شک منی، یقین منی، نیستی مگر؟
انگاره های دین منی، نیستی مگر؟
هم قبله ی نماز منی، هم نیاز من...
چون مهر بر جبین منی، نیستی مگر؟
پیوسته با کمان دو ابرو میان شهر
عمری است در کمین منی، نیستی مگر؟
با آن شکوه شرقی و با این غم نجیب
بانوی سرزمین منی، نیستی مگر؟
من مستحق نیش تو ام، دیگری چرا؟
محصول آستین منی، نیستی مگر؟
هر وقت می نویسم و هر جا که شاعرم
ایهام و نقطه چین منی، نیستی مگر؟
#محمد_سلمانی
#شعرکده
@sherkade_mgh