▫️
ایعشق بس کن اینهمه دربهدریها را
از من جدا کن اتصال دلبری ها را
ذهن مرا مسموم تر کردی و بعد ازآن
پاشیده ای تخم بدِ ناباوری ها را
هرلحظه جا خوش میکنی بر تخت یک سینه
جمعش بکن این تخت و تاج دیگری ها را
طوفانِ دور از منطقِ بارانِ پاییزی
یک روز می بینی سزای خودسری ها را
درچشم های رنگیت آموختم آن روز
صد فن و فوت از کوزهٔ جادوگری هارا
من منطقِ روزم زبانِ شب نمی فهمم
با خود ببر این منطقِ خاکستری ها را
اینگوی واین میدان بفرما پس بچرخ ای عشق
باید ببینم با تو احوالِ پری ها را
#خندان_املشی
@gsheroadan139