زان یارِ دلنوازم شُکریست با شکایت
گر نکتهدانِ عشقی بشنو تو این حکایت
بیمزد بود و مِنَّت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدومِ بیعنایت
رندانِ تشنهلب را آبی نمیدهد کس
گویی ولیشناسان رفتند از این ولایت
در زلفِ چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بیجرم و بیجنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی
جانا روا نباشد خونریز را حمایت
در این شبِ سیاهم گم گشت راهِ مقصود
از گوشهای برون آی ای کوکبِ هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نَیَفزود
زِنهار از این بیابان وین راهِ بینهایت
ای آفتابِ خوبان میجوشد اندرونم
یک ساعتم بِگُنجان در سایهٔ عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست؟
کِش صد هزار منزل بیش است در بِدایت
هر چند بردی آبم، روی از دَرَت نَتابم
جور از حبیب خوشتر کز مُدَّعی رعایت
عشقت رِسَد به فریاد ار خود به سانِ حافظ
قرآن ز بَر بخوانی در چاردَه روایت
#حافظ
#شعرکده
@sherkade_mgh
ز حد گذشت جدایی میان ما ای دوست
بیا بیا که غلام توام بیا ای دوست
اگر جهان همه دشمن شود ز دامن تو
به تیغ مرگ شود دست من رها ای دوست
سرم فدای قفای ملامتست چه باک
گرم بود سخن دشمن از قفا ای دوست
به ناز اگر بخرامی جهان خراب کنی
به خون خسته اگر تشنهای هلا ای دوست
چنان به داغ تو باشم که گر اجل برسد
به شرعم از تو ستانند خونبها ای دوست
وفای عهد نگه دار و از جفا بگذر
به حق آن که نیم یار بیوفا ای دوست
هزار سال پس از مرگ من چو بازآیی
ز خاک نعره برآرم که مرحبا ای دوست
غم تو دست برآورد و خون چشمم ریخت
مکن که دست برآرم به ربنا ای دوست
اگر به خوردن خون آمدی هلا برخیز
و گر به بردن دل آمدی بیا ای دوست
بساز با من رنجور ناتوان ای یار
ببخش بر من مسکین بینوا ای دوست
حدیث سعدی اگر نشنوی چه چاره کند
به دشمنان نتوان گفت ماجرا ای دوست
#سعدى
#شعرکده
@sherkade_mgh
May 11
مات چشمان توأم؛ اما دلم درگیر نیست
از تو اییوسف دلم سیر است و چشمم سیر نیست
این شکاف پشت پیراهن شهادت میدهد
هیچکس در ماجرای عشق بیتقصیر نیست
از تو پرسیدم برایت کیستم؟ گفتی: رفیق!
آنچه در «تعریف» ما گفتی کم از تحقیر نیست
هر زمانی روبروی آینه رفتی بدان
در پریشان بودنت این «آه» بی تاثیر نیست
قلب من! با یک تپش برگشت گاهی ممکن است
آنقَدَر ها هم که میگویند گاهی دیر نیست
#حسین_زحمتکش
#شعرکده
@sherkade_mgh
آشنایان ز سر کوی تو بیگانه روند
عاقل آیند به میخانه و دیوانه روند
#وحید_قزوینی
#شعرکده
@sherkade_mgh
اشک از نظر و آه ز دل، تاب ز جان رفت
نازم به تو ای داغ که از سینه نرفتی
#سالک_یزدی
#شعرکده
@sherkade_mgh
خمید پیکرم از انتظار و جان به لب آمد
قدح به یاد تو کج کردهام، بیا که نریزد
#بیدل_دهلوی
#شعرکده
@sherkade_mgh
چنین به اهل وفا خشمگین چرا شدهای
سگ توایم، به ما این چنین چرا شدهای
حدیث مدعیان گر نکردهای باور
به تازه بر سر بیداد و کین چرا شدهای
سر وفا چو نداری، چرا نمیگویی
که آفت دل و آشوب دین چرا شدهای
تو بر سر غضبی با من و درین فکرم
که رنجه از من اندوهگین چرا شدهای
اگر نه میل فراغت بود ترا میلی
به کنج غم، به اجل همنشین چرا شدهای
#میلی_مشهدی
#شعرکده
@sherkade_mgh
در انتظارِ تو چشمم،
سپید گشت و غمی نیست
اگر قبولِ تو اُفتَد فدای چشمِ سیاهت!
#شهریار
#شعرکده
@sherkade_mgh
ابریام چندان که باران هم سبکبارم نکرد
غرق در خواب تو بودم، مرگ بیدارم نکرد
میتوان در خاک هم دلبسته افلاک بود
سرو آزادم، تعلقها گرفتارم نکرد
نالههایم بر دلِ سنگ تو تأثیری نداشت
آنقَدَر مغرور بود این کوه، تکرارم نکرد
همنفس با نارفیقان، همقدم با دشمنان
هرچه آزارم رساندی از تو بیزارم نکرد...
#علی_مقیمی
#شعرکده
@sherkade_mgh