▫️
شعله می کشد ز چشم تنگ روزگار
آتش بلوغ صبح گرم انتظار
سبز می شود کنار غربتِ غزل
رنگ آبی حضور آخرین بهار
شاد می شود دل از تبسّم زمین
مثل شادی غروب سبز روزه دار
از گلوی پاک غنچه باز می شود
بغض های تا همیشه گرم و ماندگار
می خورد به شانه ی شکوفه های باغ
دست پر تبسّم خدای ذوالفقار
در سکوت کوچه های سربی غروب
صف کشیده چشم های عاشق بهار
تا مگر گره خورد به صبح آرزو
لحظههای پر"امید" شرق انتظار
#طباطبایی_ندوشن_امید
کتاب ( کوچه های روبرو ) ص ۴۲
@sheroadab139