eitaa logo
شعرکده
769 دنبال‌کننده
840 عکس
90 ویدیو
5 فایل
اشعار #اســـمـــاعــیـــل‌عـــلــیـــخـــانـــی لینک جوین کانال؛ eitaa.com/joinchat/3939958806C313b4e7b3d خدایا قلم ما را در راه خودت روان کن اسماعیل علیخانی @Nabaled کپی با نام شاعر مجازست
مشاهده در ایتا
دانلود
عید ولایتش مبارک🌺
هــر لحظه فقط نام تو را می گویم به به، به هنــــــرهای خدا می گویم شاعــر نشدم در اشتباهند این خلق عاشق شده ام پرت و پلا می گویم ✍ ✒️@sherkadeh
وَلَاتَحْسَبَنَّ‌الَّذِينَ‌قُتِلُوافِي‌سَبِيلِ‌اللَّـهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَ‌بِّهِمْ يُرْ‌زَقُونَ آسمانی به یقین خفته در این خاک،بدان! آن که در راه خدا داده سرش مرده ندان رازی از حال شهیدان خــــــــدا فهمیدم؛ شمع تا ســـــــر نسپارد نشود نورافشان ✍ پ‌ن:روزی روزگاری بر سر مزار نورانی شهید حججی. جای دوستان سبز ✒️@sherkadeh
نام شیرین تو هــــرجــا بر زبانم می رود از غمت بر گــونه ها اشک روانم می رود صبر من در ماتمت آخر به پایان می رسد در میان روضه ات یک روز جانم می رود ✍ ✒️@sherkadeh
از گـــــریه هـــــم در ماتمت جمع شیاطین ترســـــان و لرزانند ای دلـــــــــدار شیرین خونت نشد در پیچ و تاب قــــــرن ها گم می‌جوشد‌ این‌ خون تا نخشکد شاخه‌ی‌دین ✍ ✒️@sherkadeh
عین نامت عشق را معنا نمود با رسید و با وفـایی را سرود شد الف رمــــزی برای قامتت سین تو سقــــایی عشاق بود ✍ ✒️@sherkadeh
هیچ کس اندازه ی عباس با احساس نیست روی خواهـر یا برادر مثل او حساس نیست حـــرف و لاف و مدعی دیدیم در عالم ولی در وفــاداری کسی هم پایه ی عباس نیست ✍ ✒️@sherkadeh
می شوم بی سر در این پیکــــار اما می روم نامه هــــــا را می کنند انکــــــار اما می روم عشق می‌گوید که دلبر خواسته بی سر شوی عقل می گوید نکن این کار امــــــــا می روم بعد من در کـوفه و در شام بر اهــــــــل حرم می رسد سنـگ از در و دیوار امــــــا می روم تیـــــــــر در چشم ابوالفضل و گلوی اصغــرم می زنــد آن فــــــــاسد غدار امــــــا می روم مثل یک گل با هجومی سخت پرپر می‌ کنند اکبــــــــــرم را قوم بدکـــــردار امــا می روم تا بمـــــانـم دور از مکـــــــــر و بلای روزگــار خیــرخواهان می کنند اصـــــرار اما می روم شد مقـــــــدر تا ببارد بر ســـــرم در این سفر غصـــه ها و محنت بسیــــــــــار اما می روم هـرچه هم باشد برایم در مسیر وصل دوست راه عشق و عـــــــــاشقی دشوار اما می روم چون که دین باید بمـــاند پایدار و سرفــــراز راه حــق پر مانعست این بار امــــــا می روم ✒️@sherkadeh
مثل مادر شده ای،روی لبت هر لحظه از ستم کاری این کوردلان زمــزمه ای بر بدن جای کتک مانده و رویت نیلی دخترم نور دوچشمم چقدر فاطمه ای ✍ ✒️@sherkadeh
باید که به قــــربان تو جانان بروم حر باشم و از گوشه‌ی زندان بروم دیر آمــــــده‌ام به جان فشانی اما رخصت بده تا زود به میدان بروم ✍ ✒️@sherkadeh
ای‌عمو گرچه پدر نیست ولی من هستم من هم اندازه ی خود از می نابت مستم تا که شمشیر به رویت نخورد در میدان می کند جـــای سپر از تو حمایت دستم ✒️@sherkadeh
هــــرچند که قدّ و قامتی کوچک داشت با هــر حرکت بذر شجـــاعت می کاشت مــردان به زمین می زد و هــر گامش را مــردانه به سمت بنـــدگی بر می داشت انگــــار حسن بود کـــــه می زد شمشیر دشمن به دل خود اینچنین می پنداشت از فــــــــــرط دلاوری خـــــــود انبوهی از کینه میــــان لشکــــــر خصم انباشت جنگید که تا شجــاعت حیـــــــدری اش مجمــوعه‌ی دشمــن به تکــاپو واداشت چون دید حریفش قدرست در دل گفت این مـــــــرد نبایست که طفلی انگاشت پس حمله به سوی او نمــــود از هــرجا داغش به دل کعبه ی دلهـــــــا بگذاشت وقتی که سری شد به میـــــــــان سرها دشمن ســر او را سر نی‌هـــــا افراشت ✒️@sherkadeh
افتــــاده به جان من شراری ممتد می‌پرسم از آن که تیر بر اصغر زد نامـــــــــرد! برای کشتن یک نوزاد آن تیر مگــر سه شعبه باید باشد؟ ✍ ✒️@sherkadeh
وقتی که شد مولای مـــا بی یار و یاور تنهــــــــــای تنهــــا بین نامردان در آخر فــــــــریاد هل من ناصــرِِ سر داد از دل یعنی کـــــــــه آیا هست همراهی دلاور تا یاور دین خــــــدا باشد در این دشت باشم به پشتیبانی اش قـــدری قوی تر اینجـــــــــا صدای نازکی از خیمــه آمد بود آن صــدای گـریه ی دردانه اصغـــر اما نه انگـــاری صدایش داشت این بار در خود بیـــان و حــالت و مفهوم بهتر فـــــــریاد یاری بود نه فـــــــریاد گریه پیچیده شد در دشت این نغمـه سراسر گفت ای پدر جا مانده ام من از شهادت حیفت نمی آید نباشم جزء لشکــــــــــر من کوچکم اما دهـــد خونم پس از این بی شک شکستی سخت بر قوم ستمگـر بردار و روی دست خود بابا بگیــــــــرم آن وقت می بینی که می سازیم محشر من را فقط با لشکـــــر شر رو به رو کن باقی مطلب را به من بسپـــــــــار دیگر 😭😭 ✍ ✒️@sherkadeh
چون که عطش برکام او دیدند گفتند نوباوه است ومیشودبا قطره ای سیر در آن شلوغی ناگهان دیدند مردم یک قطره ای آمد ولی از بارش تیر 😭 ✍ ✒️@sherkadeh
اکبرم تازه جوان است خـــــــدا رحم کند رفتنش بار گران است خـــــــدا رحم کند رزم با نیـــــــزه و شمشیر بلد هست ولی دشمنش سنگ پران است خـــدا رحم کند شکل پیغمبــــــــــر و عنوان علـی را دارد کینه اش در دلشان است خـــدا رحم کند می رود خواهــر من خیمه و بر می گردد چه کند دل نگران است خــــــدا رحم کند جگرش سوخت کمی آب طلب کـرد، نبود خشک آن کام و دهان است خدا رحم کند بین اشــــــــرار گرفتــــــــاری او را دیدن خـارج از حد توان است خـــــدا رحم کند ضربتی خورد چــرا گیج شده اسبش پس سمت بر عکس دوان است خدا رحـم کند آنچـه را از شدنش ترس فــــــراوان دارم گوییـا وقت همان است خـــــدا رحم کند 😭 ✍ ✒️@sherkadeh
از هر طرفی حــربه‌ی تزویر زدند تا که نرسد به خیمه شمشیر زدند چون قامتشان به قدّ سقـا نرسید در چشم قمـر حـرمله ها تیر زدند ✒️@sherkadeh
عکس زیبــــــــــای علمـــدار در آب افتاده موجش از دیدن آن چهـــره به تاب افتاده مشت خود کـــرد پر از آب ولی خالی کرد دیگـــــر از چشم ترش جلوه ی آب افتاده جــــرعه زد از چپ و از راست و آخر سقا پیش ساقی خودش مست و خراب افتاده دست ردش به دل و دلبـــــــری آب که زد بعـــــــد از آن آب روان مثل سراب افتاده چقــــــدر سرخ شده روی زمین اطرافش گوییا مست شده جــــــــام شراب افتاده خمس آن پیکر رعنای خودش را پرداخت بدنش کـــــــــم شده از حد نصاب افتاده بعداز این رقص کنید ای پشه ها با شادی چون در این قائله از اسب عقـــاب افتاده ✒️@sherkadeh
قصه دارد کم‌کمک تا غصه‌ی سـر می رسد تا زمــان اسب‌رانی روی پیکــــــر می رسد با وجودت اکبــرت یا قاسمت بی سر نشد بعد تو این ماجرا حتی به اصغـر می رسد غیرتت دستان دشمن را به گردن بسته‌بود درغیابت دست نامحرم به معجر می رسد می‌روی و می‌شوی از ظلـــم‌ها راحت ولی سایه‌های جــاهلیت بار دیگـــــــر می رسد شیعه هـم باید بسوزد قـــرنها از بی کسی تا ببنید منتقــــــم از راه کی سـر می رسد 😭 ✍ ✒️@sherkadeh
بعد از تو قسمت می کنم تنهایی ام را با خودم
یادش بخیر آن روز که ، تو من شدی ، من تو شدم
خودش‌... دل من بند کسی هست خودش می داند آرزومنــــد کسی هست خودش می داند رفتــــه از خاطره اش خنده و شادی اما محو لبخند کسی هست خودش می‌داند ✍ ✒️@sherkadeh
خفت و خواری به‌ خورد مردمان دادن بس است بیست سی آوردن و میدان به آن دادن بس است بیشتـــر مـــــا را ذلیـــل گلــه ی خوکـــان نکـــن بر اساس میـــل شیطان دم تکان دادن بس است ✍ ✒️@sherkadeh
در کنــــارت مثـل دریا آخــــــرم پیـــــدا نبود مـوج بودم سینه ام شوق و تکـاپو می سرود رفتی و حالا شدم یک قطـــره ی ناچیز و کم می شوم تبخیر و بر باد است این بود و نبود ✍ ✒️@sherkadeh