▫️
همچو خورشید به ذرّاتِ جهان قسمت کن
گر نصیبِ تو ز گردون همه یک نان باشد
#صائب_تبریزی
@sheroadab139
▫️
دل چه باشد تا ز من باید به پنهانی ربود
آخر ای بی درد، بایستی خبر کردن مرا
#صائب_تبريزى
@sheroadab139
▫️
صافی و تیرگی آب ز سرچشمه بوَد
بی دلِ پاک، سخن پاک نگردد هرگز
#صائب_تبریزی
@sheroadab139
▫️
چون برگ خزان پا به رکاب است دل ما
از خانه به دوشان شراب است دل ما
اینجا که منم قیمت دل هر دو جهان است
آنجا که تویی در چه حساب است دل ما
َ#صائب_تبریزی
@sheroadab139
▫️
درد دل بیمار به هر کس نتوان گفت
این جنس گران را به پرستار فروشند
#صائب_تبريزی
@sheroadab139
▫️
ساقی دمید صبح، علاج خمار کن
خورشید را ز پرده شب آشکار کن
رنگ شکسته می شکند شیشه در جگر
از می خزان چهره ما را بهار کن
فیض صبوح پا به رکاب است، زینهار
این سیل را به رطل گران پایدار کن
شرم از حضور مرده دلان جهان مدار
این قوم را تصور سنگ مزار کن
گوهر اگر چه لنگر دریا نمی شود
پیمانه ای به کار من بی قرار کن
درد پیاله ای به گریبان خاک ریز
سنگ و سفال را چو عتیق آبدار کن
خود را شکفته دار به هر حالتی که هست
خونی که می خوری به دل روزگار کن
مپسند شمع دولت بیدار را خموش
خاک سیه به کاسه خواب خمار کن
هر چند زخم می چکد از تیغ روزگار
این درد را دوا به می خوشگوار کن
شبنم زیان نکرد ز سودای آفتاب
در پای یار گوهر جان را نثار کن
تا از میان کار توانی خبر گرفت
چون موج ازین محیط تلاش کنار کن
دست گهر فشان به ثمر زود می رسد
چون شاخ پر شکوفه زر خود نثار کن
دندان خامشی به جگر چون صدف گذار
دامان خود پر از گهر شاهوار کن
غافل مشو ز پرده نیرنگ روزگار
سیر خزان در آینه نوبهار کن
تا کی توان به مصلحت عقل کار کرد؟
یک چند هم به مصلحت عشق کار کن
حسن ازل به قدر صفا جلوه می کند
تا ممکن است آینه را بی غبار کن
مغز از نسیم سوختگی تازه می شود
صائب شبی به روز درین لاله زار کن
#صائب_تبریزی
@sheroadab139