eitaa logo
اشعار ناب آئینے
22.1هزار دنبال‌کننده
630 عکس
14 ویدیو
3 فایل
کـانـال🔹اشعـــــار نابــــــ آئیـــــنے🔹 محبوبتریــن ، بزرگتریــن ، بروزتریــن کانــال شعــر مذهبـی در تلگرام و ایتا زیر نظــر شاعــــــران بنام کشــــــوری ادمین ارسال شعر و تبلیغات: @ad_shereaeini کانال اشعارناب با همین آیدی در تلگرام فعال است
مشاهده در ایتا
دانلود
زبس خاک نجف نزد خداوند آبرو دارد تیمّم با غبار معبرش شأن وضو دارد به دربار کسی رو کرده‌ام دل را که از عزّت سگ کوی غلامش نیز حقّ جستجو دارد کدامین دِین برخیزد زجا بی اذنِ شمشیرش؟ به هر گردن که دیدم، قامت از بهر گلو دارد زبس سامان جوهر کرده تیغش از شراب ناب لحد را گر شکافی، عَبدوَد در کف سبو دارد ثواب مؤمنان چرکی‌ست بر روح شریف این‌جا نجف، شیرخدا حوضی برای شستشو دارد صدایی دارد آن مافوق هستی کز شنیدن‌ها به هرگوشی که دیدم، پرده از ننگ رفو دارد به حسّ ما و من او را تعلّق نیست ای غافل مثال است این که می‌گویند حضرت رنگ و بو دارد خیال حاشیه بر متن تقدیسش ندارد راه کدامین شانه از آن زلف، شرحی مو به مو دارد؟ خیالست این که با مولاعلی محرم شوی“معنی” تو لاغر لهجه‌ای و شیر حق با نعره خو دارد 🔸شاعر: ____________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
ادامه ی پست قبل ➡️ وز آه خود کشم به بخارا بخار را افتد اگر انااللَهَت ای دوست بر درخت ذوق لبت کلیم تراشد ز هر درخت چون می‌شود ز نار تو زیر و زبر درخت هر چیز هست، نیست ز من خوب‌تر درخت در من بدم دوباره برقصان شرار را خونین‌دلان به سلطنتش بی‌شمار شد این سلطه در مکاشفه تاج انار شد راضی نشد به عرش و به دل‌ها سوار شد این‌گونه شد که حضرت پروردگار شد سجده کنید حضرت پروردگار را تا ظلم شعله گشت نهان بین ضعف خس افتاد ذَنبِ جذبه تو گردن قفس با این‌همه ز مدح تو کو راهه پیش و پس مداح ِ مست، یک تنه یک لشگر است و بس بی‌خود نیافت بلبل نام هزار را آن که به خرج خویش مرا دار می زند تکیه به نخل میثم تمّار می زند تنها نه این که جار تو عمّار می‌زند از بس که مستجار تو را جار می‌زند خواندیم مَستِ جار همین مُستجار را از من دلیل عشق نپرسید کز سرم شمشیر می‌تراود و نشتر ز پیکرم پیر این چنین خوش است که من هست در برم فرمود: من دو سال ز ایزد جوان‌ترم از صید او مپرس زمان شکار را با خود شدی میان نمازت چو روبرو بر خویش سجده کردی و با خویش گفت‌وگو تاج تو انّماست، نگین تو تنفقوا چل حلقه نیز اگر به رکوعش دهد عدو نازل نمی‌شود ملکی این نثار را دل تاب ندارد که بر هم زنی قرار با من چنان مباش که با خلق روزگار اصلاً که گفته بود در آری ز من دمار صدپاره شد دلم ز حسادت چنان انار دادی چو بر گدای مدینه انار را وقتی که خضر می‌چکد از آن دهان تر هر کس که بیش از تو برد بوسه سبزتر زلفت سماع داد به چشم و دل و جگر مطرب اگر دچار تو گردد سر گذر قرآن به کف به زلف تو بندد سه تار را از عشق چاره نیست وصال تو نوبتی‌ست مُردن برای عشق ِتو حکم حکومتی ست آتش در آب می‌نگرم این چه حکمتی‌ست رخسار آتشین تو از بس که غیرتی ست آیینه آب می‌کند آیینه‌دار را یا رب کجاست حیدر کرار من کجاست ویران شدم به عشق ِتو، معمار من کجاست با من ندارباش بگو دار من کجاست آن نخل آرزوی ثمردار من کجاست در کربلا بکار برایم تو دار را احمد تو را ز خلق الی ربنا شمرد وقتی نبی شمرد یقیناً خدا شمرد خود را علی شمرد و گهی مرتضی شمرد جبریل یک شبه به چهل جا تورا شمرد ای نازم این فرشته حیدرشمار را زلفت سیاه گشت و شد ختم روزگار خرما ز لب بگیر و غبار از جبین یار تا صبح، سینه چاک زند مست و بی‌قرار خورشید را بگو که شود زرد و داغدار پس فاتحه بخوان و بدم روزگار را یک دست آفتاب و دو جین ماه می‌خرم یک خرقه از حراجی الله می‌خرم صدها قدم غبار از این راه می‌خرم از روی عمد خرقه کوتاه می‌خرم با پلک جای خرقه بروبم غبار را یک دست آفتاب و هزاران دو جین بهار یک دست ماه و بهاران هزار بار یک دست خرقه انجم پولک بر آن مزار یک دست جام باده و یک دست زلف یار وقت است تر کنم به سبو زلف یار را بی پرده گوشه‌ای بدنم را به خون بکش کم‌کم مرا به شعله عشقی فزون بکش تیغی به رویم از غم بی‌چند و چون بکش بنشین و دفعتاً جگرم را برون بکش چون ذوالفقار خویش مرقصان شکار را ذکر علی علی به دو عالم شراب بست راه نگاه بر همه بیدار و خواب بست در کربلا علی دگر ره به باب بست بیچاره مادرش چه امیدی به آب بست یا رب مریز تو دل امّیدوار را اصغر، به آب رفت و به تیری شکار شد پس تارهای صوتی او تار تار شد زلفش بنفشه زار بُد و لاله‌زار شد تن پیش شاه ماند و سرش نی‌سوار شد پر کرد نیزه حجم سر شیرخوار را» 🔸شاعر: استاد _________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار __________________ @shere_aeini كرده‌ در باغ‌ رخت‌ گشت‌ و گذار عبداللّه‌ داده‌ از دست‌ چو موی‌ تو قرار عبداللّه‌ ریخته‌ در كف‌ خود دار و ندار عبداللّه‌ دیده‌ چون‌ بر رخ‌ تو خون‌ و غبار عبداللّه‌ نیست‌ آن‌ كس‌ كه‌ نشیند به‌ كنار عبداللّه‌ سپر از دست‌ بینداز كه‌ من‌ می‌آیم به‌ هواداری‌ تو جای‌ حسن‌ می‌آیم‌ منم‌ آن‌ كس‌ كه‌ ز غربت‌ به‌ وطن‌ می‌آیم‌ عوض‌ نجمه‌ كنون‌ من‌ به‌ سخن‌ می‌آیم‌ بسمل‌ یك‌ سر موی‌ تو هزار عبداللّه‌ من كه‌ خورده‌ گره‌ ای‌ دوست‌ به‌ كارم‌ چه‌ كنم‌؟ دست‌ خطی‌ چو من‌ از باب‌ ندارم‌ چه‌ كنم‌؟ من كه‌ در نزد زنان‌ شوق تو دارم‌ چه‌ كنم‌؟ جگرم‌ سوخت‌ بگو ای‌ كس‌ و كارم‌ چه‌ كنم‌؟ سوخت‌ چون‌ شمع‌ شب‌ افروز مزار عبداللّه‌ قاسم‌ امروز كه‌ در حلقۀ‌ آغوش‌ تو بود پشت‌ خیمه‌ ز غم‌ عشق‌ تو مدهوش‌ تو بود به‌ گمانم‌ كه‌ دلم‌ پاك‌ فراموش‌ تو بود منم‌ آن‌ طفل‌ كه‌ دائم‌ به‌ سر دوش‌ تو بود از چه‌ گویی‌ كه‌ بماند به‌ كنار عبداللّه‌ گر اسیری‌ بروم‌ خصم‌ تواَم‌ خوار كند وای‌ از آن‌ روز كه‌ دون‌ بر همه‌ آزار كند خاطر عمه‌ توجه‌ به‌ منِ‌ زار كند دشمن‌ آن‌ لحظه‌ یتیم‌ تو گرفتار كند بهتر آن‌ است‌ شود بر تو نثار عبداللّه‌ موسی‌ وادی‌ شوقم‌ ید بیضا دارم‌ بر روی‌ سینۀ‌ تو سینۀ‌ سینا دارم‌ نجمه‌ كو تا كه‌ ببیند چه‌ تماشا دارم‌ عالم‌ امروز به‌ كام‌ است‌ كه‌ بابا دارم‌ پدر این جاست‌ به‌ اغیار چه‌ كار عبداللّه‌ شأن‌ تو نیست‌ كه‌ ره‌ بر روی‌ زانو بروی‌ گه‌ به‌ صورت‌ بروی‌ گاه‌ به‌ ابرو بروی‌ كو اباالفضل‌ كه‌ با قوّت‌ بازو بروی‌ اكبرت‌ كو كه‌ به‌ یك‌ قامت‌ نیكو بروی‌ گشته‌ این‌ لحظه‌ دگر دست‌ به‌ كار عبداللّه‌ تیر خود را بزن‌ ای‌ حرمله‌ بیتاب‌ شدم‌ یاد تابوت‌ شدم‌ غمزدۀ باب‌ شدم‌ از غم‌ عشق‌ عمو، شمع‌ صفت‌ آب‌ شدم‌ من‌ مدال‌ دم‌ جان‌ دادن‌ ارباب‌ شدم‌ همچو اصغر شده‌ با تیر شكار عبداللّه‌ سر اگر در قدم‌ یار نباشد سر نیست‌  خون‌ من‌ سرخ‌ تر از خون‌ علی‌ اصغر نیست‌ ای‌ شه‌ خسته‌ مگر مادر من‌ مادر نیست‌ نجمه‌ را شرم‌ ز گیسوی‌ علی‌ اكبر نیست‌؟ نجمه‌ را می‌دهد امروز وقار عبداللّه‌ 🔸شاعر: ___________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار _______________ @shere_aeini  تا نیزه‌ای غریب عنان مرا گرفت پهلوی من نشست و نشان مرا گرفت می‌رفت تا که فاش؛ پدر خوانمت عمو! سُمّ فرس رسید و دهان مرا گرفت گویند بو کشیدن گل؛ مرگ مؤمن است بوی خوش دهان تو جان مرا گرفت من سینه ام دُکان محبّت‌فروشی است آهن‌فروش از چه دُکان مرا گرفت دشمن که چشم دیدن ابروی من نداشت سنگی رها نمود و کمان مرا گرفت از پیرهای زخمی جنگ جمل رسید هرچه رسید و عمر جوان مرا گرفت لکنت نداشت من که زبانم ز کودکی مومِ عسل چگونه زبان مرا گرفت؟ چون کندوی عسل بدنم رخنه رخنه است این نیش‌های نیزه توان مرا گرفت پر شد ز خاک سُمّ فرس چشم زخم من ریگ روان، همه جریان مرا گرفت 🔸شاعر: __________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ___________ @shere_aeini نوشته اند سنان ها به تو امان ندهند نوشته اند که ره را به تو نشان ندهند نوشته اند به یک دیده بنگری همه را نوشته اند دو روزن به آسمان ندهند نوشته اند خودت جذبه باش و حکم بران نوشته اند به این تیرها کمان ندهند اگر تمامی این رودها تنور شوند نوشته اند تو را مثل آب نان ندهند چه مختصر شده ای ای رشید سایه فروش نگفته ای که به ما هیچ سایه بان ندهند ز بس شکفته شدی لحظه ای گمان بردم قرار شد که سرت را به نیزه بان ندهند لبم نمیرسد این تیرها مزاحم ماست چرا که فاصله ها بوسه را توان ندهند نوشته اند که بر نی عمامه دار شوی تو عالمی و به عالم جز این نشان ندهند عمو به دیده ی طفلان همیشه سنگین است خدا کند که سرت را به این و آن ندهند خبر چو کاسه ی لرزان لب به لب چرخید خدا کند خبرت را دوان دوان ندهند نوشته اند که در یک ضریح جا نشویم به یک مدار دو سیاره را عنان ندهند گران فروش ترین مردمان دنیایند که ساقی ام بگرفتند و آبمان ندهند 🔸شاعر: ________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 @shere_aeini خبر آمد که ز معشوق خبر می آید ره گشایید که یارم ز سفر می آید کاش می شد که ببافند کمی مویم را آب و آیینه بیارید پدر می آید نه تو از عهده ی این سوخته بر می آیی نه دگر موی سرم تا به کمر می آید جگرت بودم و درد تو گرفتارم کرد غالبا درد به دنبال جگر می آید راستی گم شده سنجاق سرم، پیش تو نیست! سر که آشفته شود حوصله سر می آید هست پیراهنی از غارت آن شب به تنم نیم عمامه از آن بهر تو در می آید به کسی ربط ندارد که تو را می بوسم غیر من از پس کار تو که برمی آید؟ راستی! هیچ خبر دار شدی تب کردم؟ راستی! لاغری من به نظر می آید؟ راستی! هست به یادت دم چادر گفتی دختر من! به تو چادر چقدر می آید سرمه ای را که تو از مکه خریدی، بردند جای آن لخته خونی که ز سر می آید 🔸شاعر: __ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 @shere_aeini فریادها چو راه سفرها کشیده اند شب ها کشیده اند، سحرها کشیده اند سنگینی ام به قدر دو تا بوسه مانده است وزن مرا نسیم سحرها کشیده اند فکرم پس از تو دست کشیدن ز زندگی ست دست مرا ز بس به سفرها کشیده اند نائب گرفته ام که کشد آه جای من آه مرا نسیم سحرها کشیده اند این قوم بسته اند به ناخن حنای عید ناخن ز بس به روی جگرها کشیده اند پوشیدنی نمانده برایم به غیر چشم هر چیز را که بود به سرها کشیده اند سنگین تر است از همه ی بار کائنات نازی که دختران ز پدرها کشیده اند حرف و حدیث موی سر من دراز شد در شام و کوفه بس که خبرها کشیده اند نقش تو را به نوک سنان ها کشانده اند نقشه برای من به گذرها کشیده اند آمد به حرف طفل تو با خال و خط تو زیر زبان من به هنرها کشیده اند هم پرده نیست با کمی از گوش درد من دردی که گوش ها ز خبرها کشیده اند چشمم هنوز منتظر دست های توست زآن سرمه ها که وقت سحرها کشیده اند شد سایه ام بلندتر از من به پای نی چون سایه ها به نور قمرها کشیده اند معنی، لب حسین کرامت نمود، اگر از خیزران تلخ شکرها کشیده اند 🔸شاعر: __ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 @shere_aeini غیر اِحیا نمی کنم امشب جز خدایا نمی کنم امشب قُرب دختر به بوسه ی پدر است جز تمنّا نمی کنم امشب باید امشب کنار من باشی بی تو فردا نمی کنم امشب چند بوسه به من بدهکاری صبر از آنها نمی کنم امشب نوبتی هم بُود زمان من است پس تماشا نمی کنم امشب ناز طفل مریض بیشتر است بی تو لالا نمی کنم امشب * خواب، بی بوسه ی پدر تا کی؟ دور از آن کام، در به در تا کی؟ الله الله عجب سحر دارم سحری در بر پدر دارم آنچه دیشب به طشت زر دیدم حالیا در طَبق به بر دارم دست افکنده ام به گردن او عمه جان عمه جان پدر دارم لیک چشمی نمانده بنگرمش لیک دستی نمانده بردارم آمده همرهش مرا ببرد من از این ماجرا خبر دارم تو مپندار ای پدر که کنون سُرمه بر دیدگان تر دارم لخته ی خون گرفته چشم مرا لخته خونی که از سفر دارم گِرِه در موی من چو ابروی توست تو ز سنگ و من از شرر دارم * شمع هرجا که انجمن دارد پر پروانه سوختن دارد 🔸شاعر: __ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini وقتی که قال در حرمت حال می شود دست دعا به شانه ی من بال می شود   در این همه مریض یکی را شفا مده تقصیر توست این همه جنجال می شود   بر راه زائران تو کردیم گریه ها این آبروی ماست که پامال می شود   از توبه در حریم تو ما هم ملک شدیم آدم در این محیط سبک بال می شود   این نامه نیست بر پر و بال کبوتران خون دل است سوی تو ارسال می شود   آباد شد کسی که ز گریه خراب شد خوشحال آنکه پیش تو بد حال می شود   هر کس نمی رسد به در آفتاب او معنی اگر چه نیز بود کال می شود 🔸شاعر: ___________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini به جمعیت کفایت کرد امیرالمومنین ما را پریشانی وداعی کرد زین بحرِ یقین ما را به ذلت بر زمینش سر نهادیم و ثنا گفتیم به روز حشر با عزَت برون آرد زمین ما را غبارِ قبر او با آستین برگیر تا آن بت کشد بر آستانش در جزا از آستین ما را ز اعماق قرون از بین جمعیت تو را دیدیم تو هم ای ناز مطلق از همان بالا ببین ما را تمنا از علی هم صحبتی با اوست خود ورنه شفاعت می کند پیش از علی ، ام البنین ما را 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini بر سر تخته پاره دریا رفت ناله از تخت سینه بالا رفت چهار حمّال و آفتابِ فلك چه بساطیست اینكه با ما رفت جبرئیل از فلك اذان سر داد عجّلوا عجّلوا كه آقا رفت شجر طور ساقه اش بشكست یا كه بشكسته ساق، موسی رفت یك تن و این همه كفن چه كند؟ ناله از بوریا به بالا رفت 🔸شاعر: ____________________________ 🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ============================== @Shere_aeini کم آمده است مرغ دلم آب و دانه‌اش خال لبت کجاست که گیرم نشانه‌اش دستت نرفت در کمرم آن قدر که شمر پیچید دور گردن من تازیانه‌اش آتش بگیرد ای پدر ای کاش سر به سر بازار شام و روسری بچه‌گانه‌اش سنگ عقیق تو به دکانی به کوفه بود بر سنگ بسته باد دکان و دهانه‌اش نیمی به شعله سوخت و نیمی به باد رفت زلفم که بود دست اباالفضل شانه‌اش دختر پدرپرست بود منع من مکن دختر دلش خوش است به بوس شبانه‌اش یادم نرفته است درختی که بین راه رخسارۀ تو بود چراغ شبانه‌اش یادم نرفته است که راهب مسیح شد زآن کُنج لب به کُنج کلسیا و خانه‌اش از راهب و درخت چه کم داشت دخترت آویز این دلی و بهای بهانه‌اش روز جزا که هر که بیارد عبادتی معنی دلش خوش است به شعر و ترانه‌اش 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini