهم سینه را کرد پاره تیر و کمان هیچ کس مثل او نخواهد شد تا قیامت دچار تیر و کمان بر دل اهل خیمه داغ گذاشت تا که امد دوباره تیر و کمان کم می امد اگر که تیر ان وقت کعب نی بود یار تیر و کمان حرمله قصد داشت اخر کار سازد از گاهواره تیر و کمان چشم بر راه نوبت خویش اند تیغ های کنار تیر و کمان در بگو و بخند زخم زدند باز هم امدند زخم زدند وای از لحظه ی فرود عمود از قیام و سپس قعود عمود بی گمان بندگی شیطان است حاصل چندتا سجود عمود بچه های امام دل نگران ترس دارند از وجود عمود نفسی تازه کرد سر نیزه از همان لحظه ی ورود عمود غرق خون کرد کاکل او را صاحب بزدل و حسود عمود تار و پود حسین ریخت بهم از زمختی تار و پود عمود سر اقای ما چه اورده رفت و برگشت دیر و زود عمود زخم فرق حسین پس از چیست ؟ بین میدان اگر نبوده عمود باهرانچه که شد زدند او را لگد ازرده کرد پهلو را باعث هرچه دردسر چکمه دارد از هر نظر خطر چکمه دشمنانش امان نمی دادند نیزه میخورد پشت سر چکمه گاه میخورد روی لبهایش گاه میخورد بر کمر چکمه امد از راه ناسزا هم گفت تا زند زخم بر جگر چکمه به کسی چکمه های خود را داد که از او خورد بیشتر چکمه اینکه میراث مادرش زهراست پهلویش میخورد اگر چکمه پای سنگین گریز روضه ماست گریه دارد از این نظر چکمه نذر کردند تا که پرت کنند سوی جسمش چهل نفر چکمه وقت گودال رفتنش زینب چقدر دید دور و بر چکمه در غیاب سنان می امد چوب پیرمردی به صورتش زد چوب شرم دارم ز گفتن خنجر ... این روضه ادامه دارد... 🔸شاعر: =========================== 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini باوضو سمت قبله رو کردم نذر تو شعری آرزو کردم هرچه روح القدس حواله کند نظر لطف اگر سه ساله کند از شکوهت مدام بنویسم شعر با احترام بنویسم گفتمت کوه باز کم گفتم به همان شیوه ی خودم گفتم خواندمت نور بیش از آن هستی برتر از وصف شاعران هستی دختر و خواهر ولی خدا همه جا یاور ولی خدا عصمت الله دختر معصوم سینه ات مهبط تمام علوم آینه زاده ای و آینه ای اسما و رسما عین آمنه ای در دل ما بروبیا داری عطر و بوی حسین را داری نوه ی فاتح حنین تویی ان که دل برده از حسین تویی متقن است این حدیث صد در صد دوست دارد حسین بیش از حد خانه ای را که تو در ان هستی عشق بابا سکینه جان هستی دختر ماه و آفتابی تو دست پروده ی ربابی تو مستحق نوازش عباس ذکر نامت نیایش عباس به حیایت کسی ندارد شک زینبی در قواره ای کوچک عمه سنجاق بر سرت می زد بوسه از روی معجرت می زد وارث اقتدار فاطمه ای مظهری از وقار فاطمه ای در گلویت طنین غرنده خطبه ات تند و تیز و برنده خطبه ات تیغ ذوالفقارت شد کوفه از مرد و زن دچارت شد خطبه ات شد مفتح الابواب مرحبا شیردختر ارباب دیدنی بود نطق حیدری ات جلوات علی اکبری ات همه دیدند انقلابت را نور جاری در حجابت را روسری دگر نیاز نشد گره معجر تو باز نشد مدح ناب تو را روایت گفت از بزرگی ات از عفافت گفت روزگاری شدید عازم حج خبر امد که در مراسم حج گرم تکبیر غرق در صلوات موقع رمی تک تک جمرات ریگ از دست خسته ات افتاد کی به مکروه نفس تو تن داد ؟ نفس پاک تو کی بهانه گرفت ؟ خاتمت کفر را نشانه گرفت همسفر بود اگرچه دور و برت نشدی وامدار همسفرت نشدی خم که ریگ برداری شرم داری چه شرم بسیاری پیش از ان که به خیمه ات برسی حجم جسم تو را ندید کسی شام اما نظاره ات کردند ملاعام اشاره ات کردند سیلی از شمر بی حیا خوردی دم دروازه سنگ ها خوردی "وابتلاکم بنا " ی تو روضه ست بغض در گفته های تو روضه ست قدری از روضه بیشتر گفتی "کَأَنَّا أَوْلَادُ تُرْکٍ... " اگر گفتی گره افتاده بود در مویت زجر دزدیده بود النگویت لحن نامحرمان عذابت داد شمر با ناسزا جوابت داد با دلی غرق درد و غم رفتی بین بزم شراب هم رفتی اب پیش رباب می خوردند پیش چشمت شراب می خوردند سر در بین تشت را دیدی هر چه انجا گذشت را دیدی بی جهت گیسویت سپید نشد "خیزران خسته شد یزید نشد" 🔸شاعر: ________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini هرشب برایت زیر نور ماه خواندم با چشم تر مرثیه ای جانکاه خواندم اذن دخول خویش را در راه خواندم "أأدخل یابن رسول الله ؟"خواندم خواهر نگاه روشنی دارد عزیزم ! هر رفتنی برگشتنی دارد عزیزم ! از داغ تو حیران شد و سرگشته زینب دور سرت هرشب مکرر گشته زینب رویش شبیه روی مادر گشته زینب باید ببینی ! پیرتر برگشته زینب ای صاحب شش گوشه مهمان داری امروز یک قافله مهمان گریان داری امروز برگشته ام تا جزء زوار تو باشم من هرکجا باشم هوادار تو باشم در عمر خود تنها گرفتار تو باشم ای یوسف زهرا خریدار تو باشم از زینب خود مشتری بهتر نداری خواهر بمیرد ای برادر سر نداری باید برایت گفتنی ها را بگویم از اقتدار دختر زهرا بگویم از خطبه ی کوبنده و غرا بگویم ازانچه کردم با حرامی ها بگویم با " اسکتوا" یم شهر کوفه زیر و رو شد ابن زیاد از خطبه ام بی آبرو شد دل را که با یاد خدا آرام کردم من چادرم را پرچم اسلام کردم با تیغ نطق آتشین اقدام کردم جای تو خالی بود فتح شام کردم جز ذکر حق ازخواهرت آیا شنیدی ؟ آن مارایت الا جمیلا را شنیدی ؟ در هر لباسی بنده ی شیطان غلط کرد هرکس که زد بر نیزه ها قران غلط کرد هرکس که شد همبازی حیوان غلط کرد از ابتدا نسل ابوسفیان غلط کرد اُف بر یزید و سفره ی نحس قمارش شخصا در آوردم دمار از روزگارش من پای اهداف تو از آغاز بودم جان بر کف دین عاشقی جانباز بودم با دست بسته صاحب اعجاز بودم در بند شمر اما حماسه ساز بودم هر منزلی محشر به پا کردم حسینم من کربلا را کربلا کردم حسینم جان داده ام تا روح مکتب جان بگیرد تا کار و بار صاحب قران بگیرد از بچه هایت دشمنت تاوان بگیرد ای کاش دیگر این سفر پایان بگیرد لبخندهای شمر جانی خسته ام کرد زخم زبان و بددهانی خسته ام کرد بعد از تو خیلی دشمنت رفتار بد کرد هر خواهشی از حرمله کردیم رد کرد راه مرا خولی بی انصاف سد کرد دیدی چگونه شمر پایم را لگد کرد ؟ رفتی و درد و غصه ام کامل شد ای وای نامحرمی در خیمه ام داخل شد ای وای هم شعله ی غم می کشید از دل زبانه هم میرسید آب دهان از بام خانه خورد و خوراکم سنگ بود و تازیانه دارم نشانی از کبودی روی شانه چشمی به سوی دخترت چشمی به من داشت بیش از بقیه حرمله دست بزن داشت ناموس حق آواره و بی خانمان بود هر ناقه ای لنگ و بدون سایه بان بود خلخال دخترها به دست این و آن بود اطراف ناموست پر از نامحرمان بود  " اصلا خبر داری مرا بازار بردند ؟ نامحرمان در مجلس اغیار بردند؟" با رفتنت من ماندم و حال خرابم بی سرپناهی میدهد هرشب عذابم شد آستین پاره ام تنها حجابم باغیرت من ! زخمی بزم شرابم از برکت لطف خدا من دق نکردم حتما خودت کردی دعا من دق نکردم وقتی نباشی زندگی هم زندگی نیست طاعت که منهای ولایت بندگی نیست نانی به ما دادند اگر ؛ بخشندگی نیست سوغات ما از شام جز شرمندگی نیست ماییم و تصویر خیالی رقیه می سوختیم از جای خالی رقیه از پا در اورده مرا مرثیه هایت دیگر به گوش من نمی اید صدایت مشغول ذکر فاتحه هستم برایت ای کاش میشد جان دهم پایین پایت ای کاش قربان تنی صدچاک گردم بعد از سه روز آخر کنارت خاک گردم 🔸شاعر: ========================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini شکوه غیرت سربازهای صف به صف زیباست نوشتن از غیوران همیشه جان به کف زیباست به هر گوشی که شد از سیلی فرعونیان سنگین همین فریاد خونخواهی چنان آوای دف زیباست به هر دفعه که سنگی می شکافد قلب شیطان را جرس فریاد می دارد نشستن بر هدف زیباست جوانی بر زمین افتاد نذر یک وجب از خاک در آغوش وطن تصویر فرزند خلف زیباست همان اندازه که آیات قهر حضرتش تلخ است قسم بر حق تعالی وعده های لاتخف زیباست از آئین خمینی تا امام از نوع موسی صدر طریق پایداری بزرگان سلف زیباست " حماس"ی که حماسه آفریند دیدنی باشد یقینا "اورشلیم" غرق در شور و شعف زیباست امامش را به زیر تیغ نفروشد اگر ؛ حُسن است که در چشم زمین همواره آدم با شرف زیباست مدد از کدخدایان کسر شان هر مسلمان است مدد خواهی فقط از شهسوار لوکشف زیباست به ذوق و شوق زوار فلسطینی می اندیشم قطاری چون قطار مسجدالاقصی_نجف زیباست 🔸شاعر: =============================== 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini وقتی مرا در روضه دعوت می‌کند زهرا یعنی کریمانه کرامت می‌کند زهرا بیش از پدر‌مادر محبت می‌کند زهرا از نان شب خرج رعیت می‌کند زهرا تفسیر ناب آیه‌های هل اتی یعنی... لطف بدون منت و بی انتها یعنی... پیراهنش در دست خالی گدا یعنی ... شام زفافش هم عنایت می‌کند زهرا غم می‌زداید از دل سائل به یک لبخند با دست و دل بازی گدا را میکند خرسند یک روز نان سفره و یک روز گردن بند همواره لطف بی نهایت می‌کند زهرا هرکس مقیم خانه‌اش شد، اهل ایمان شد مقداد شد، میثم شد و عمار و سلمان شد از برکتش حتی یهودی هم مسلمان شد چادر نمازش هم هدایت می‌کند زهرا زهراتر از زهرا ندارد عالم ایجاد آیات قرآن از مقاماتش خبر می‌داد جانم به این عفت که نزد کور مادرزاد حجب و حجابش را رعایت می‌کند زهرا توحید دارد می‌چکد از سقف ایوانش اعجاز بیرون می‌زند از مطبخ نانش زهرا که جای خود، بگویم از کنیزانش ... فضه‌ش پیمبرگونه صحبت می‌کند زهرا چیزی نمی‌خواهد در این دنیا برای خود فیضی دهد همسایه را با ربنای خود پهلویش آزرده‌ست اما با خدای خود هرشب سر سجاده خلوت می‌کند زهرا یک عمر در کنج دلش یاد علی دارد تصمیم بر یاری و امداد علی دارد لحظه به لحظه بر لبش ناد علی دارد با ذکر مولایش عبادت می‌کند زهرا با اینکه خلقت را برای او بنا کردند از عالم هستی حسابش را جدا کردند هر سیزده معصوم بر او اقتدا کردند پس بر امامان هم امامت می‌کند زهرا دنیا اسیر عشق پاکش بیشتر ایران محبوب زهرا می‌شود از هر نظر ایران دیروز در شهر نبی، امروز در ایران سیدعلی‌ها را حمایت می‌کند زهرا یا قهر و آتش یا دگر تسلیم یعنی چه ؟ در پای طاغوت زمان تعظیم یعنی چه؟ در ریسمان ذلت و تحریم یعنی چه ؟ تفسیر صبر و استقامت می‌کند زهرا از هرم آتش صورت پروانه می‌سوزد در پیش چشم کودکان، کاشانه می‌سوزد چون شمع، ذره ذره مرد خانه می‌سوزد اما صبوری در مصیبت می‌کند زهرا وقتی که دل را می‌دهد در دست دلبر هم... در پای عهدش می‌گذارد تا ابد سر هم... با صاحب و مولای خود یکبار دیگر هم... بین در و دیوار بیعت می‌کند زهرا پا را که داخل می‌گذارد از در مسجد از ترس می‌لرزد به خود سرتاسر مسجد محو کلام آتشین‌اش منبر مسجد با خطبه‌ای غرا قیامت می‌کند زهرا بوی شهادت می‌رسد از لحن سوگندش "لبیک یا حیدر" نوشته روی سربندش جان علی را می‌خرد با جان فرزندش از هستی‌اش خرج ولایت می‌کند زهرا با صورت نیلی و با چشمان کم سویش با سینه‌ی آزرده و با زخم بازویش با لاله‌های بسترش، با درد پهلویش از غربت مولا روایت می‌کند زهرا هرشب سراغ از مهبط مسمار می‌گیرد از پا می افتد، پهلویش هر بار می‌گیرد وقتی کمک از شانه‌ی دیوار می‌گیرد یعنی که به سختی حرکت می‌کند زهرا از تندی شلاق بی احساس بی دین نه از بی حیایی غلاف تیغ بدبین نه از چشم شور و پای شوم و دست سنگین نه از درد تنهایی شکایت می‌کند زهرا اشک مرا پای شب مهتاب بگذارید تابوت را در گوشه‌ی سرداب بگذارید نزد حسینم نیمه شب‌ها آب بگذارید این روزها دارد وصیت می‌کند زهرا همچون پرستویی که بالش گشته آزرده مانند سرو سیلی از باد خزان خورده مثل گلی پرپر شبیه یاس پژمرده در عرش بابا را زیارت می‌کند زهرا فردای محشر باز محشر می‌شود قطعاً مادر می‌آید دیدنی‌تر می‌شود قطعاً با لطف او یک طور دیگر می‌شود قطعاً از ما گنهکاران شفاعت می‌کند زهرا خسران زده در کوله‌بارش در ندارد که در روز رستاخیز دست پُر ندارد که هرچه بگوید فاطمه رد خور ندارد که نزد خدا از ما ضمانت می‌کند زهرا هم سینه زن، هم گریه کن، هم روضه‌خوانش را هم چای‌ریز بی ریا و بی نشانش را تا دوستانِ دوستانِ دوستانش را با دست خود راهی جنت می‌کند زهرا 🔸شاعر: =========================== 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini زخمی شود وقتی بگیرد پر به دیوار افتاده نقش لاله ای پرپر به دیوار زبری آجرهایش اشکم را در آورد زُل میزنم با چشم های تر به دیوار مادر نباشد بچه ها خانه خراب اند من که ندارم بعد از این باور به دیوار وقتی به کوچه دست بابا بسته باشد از غصه تکیه میکند مادر به دیوار اندازه ی یک بار شیشه فاصله داشت اما رسید از ضربه ی پا در به دیوار همسایه ها دیدند که خونابه میریخت از پهلوی صدیقه ی اطهر به دیوار من قبل مسجد رفتن مان خواب دیدم در کوچه مادر می خورد با سر به دیوار گل بود با سیلی گلابش را گرفتند مانده ست از عطر خوش کوثر به دیوار وقتی رسد دستش به بازوی شکسته سر می گذارد لاجرم حیدر به دیوار فردای بعد از مادرم دیدم که بابا دارد سیاهی میزند دیگر به دیوار 🔸شاعر: ======================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini این نامه را به جوهر کینه نوشته ام از روزهای خوب مدینه نوشته ام روزی که اختیار به دست سقیفه بود روزی که چشم مان به ردای خلیفه بود هم فکر غصب حق علی بود در سرم هم بود " ابوعبیده ی جراح " یاورم بر روی سنت حسنه پا گذاشتم تصمیم را به عهده ی شورا گذاشتم می زد به کوس تفرقه " بِن مَنذر " البته خیلی از آن جماعت روشنگر البته " بِن سعد خزرجی " شده کوتاه امدند با پیروان لات و هبل راه امدند غیر از علی و فاطمه همراهمان شدند اهل مدینه لشگر خودخواهمان شدند گفتم بدون مایه فطیر است کارمان بی مرتضی و فاطمه گیر است کارمان گفتم ز یار غار حمایت کند علی باید به زور هم شده بیعت کند علی از این جهت روانه شدم سمت خانه اش گرد امدیم پشت در اشیانه اش پشت سرم مهاجر و انصار امدند حتی به یاری ام در و دیوار امدند هر لحظه لحظه بیشتر و بیشتر شدیم در پیش چشم فاطمه سیصد نفر شدیم گفتم علی خانه نشین را خبر کنید مثل بقیه بیعت بی دردسر کنید گفتم که ختم غائله در دست حیدر است بیعت علی اگر نکند کار ابتر است امد صدای فاطمه از پشت در به گوش میگفت از امامت و حق پسر عموش حکم ولایت ازلی را به ما نداد یک تار موی شخص علی را به ما نداد گفتم به حال خویش نباید رها شود وقتش رسیده شعله ی اتش به پا شود در بین دود فکر علی بود فاطمه همواره گرم ذکر علی بود فاطمه گرم حمایت از علی ش عاشقانه بود تنها علاج کار فقط تازیانه بود کاشانه اش همینکه پر از بوی دود شد با تازیانه بازوی زهرا کبود شد این سو مغیره گرم بگو و بخندشد ان سو صدای ناله ی زهرا بلند شد چیزی نمانده بود فضا ملتهب شود با گریه های فاطمه دل منقلب شود اما علی و شوکتش امد به خاطرم شور و شکوه ضربتش امد به خاطرم تیغ دو دم به خاطرم امد چکار کرد اهل قریش را به مصیبت دچار کرد پس با تمام کینه و بغضی که داشتم انجا همه توان خودم را گذاشتم بر سینه ی زمین و زمان دست رد زدم بر درب نیمه سوخته محکم لگد زدم طوری لگد زدم که همان پشت در نشست طوری لگد زدم پس از آن پهلویش شکست طوری زدم معاویه! در خورد بر سرش تاثیر ضربه های لگد کرد پرپرش طوری زدم که داغ دلش بیشتر شود طوری لگد زدم که علی بی پسر شود حتی کنار ضربه ی سنگین کاری ام مسمار درب سوخته آمد به یاری ام ریحانه ی رسول که رنگش پریده بود داغی میخ در نفسش را بریده بود یک ضربه روزگار علی را سیاه کرد سیلی زدم به فاطمه حیدر نگاه کرد .... 🔸شاعر: ======================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini مضمون به ذهن حضرت شاعر خطور کرد شعری برای عبرت ما جفت و جور کرد تاریخ را به سبک تغزل مرور کرد در واژه‌ها دوباره حقیقت ظهور کرد آری حقیقتی که از آن کم سروده‌ایم در گیر و دار قافیه مبهم سروده‌ایم  دیروز قحط "حریت" و "اختیار" بود مَشی و مرام سلطه‌گران آشکار بود بی مایه‌ای به گرده‌ی مردم سوار بود آزادگی مغایر آن روزگار بود دیروز اسیر غم به رهایی نمی‌رسید داد ستم‌کشیده به جایی نمی‌رسید دیروز عصر غیرت و انسانیت نبود قی کردن حیا و شرف معصیت نبود در شهر تیره صحبت مشروعیت نبود در کوچه‌ی محله‌مان امنیت نبود ناموس شیعه تجربه کرد اضطراب را یادم نرفته قصه‌ی کشف حجاب را دیروز مکتب نبوی دولتی نداشت غیر از حکومتی علوی حاجتی نداشت این تکیه و حسینیه‌ها حرمتی نداشت شهر به این بزرگی‌مان هیئتی نداشت دیروز که محدث و منبر نداشتیم اینگونه بزم روضه‌ی مادر نداشتیم تا اینکه شهر را تب بالا فراگرفت هر کوچه را شمیم مسیحا فراگرفت روح خدا زمین و زمان را فراگرفت این درس را ز حضرت زهرا فراگرفت از وارثان سفره‌ی پربار انقلاب صدها درود، هدیه به معمار انقلاب با خون، سپر برای بلیه درست کرد "طیب" سرشت، نفس زکیه درست کرد از دختران‌مان علویه درست کرد صدها حسینیه، حسنیه درست کرد این ناخدا که در دل طوفان بلند شد با اقتدا به شاه شهیدان بلند شد امروز زیر سایه‌ی دین پاگرفته‌ایم از دشمن ابتکار عمل را گرفته‌ایم در صدر فاتحانِ زمان جاگرفته‌ایم امروز زهرِ چشم ز دنیا گرفته‌ایم دیگر به زور و ظلم و ستم تن نمی‌دهیم در معرکه مجال به دشمن نمی‌دهیم امروز نان دشمن اسلام آجر است بازار از مساجد و از مسجدی پر است از بچه‌های فاطمه ابلیس دلخور است امروز روز عفت و تکریم چادر است ارزان به شمر و حرمله‌ها سر نمی‌دهیم سر می‌دهیم؛ یک نخ معجر نمی‌دهیم بعد از خدا قسم به الفبای انقلاب جانی دوباره داده مسیحای انقلاب دیگر چه گویم از برکت‌های انقلاب ماییم و صبح روشن فردای انقلاب این انقلاب مظهر الطاف مادر است این مرز و بوم، کشور زهرا و حیدر است 🔸شاعر: ___ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini چشمانمان بر دست ذره‌پرور لیلاست مستی ما از نام مستی‌آور لیلاست یک قافله حور و پری، دور و بر لیلاست در شهر تنها صحبت از تاج سر لیلاست دل می‌تپد وقتی که حرف از دلبر لیلاست کوری چشم هرکه ما را بی نوا خوانده محبوب‌مان مارا به دیدار خدا خوانده دل را به دنبال خودش تا هر کجا خوانده ما را برای جشن فرزندش فراخوانده این مُهر و دعوت‌نامه لطف دیگر لیلاست امشب برای شمس دین، قرص قمر آورد بانو برای شاه عالم، شیر نر آورد یک دسته گل، یک پارچه آقا، پسر آورد صاحب نفس، صاحب لوا، صاحب جگر آورد میلاد مولود سراپا اطهر لیلاست در مرتبت محمود و در عزّ و جلال احمد در مهربانی فاطمه و در کمال احمد در بین میدان مرتضی و در جمال احمد ابرو و چشم و گیسوان و خط و خال احمد این تازه مولود مدینه، محشر لیلاست "والیل"  قطعاً مدحت گیسوی او باشد مصداق ناب "والضحی" هم روی او باشد عرش خدا مدهوش عطر و بوی او باشد "إنا هدیناه السبیل "اش سوی او باشد شمس و ضحا و قدر و نور و کوثر لیلاست با یک نظر از مُهر تربت، باده می‌سازد سجادها از وصله‌ی سجاده می‌سازد "قد قامتِ…" او قبله را آماده می‌سازد با یک نفس، صدها مؤذن‌زاده می‌سازد الله اکبر! او علیِ اکبر لیلاست در خاک دشمن می‌دهد جولان به تنهایی با نعره‌هایش می‌کند طوفان به تنهایی با ذوالفقار تشنه و بُرّان به تنهایی سر می‌زند مثل سپهداران به تنهایی شیر حسین بن علی و حیدر لیلاست رود زلالی هست و دریا می‌شود گاهی در شب چو خورشیدی هویدا می‌شود گاهی مثل عموی خویش، سقا می‌شود گاهی جمع تمام آینه‌ها می‌شود گاهی عباس و عبدالله و عون و جعفر لیلاست با روضه‌اش، راز پریشانی شش‌گوشه‌ست مرثیه‌ی همواره طوفانی شش‌گوشه‌ست هم رونق شب‌های روحانی شش‌گوشه‌ست هم شک ندارم باعث و بانی شش‌گوشه‌ست کربُبَلا سرمست سیب نوبر لیلاست :: قطعاً تحمل کردن زخم زبان سخت است بوسه گرفتن از عزیز نیمه‌جان سخت است راهی شدن تا کوفه‌ی نامهربان سخت است داغ جوان دیدن برای مادران سخت است مرثیه ی محزون و گریه آور لیلاست تا کوچه وا کردند و در دام بلا افتاد غرق به خون از پشت مَرکب، بی هوا افتاد با "یا أبا"یش ولوله در خیمه‌ها افتاد این ارباً اربایی که زیر دست و پا افتاد ای کربلایی‌ها! جوانِ پرپر لیلاست 🔸شاعر: ============================ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
روی دست دوستان سمت خراسان می روی آخرین بار است که پابوس سلطان می روی حوله ی احرامی از جنس کفن داری به تن موسم حج آمده حج فقیران می روی 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini