آشنایان ز سر کوی تو بیگانه روند
عاقل آیند به میخانه و دیوانه روند
#وحید_قزوینی
#شعرکده
@sherkade_mgh
اشک از نظر و آه ز دل، تاب ز جان رفت
نازم به تو ای داغ که از سینه نرفتی
#سالک_یزدی
#شعرکده
@sherkade_mgh
خمید پیکرم از انتظار و جان به لب آمد
قدح به یاد تو کج کردهام، بیا که نریزد
#بیدل_دهلوی
#شعرکده
@sherkade_mgh
چنین به اهل وفا خشمگین چرا شدهای
سگ توایم، به ما این چنین چرا شدهای
حدیث مدعیان گر نکردهای باور
به تازه بر سر بیداد و کین چرا شدهای
سر وفا چو نداری، چرا نمیگویی
که آفت دل و آشوب دین چرا شدهای
تو بر سر غضبی با من و درین فکرم
که رنجه از من اندوهگین چرا شدهای
اگر نه میل فراغت بود ترا میلی
به کنج غم، به اجل همنشین چرا شدهای
#میلی_مشهدی
#شعرکده
@sherkade_mgh
در انتظارِ تو چشمم،
سپید گشت و غمی نیست
اگر قبولِ تو اُفتَد فدای چشمِ سیاهت!
#شهریار
#شعرکده
@sherkade_mgh
ابریام چندان که باران هم سبکبارم نکرد
غرق در خواب تو بودم، مرگ بیدارم نکرد
میتوان در خاک هم دلبسته افلاک بود
سرو آزادم، تعلقها گرفتارم نکرد
نالههایم بر دلِ سنگ تو تأثیری نداشت
آنقَدَر مغرور بود این کوه، تکرارم نکرد
همنفس با نارفیقان، همقدم با دشمنان
هرچه آزارم رساندی از تو بیزارم نکرد...
#علی_مقیمی
#شعرکده
@sherkade_mgh
بس که کاهیده ز بار غم و اندوه تنم
خود چو در آینه بینم نشناسم که منم
#صغیر_اصفهانی
#شعرکده
@sherkade_mgh
9.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صد بوسهی نداده میانِ دهان توست
من تشنهکام و آبِ خنک در دکانِ توست
سر تا به پا "زنی" تو و زیباست این تضاد
زآن شرمِ دخترانه که در دیدگان توست
باغی تو با بنفشهی گیسو و سروِ قد
یاسَت تن است و گونه و گل ارغوان توست
خورشید رخ بپوشد و در ابر گم شود
از شرم آن سُهیل که در آسمانِ توست
با بوسهای در آتشِ خود سوختی مرا
انگار آفتاب درونِ دهان توست
اینسان که با هوای تو در خویش رفتهام
گویی بهار در نفس مهربان توست
انگار کن که با نفس من به سینهات
باد خزان وزیده به باغِ جوان توست
#حسین_منزوی
#شعرکده
@sherkade_mgh
بر ارتفاع باغ، شکفته ست و دیدنی ست
اما دریغ و درد، نداند که چیدنی ست
هرگز به آفتاب لب بام، دل مبند
گسترده پر، قرار ندارد، پریدنی ست
ای آبگون! به پرچم فواره ات مناز
تر قامتی که ریشه ندارد، خمیدنی است
قیچی گشوده مرگ، سر راه زندگی
لعنت به این نوار که دائم بریدنی ست
چنگ پلنگ و وسعت گلگشت و چشمه سار
هشدار می دهند، که آهو دریدنی ست
زنهار! موج پوشش رویش نگیردت
هر کشته یا درو شدنی یا چریدنی ست
هر قطره گر چه پر سوی خورشید می کشد
پایان شب، ز چشم طبیعت چکیدنی ست
جز روح سبز عشق، که موجی ست مستمر
هر جلوه از زمانه، به پایان رسیدنی ست
#بهمن_رافعی
#شعرکده
@sherkade_mgh
من و تو چون قدح و باده آشنای همیم
من از تو چشم نمی پوشم و تو از من روی
#قدسی_مشهدی
#شعرکده
@sherkade_mgh