eitaa logo
شعر ناب عاشقانه و عارفانه و اشعار آئینی
301 دنبال‌کننده
162 عکس
43 ویدیو
0 فایل
گلچین اشعار عاشقانه و اشعار عارفانه 🌸 ارتباط با ما و انتقادات و پیشنهادات: @RuholahQ روح‌الله قادری
مشاهده در ایتا
دانلود
دست مرا بگیر که یک دست بی‌صداست هم پای من! مخواه که تنها سفر کنیم 📕 کتاب کَوار ، @shernab
صبر پرید از دلم ، عقل گریخت از سرم تا به کجا کشد مرا مستی بی‌ اَمانِ تو @shernab
گر در آتش می پسندد رای دوست … می روم آن سان که خاطرخواه اوست عاشقان از نیک و از بد فارغند … هر چه از نزدیک یار آید نکوست هر که بینی جستجویی می کند … آنکه من جویم برون از جستجوست هر کسی را آرزویی در دل است … آنکه من خواهم برون از آرزوست رشته ای بر گردنم افکنده دوست … می کشد هر جا که خاطرخواه اوست @shernab
در عشقِ جانان، جان بِدِه، بی‌عشق نَگْشایَد گِرِه ای روح، این جا مست شو، وی عقل این‌جا دَنْگ شو دنگ : حیران @shernab
10.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این جفای خلق با تو در جهان گر بدانی گنج زر آمد نهان خلق را با تو چنین بدخو کنند تا تو را ناچار رو آن سو کنند @shernab
سراسر همه عیبیم بدیدی و خریدی زهی کاله پرعیب، زهی لطف خریدار @shernab
اندر دل ما توی نگارا غیر تو کلوخ و سنگ خارا هر عاشق شاهدی گزیدست ما جز تو ندیده‌ایم یارا @shernab
مهر خوبان دل و دین از همه بی پَـــروا برد رُخ شَــطرنج نبُرد آنــچه رخ زیبـــا برد تو مپندار که مجنون سر خود مجنون گشت از سَمَک تا به سُهایش کشش لیلی برد من به سرچشمه خورشید نه خود بردم راه ذرٌه یی بودم و مِهــــر تو مــرا بالا برد من خَس بی سر و پایم که به سیل افتادم او که می رفت مرا هـــم به دل دریا برد جام صَهبا ز کجا بود مگر دست که بود که درین بزم بگردید و دل شیـــدا برد؟ خَمِ ابروی تو بود و کف مینوی تو بود که به یک جلوه زمن نام و نشان یکجا برد خودت آموختِیَم مِهر و خودتِ سوختِیَم با برافروختــه رویی که قــرار از ما بــرد همه یاران به سر راه تو بودیم ولی خـــم ابروت مــرا دید و زمن یغمـا برد همه دل باخته بودیم وهراسان که غمت همه را پشت سر انداخت، مرا تنها برد @shernab
هدایت شده از فصل پنجم
حجاب خودیّت، منیّت و أنانیّت... 🔻 https://eitaa.com/joinchat/2791374852Cb49b0358a0 🔺 کانال فصل پنجم (گلچین معارف زیبا و معنوی) 🔺
بی رخ جان پرور جانان مرا از جان چه حظ؟ از چنان جانی که باشد بی‌رخ جانان چه حظ دیگر از شهرم چه خوشحالی چو آن مه‌پاره رفت چون زکنعان رفت یوسف دیگر از کنعان چه حظ ناامید از خدمت او جان چه کار آید مرا؟ جان که صرف خدمت جانان نگردد زان چه حظ جانب بوستان چه می‌خوانی مرا ای باغبان؟ بامن‌آن گل‌پیرهن چون نیست در بستان چه‌حظ دل به تنگ آمد مرا وحشی نمی‌خواهم جهان! از جهان بی او مرا در گوشه‌ی حرمان چه حظ @shernab
پادشاه مصر شد یوسف، برای آنکه گفت بر سر بازار، بسم االله الرحمن الرحیم 🌸 @shernab
یا بفرما به سرایم، یا بفرما به سَر آیم غرضم وصل تو باشد، چه تو آیی، چه من آیم گر بیایی دهمت جان، ور نیایی کُشَدم غم من که بایست بمیرم، چه بیایی، چه نیایی @shernab