#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین
@shere_aeini
رسید قافلهء عشق از سفر منزل
کبود چشم و تنِ سرورانِ آن محمل
امیر رفته چرا چون اسیر می آید
شکسته بال و پر و بی منیر می آید
از آن شکوه و صلابت فقط همین مانده
رکاب رفته و تنها کمی نگین مانده
به انتظار عزیزان ببین که ام بنین
نشانده عرش را به روی فرش زمین
بشیر بانیِ این شد که پیش تر برود
و از فراق شهیدان کمی خبر بدهد
به نزد ام بنین رفته و رعایت کرد
ز روز حادثه او اندکی روایت کرد
که بود واقعه را یکه تاز عباست
ز معرفت چه بگویم و باز عباست
شبی که سوز غریبی و ساز واهمه بود
مدافعِ حرمِ بچه های فاطمه(س) بود
در آن زمان که عدو وعدهء امان میداد
اگر نبود حسین(ع) او ز غصه جان میداد
چو مادر پسران طعنهء امان بشنید
خروش آمد و غیرت در او زبانه کشید
به من بگو حسین(ع) کو عزیزِ فاطمه(س) کو
سخن خلاصه کن و از امیر قافله گو
بشیر لب ز لب خود گشود و غوغا کرد
شکسته بغض گلو، سفرهء دلش وا کرد
حسینِ فاطمه را تشنه کام پژمردند
یتیمِ قافله را بیشمار آزردند
در آن زمان که زمین سیراز آبِ جاری بود
به تشنه کامیِ اصغر سه شعبه یاری بود
نبود غیرتی از دودمانِ این اسلام
که قبل ذبح عظیمش دهند جرعه به کام
سخن بریده بریده نواست واویلا
دو دوست بر کمر و هم صداست با زهرا
گذشت چندی و خاتون کاروان آمد
چه بی جهاز و چرا اینچنین عیان آمد؟
چه پرجوانه سفر کرد و پیر آمده است
چرا تبارِ علی(ع) چون اسیر آمده است
چو چشم زینب کبری به مادرش افتاد
به یاد غربت چشم برادرش افتاد
امان ز سینهء پر درد زینب کبری
امان ز بی کسیِ او غروب عاشورا
فغان و شیون و زاری دوباره شعله کشید
که باز حجب و حیا را به چشم فاطمه دید
کشید ناله بیا امِ بی بنین گشتی
هنوز روضه نخواندم که اینچنین گشتی
کجاست تا که بگیرد رکاب عباست
کجاست تا که نمیرد رباب عباست
گرفت مشک،کجا رفت،پس کجا مانده؟
کنون که کنج خرابه رقیه جا مانده
ببین که عزت ما رفت همرهِ عباس
جلال و حشمتِ ما رفت همرهِ عباس
بیا بیا که از او نزد تو گله دارم
نگفت خواهر و من هم از او طلبکارم
نه من،فرات هم از او طلبکار است
ز حصرت لب او موج آب تبدار است
دگر بس است خسته شدم جان من رسیده به لب
ادب نکن بغلم کن به من بگو زینب
🔸شاعر:
#محمد_رضا_افشان
_______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
۲۶ دی ۱۴۰۰
#حضرت_زهرا #مدح_حضرت_زهرا
@shere_aeini
شد همه آرزویِ من یک شب و یک خیالِ تو
شد همه عقل و هوش من محو تو و کمالِ تو
ای همه افتخارِ دین،مُهرِ تو اعتبارِ دین
من بِفَدایِ عصمت و شوکت بی مثالِ تو
آینهء صفات حق،جوهرهء ذوات حق
حُسنِ خدا نهفته در جامعهء خصال تو
سوز و گدازها توئی،در پَسِ رازها توئی
کن فیکون شود پس از قرعهء ناب فال تو
شعر کجا،غزل کجا،آیهء لم یزل کجا
مدحِ تو کی بود روا جز لب ذوالجلال تو
لوح توئی،قلم توئی،پیش تر از عدم توئی
خلق توئی،خدا بُوَد آینهء زُلال تو
عرش به جُنبِش آمده؛چرخ به گردش آمده
قلبِ تپنده در یَدِ قدرتِ لایزالِ تو
مال و منال دستِ تو،رزق حلال دستِ تو
روزیِ کُلِّ خلق در دانه ای از نهالِ تو
سِرِّ تو کی شود عیان،بانوی برترین زنان
فوق تصورِ بشر قدرتِ لا زَوالِ تو
قال و مقال میخری،با همه حال میخری
بنده که شرم می کنم،چونکه شدم وبالِ تو
مِهر چه شد،قمر چه شد،میکده را اثر چه شد
بادهء عشق میزنم در قدحِ سفالِ تو
روزِ هراس و واهمه،روزِ حساب؛فاطمه(س)
غبطه خورند عرشیان چوون برسد مجالِ تو
روضهء کوتهی بخوان تا نمکین شود غزل
وِلوِله کرده در دلم صحبتِ قیل و قالِ تو
حرمت من شکسته شد،فاطمه(س) آه خسته شد
آه پدر کنون منم مرغِ شکسته بال تو
اجرِ رسالتت پدر ،ماندنِ در قفایِ در
حجمهء آن چهل نفر،کامَده در جِدالِ تو
🔸شاعر:
#محمد_رضا_افشان
____________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
۱ بهمن ۱۴۰۰
#امام_علی #مدح_امام_علی
@shere_aeini
باید که به تصویر کشم نقش حرم را
در رکن یمانی بزنم کِلکِ قلم را
باید که بگویم سخن از مرتبهء او
باید بِزُدایم زِ دلم چهرهء غم را
می گردم و بر گردِش گرداب سوارم
موجم که به آشوب کشم دور و بَرَم را
انگشت به لب مانده جهانی زِ تعجّب
ماندیم چه نامیم شهِ ملکِ عدم را ؟
در بیتِ خدا زاده شده تا که بدانیم
این طفل برون می کند از بیت صنم را
چون قامتِ او عین الف بود ندیدند
جز نزد خداوند، از او قامتِ خم را
جبریل بیان کرد به هنگام رکوعش
یک آیه که تفسیر کند طرزِ کرم را
با خطبهء بی نقطه و یا بی الفش او
فهماند به ما معنیِ معنایِ اتم را
ایوان نجف قبله گهِ ماست ولاغیر
لیلای دلم همسرِ زهراست(س)، ولاغیر
شد مولدِ او افضلِ بر کلِ موالید
شد موعدِ چشمک زدنِ زهره و ناهید
هر کوچه و برزن پُرِ از عطرِ خدا شد
چون عنبرِ گیسوش بر این خاک تراوید
پیکانِ دل و قبله نما رو به علی(ع) شد
وقتی زِ دلِ کعبه برآمد خودِ خورشید
این کیست که بر مسندِ این خانه نشسته
این کیست که از خوفِ خداوند نخوابید
این کیست که صد زخم به هر معرکه برداشت
این کیست که از دردِ خودش هیچ ننالید
این کیست که مرآتِ خدا روی زمین است
این کیست که مثلش به خلائق نتوان دید
یوسف شد و از شوقِ رخش دست بریدند
آنان که مریدند و مریدند و مریدند
لالائیِ هر روز و شَبَم، نغمهء یا هو
شد کارِ همه صبحدمَم زمزمه با او
جز او نتوان گفت به کس شیرِ دلاور
جز او نشود هیچ کسی همسرِ بانو(س)
در کار علی(ع) نیست عجب اینکه بگویند
جز نزدِ خداوند، نزَد سجده و زانو
عالم به علی(ع) نازد و مولا به عبادت
پس نیست فقط مرتبه اش آن یَد و بازو
هرچند که دشمن زره انداخت دمی که
انداخت علی(ع) نقشِ گرِه بین دو ابرو
دامی است در آن خالِ لب و زلف که بی شک
صیدش شده هرکس که بُوَد عبدِ خداجو
تاج سرِ ما هست، علیً ولیُ اللَه
حقَ است بخوانیم هوَ الحیُ و هوَ الهو
ما دست ز بیگانه کشیدیم، علی(ع) جان
معنای عسل با تو چشیدیم، علی(ع) جان
بر کفّهء دین وزنه و معیار تو بودی
بر خلقتِ ما بانی و معمار تو بودی
گفتند ملائک که چرا خلقتِ آدم
برداشت خدا پرده، پدیدار تو بودی
خورشید بر آمد به طوافِ قدمِ تو
هرچند خود مطلعُ الانوار تو بودی
هربار پیمبر ز خداوند مدد خواست
یک تن به مدد آمد و هر بار تو بودی
یعنی که بدانیم علی(ع) بود و علی(ع) هست
تا دین خدا بوده به کَرّار تو بودی
تکرار نبودی که شدی اول و آخَر
دریاب لبِ تشنهء ما ساقیِ کوثر
شمشیر نیاور که کسی مردِ خطر نیست
تو میرسی و زمزمه جز اَینَ مَفَر نیست
هر چند که در قابِ قلاف است ولیکن
برگیری اگر هیچ تَنی لایِقِ سر نیست
یک لشگر و تنها توئی و احمد مختار
یک ذره ولی در دلت از خوف اثر نیست
بیهوده نگفتم اگر اینگونه بگویم
در سینهء یک دشمنِ تو هیچ جگر نیست
چون بیت خداوند صدف بود شدی دُر
پس خاکِ به زیرِ قدَمت غیرِ گُهَر نیست
باید که بسوزم ز غمِ غربتت آقا
در سینهء من از غمِ تو غیر شرر نیست
کُشتند گُل و غنچهء تو پیش دو چشمت
گهواره در این خانه مگر جای پسر نیست
گهواره که گفتم همه جا کرببلا شد
برگرد علی اصغر(ع) من وقت سفر نیست
حلقوم تو باریک تر از چوبهء تیر است
حلقوم تو بازیچهء آن تیر سه پر نیست
بر نیزه نشستی پسرم، غنچهء مادر
ای وای تو را آب ندادم دمِ آخر
🔸شاعر:
#محمد_رضا_افشان
=========================
🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
۱۵ بهمن ۱۴۰۱
#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین
@shere_aeini
رسید قافلهء عشق از سفر منزل
کبود چشم و تنِ سرورانِ آن محمل
امیر رفته چرا چون اسیر می آید
شکسته بال و پر و بی منیر می آید
از آن شکوه و صلابت فقط همین مانده
رکاب رفته و تنها کمی نگین مانده
به انتظار عزیزان ببین که ام بنین
نشانده عرش را به روی فرش زمین
بشیر بانیِ این شد که پیش تر برود
و از فراق شهیدان کمی خبر بدهد
به نزد ام بنین رفته و رعایت کرد
ز روز حادثه او اندکی روایت کرد
که بود واقعه را یکه تاز عباست
ز معرفت چه بگویم و باز عباست
شبی که سوز غریبی و ساز واهمه بود
مدافعِ حرمِ بچه های فاطمه(س) بود
در آن زمان که عدو وعدهء امان میداد
اگر نبود حسین(ع) او ز غصه جان میداد
چو مادر پسران طعنهء امان بشنید
خروش آمد و غیرت در او زبانه کشید
به من بگو حسین(ع) کو عزیزِ فاطمه(س) کو
سخن خلاصه کن و از امیر قافله گو
بشیر لب ز لب خود گشود و غوغا کرد
شکسته بغض گلو، سفرهء دلش وا کرد
حسینِ فاطمه را تشنه کام پژمردند
یتیمِ قافله را بیشمار آزردند
در آن زمان که زمین سیراز آبِ جاری بود
به تشنه کامیِ اصغر سه شعبه یاری بود
نبود غیرتی از دودمانِ این اسلام
که قبل ذبح عظیمش دهند جرعه به کام
سخن بریده بریده نواست واویلا
دو دوست بر کمر و هم صداست با زهرا
گذشت چندی و خاتون کاروان آمد
چه بی جهاز و چرا اینچنین عیان آمد؟
چه پرجوانه سفر کرد و پیر آمده است
چرا تبارِ علی(ع) چون اسیر آمده است
چو چشم زینب کبری به مادرش افتاد
به یاد غربت چشم برادرش افتاد
امان ز سینهء پر درد زینب کبری
امان ز بی کسیِ او غروب عاشورا
فغان و شیون و زاری دوباره شعله کشید
که باز حجب و حیا را به چشم فاطمه دید
کشید ناله بیا امِ بی بنین گشتی
هنوز روضه نخواندم که اینچنین گشتی
کجاست تا که بگیرد رکاب عباست
کجاست تا که نمیرد رباب عباست
گرفت مشک،کجا رفت،پس کجا مانده؟
کنون که کنج خرابه رقیه جا مانده
ببین که عزت ما رفت همرهِ عباس
جلال و حشمتِ ما رفت همرهِ عباس
بیا بیا که از او نزد تو گله دارم
نگفت خواهر و من هم از او طلبکارم
نه من،فرات هم از او طلبکار است
ز حصرت لب او موج آب تبدار است
دگر بس است خسته شدم جان من رسیده به لب
ادب نکن بغلم کن به من بگو زینب
🔸شاعر:
#محمد_رضا_افشان
==========================
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
۵ دی ۱۴۰۲